به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 108
  1. #91
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    شادی خوبم

    خوشحالم و بهت افتخار می کنم ...
    از شادی جز این انتظاری نیست ...


    دوستی با تو برای من باعث مباهاته ...
    دوستی کردن با کسی که در اوج غم می تونه خودش رو بزرگتر ، محکم تر و قوی تر از هر گره ظاهرا باز نشدنی بدونه ...
    کسی که واقعیتهای زندگی رو انکار نمی کنه و تلاش می کنه تا بر شرایط غلبه کنه ...
    کسی که می دونه انباشت کینه و غم و غصه و رنج اثری جز تباه کردن لحظه های ناب زندگی و فنا شدن ثانیه هایی که همزمان با پلک زدن ما در حال گذر هستند نداره ... ثانیه ها و لحظه هایی که با نوع نگاه ما می تونن زیبا باشن ،ماندگار و پر نغز و معنا دار یا زشت باشن و تلخ و فانی و بی ثمر ...

    عزیز دلم،
    همون طور که خودت به خوبی اشاره کردی و philosara عزیزم هم بر اون صحه گذاشته ، گذشته ، از اون جهت اهمیت داره که من و تو ضمن اینکه سعی کنیم در چمبره ی نتایج بعضا تلخ و ناخوشایندش گرفتار نشیم ، بتونیم از ورای اون به ظرف خوشبختیمون نگاه کنیم و رفتارها ، افکار ، احساسات و تصمیمات خودمون رو در قالب کلیت و در تعامل با اثرات و نتایجی که در جای جای زندگیمون داشته تحلیل و جمع بندی کنیم ...و از مجموع اونها آگاهانه یاد بگیریم که چطور بهتر زندگی کنیم ... و این پروسه ای ادامه دار و همیشگی ست که حتی در صورت بی توجهی ما به شکلی ناخوداگاه اتفاق می افتد ... پس چه بهتر که حواسمون باشه و با ظرافت و تیزبینی تشخیص بدیم که اگر امروز از چیزی می ترسیم یا پرهیز می کنیم یا دوستش نداریم یا ازش خوشمون میاد یا بی اثر می دونیمش و ... نتیجه ی تجربیاتی ست که در دراز مدت و در شرایط مختلف کسب کرده ایم و ان را اندوخته ایم ...

    از طرفی روشنه که ما همیشه به همه چیز آگاه نیستیم و چون محدود به دو بعد زمان و مکان هستیم بروز اشتباه امری طبیعی به حساب میاد اما این محدودیت به هیچ وجه نافی و ناقض عملکرد طبیعی خرد و عقل ما نیست ... و اتفاقا اون چیزی که مکمل و یاری دهنده عقل ماست تجربه ناشی از پشت سر گذاشتن بحرانها و سختیهای مختلف است. بهای کسب تجربه هم چیزی جز تحمل رنج و روبرو شدن با آنچه گاهی طاقت فرسا به نظر می رسد ، نیست .

    شادی عزیز من ،
    رمز موفقیت و بهره مندی از آرامش و رضایت در زندگی ، حفظ تعادل در همه چیز است .

    مثلا :
    - مهربون باشیم و عاشق دیگران اما نه به گونه ای که کسی ما رو نبینه و احساسمون رو وظیفه ای در قبال خودش بدونه.
    - قاطع باشیم و در تصمیم گیری نافذ اما نه به گونه ای که باعث رنجش دیگران بشیم .
    - بدونیم که کلمات و واژه ها قدرت جادویی دارند مشروط بر اینکه به موقع و بجا از اونها استفاده کنیم .
    - اجازه ندیم کسی تحقیرمون کنه و یا حقوقمون رو نادیده بگیره اما ادب رو فراموش نکنیم .
    - ببخشیم اما نه اونقدر که خودمون زیر پا له بشیم .
    - مسئول احساسات و افکار خودمون باشیم . و کسی را مسئول اشتباهاتمون ندانیم .
    - قیمتی که برای خوشحالی و خوشبختی دیگران می پردازیم به قیمت تباه شدن خودمون و زندگیمون نباشه یا به عکس.
    - ....

