ممنونم عزيزم که به فکر من هستي،درسته تنها کاري که من ميتونم همينه که ميگيد ولي مشاور همش طرف اون رو ميگيره،پس من چي؟چرا اينهمه بلا سر من بياد؟چرا من حقي نبايد داشته باشم؟چرا بايد قبول کنم که اون يکي از معيارهاش که انتخاب من به عنوان کارمند بوده و حساب کردن رو حقوق من؟واقعا حق من از زندگي مشترک چيه؟دوست داشتني که اون ميگه دوست دارم چه جور نفسير ميشه؟دوست داشتن به نظرش يعني چي؟چه جور ميتونه بگه دوستم داره ولي همش آزارم ميده؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)