    شادی جان
    به این نکته هم توجه داشته باش که تنها وظیفه ی تو در زندگی این نیست که فقط و فقط در قالب و ماهیت شکلی موجود طی طریق کنی ... به نظر من تو باید مدت زمانی رو به احیاء خودت اختصاص بدی و بعد به ترمیم روابطت با همسرت بپردازی و در این مسیر اگر متوجه شدی که رسیدن به یک احساس خوب متقابل ، هم اندازه و همسو برای هر دو یا یکی از شما دو نفر امکان پذیر نیست باید به تجدید نظر در ادامه ی ارتباط و حتی در صورت لزوم قطع اون فکر کنی ... البته اینجوری نیست که وجود رنج همیشه در تضاد یا تناقض با احساس خوب باشه .
    شاید مطرح کردن این موضوع کمی زود به نظر برسه اما خیال می کنم برای تضمین موفقیت ، نگاه تو به هر راهی که انتخاب می کنی باید مجهز به سلاح دوراندیشی ، گمانه زنی و احتمالهای مختلف هم باشد ..


    شعار انسانهای بزرگ :
    یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت .


    دوستت دارم و برات آرزوی موفقیت می کنم.

  2. 9 کاربر از پست مفید طاهره تشکرکرده اند .

    طاهره (سه شنبه 02 تیر 88)

  3. #92
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    Philosara عزیز ممنون سوالات شما به من کمک میکنه تا ذهنم رو جمع و جور تر کنم... متأسفانه بهتره بگم که من عکس العمل متناسب با هر عملی رو بلد نیستم! این هم بر میگرده به گذشته من، شاید تا وقتی که با پدر و مادرم زندگی می کردم، هیچ وقت با داد و فریادهای بی جهت و تهدید و شک و منفی بافی و ... رو به رو نشده بودم.. شاید باور نکنید اما بدترین نوع و شکل بروز ناراحتی همیشه در خانواده ما سکوت بود، وقتی کسی ساکت بود یعنی ناراحته و بقیه اعضا به سکوتش احترام میذاشتن و یا کسی که موجب این ناراحتی شده بود سعی می کرد که با یه لبخند قضیه رو حل کنه و همیشه هم حل میشد، هیچ وقت یه درگیری اساسی بین ما نبود، هیچ وقت هیچ چیزی کش پیدا نمیکرد.. شاید پدر و مادر من اشتباه کردن که همه چیز رو به من یاد ندادن، شاید اشتباه کردن که سیاست زندگی رو اینقدر ساده کردن و به فرزندانشون یاد دادن، خوب من حالا میبینم که سکوت من توی این خونه هیچ مفهموی جز لجبازی برای همسرم نداره! باهاش حرف میزنم میگه حوصله شنیدن ندارم، بهش بی محلی میکنم کار به زد و خورد می کشه .. بهش مهربونی می کنم بیشتر خودشو باور می کنه... خوب واقعا نمیدونم عکس العمل متناسب چیه، چه جوریه، شاید باید تمام عکس العمل ها رو نشون بدم تا ببینم کدومشون نتیجه میده!! نمی دونم!!..



    طاهره عزیزم ممنون چقدر زیبا نوشتین، چیزهایی که گفتین بر میگرده دوباره به همون گذشته من، مواردی که ذکر کردین :

    - مهربون باشیم و عاشق دیگران اما نه به گونه ای که کسی ما رو نبینه و احساسمون رو وظیفه ای در قبال خودش بدونه.
    - قاطع باشیم و در تصمیم گیری نافذ اما نه به گونه ای که باعث رنجش دیگران بشیم .
    - بدونیم که کلمات و واژه ها قدرت جادویی دارند مشروط بر اینکه به موقع و بجا از اونها استفاده کنیم .
    - اجازه ندیم کسی تحقیرمون کنه و یا حقوقمون رو نادیده بگیره اما ادب رو فراموش نکنیم .
    - ببخشیم اما نه اونقدر که خودمون زیر پا له بشیم .
    - مسئول احساسات و افکار خودمون باشیم . و کسی را مسئول اشتباهاتمون ندانیم .
    - قیمتی که برای خوشحالی و خوشبختی دیگران می پردازیم به قیمت تباه شدن خودمون و زندگیمون نباشه یا به عکس.



    شاید من خیلی اهل افراط و تفریط هستم، البته الان که دو تا زندگی رو مقایسه میکنم میتونم به این نتیجه برسم، انگار که من قبلا زندگی عادی نداشتم، شاید زندگی عادی و روابط عادی رو الان دارم یاد می گیرم.. وقتی در جمع کسانی زندگی کنیم که همه در حال بخشش و گذشت باشن و برای خوشحال کردن همدیگه تلاش کنن، دیگه به این فکر نمی کنی که در چه جهتی داری پیش میری و آیا این برخورد و این فکر و منش در همه جا عملی هست یا نه، با این روش زندگی می کنی چون از اطرافیانت همین رو می بینی و نه تنها آزاری در کار نیست که تمامش نیرو و انرژی میشه چون یک ابراز عشق یک طرفه نیست... پدر من در ظاهر مرد دیکتاتوری بود اما هیچ وقت ندیدم که بی جهت و به خاطر سود شخصیش از مادرم کاری رو بخواد حالا من میگم دیکتاتور میدونم اشتباه می کنم ، الان که یاد کارهاش می افتم میبینم به موقع اش بزرگترین گذشتها رو داشت.. همسرم اوایل نسبت به روابط من و خانواده ام حساس بود کم کم به روابطمون عادت کرد، اما هر وقت که خونه ما می اومد بالاخره کاری می کرد یا حرفی میزد که همه رو ناراحت میکرد، چون منشش با منش ما فرق داشت، حالا اون انتظار داره من با وجود تمام کارها و رفتاراش به همون شکلی که با خانواده ام بودم باهاش باشم، اون انتظار داره منو کتک بزنه، سرم داد بکشه، تحقیرم کنه و بعد بهم یه لبخند بزنه و من گذشت کنم!! شاید در ظاهر به همچین چیزی برسه اما قلب منو سرتاپا پر از نفرت می کنه، این اواخر که کم آوردم دیگه سکوت نکردم، میخواستم لااقل ازش متنفر نشم، حرفم رو بزنم که توی دلم نمونه و تبدیل به سنگ بشه، که دیدم بدتر و بدتر میشه، یعنی این سو استفاده نیست؟ حالا که سکوت نمی کنم میگه چرا عوض شدی، تو قبلا خیلی گذشت داشتی... آخه از چی بگذرم؟ میخوام ببخشمش اما هنوز نتونستم، برای بخشیدن احتیاج به انرژی دارم، شما درست میگید اول باید روح خودم رو بازسازی کنم، نمیدونم اونایی که پدر و مادرشون رو از دست دادن میدونن من چه حسی دارم، اما این قضایا باعث شده که گیج بمونم و نفهمم داره چطوری میگذره....
    از یک طرف دیگه هم توی این اوضاع همسر خواهرم رو گرفتن، نگران خواهرم هم هستم، حدود یک هفته اس ازش بی خبره، تا از خواهرم حرف میزنم زشت ترین حرفی که ممکنه رو میزنه میگه نمیخواد واسه شوهر خواهرت دلتنگی کنی!!!! آخه چه ربطی داره یه نفر تا چه حد میتونه منفی باف و شکاک باشه؟؟؟ اگه بخوام چیزی بگم میگه توجیه نکن معلومه که نگران اونی!!! باور کنید دوست دارم سرم رو به دیوار بکوبم...
    در مورد دور اندیشی شما درست میگید، من حتی الان هم به جدایی فکر کردم، از جدایی نمیترسم اما میخوام تلاش خودم رو بکنم، درسته شاید یه زمانی به این نتیجه رسیدم که نمیشه به این زندگی ادامه داد، هر چند که الان هم رسیدم اما الان این کار رو نمی کنم چون برای بهبودش تلاشی نکردم، اگه بعد از تلاش هم به همین نتیجه رسیدم به خودم حق این کار رو میدم اما الان نه....
    کمکم کنید تا بتونم توی این شرایط روش درست رو پیش بگیرم...

  4. 10 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (پنجشنبه 04 تیر 88)

  5. #93
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    شادعزیزم
    خوشحالم که داری آرامشتو به دست میاری. سعی کن طرز رفتار با همسرتو یاد بگیری. اینکه چطور آرومش کنی. حتما" راهی هست. و مطمئنا" تو میتونی راهشو پیدا کنی. امیدوارم شوهر خواهرت زودتر پیدا شه.

  6. 2 کاربر از پست مفید elina تشکرکرده اند .

    elina (پنجشنبه 04 تیر 88)

  7. #94
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    [align=justify]شادی شما جزء معدود انسان هایی هستی که "ایمان" دارند (نه فقط اعتقاد) که می تونن از سختی های زندگیشون برای رشد روح و شخصیتشون بهره بگیرن.
    شاید این رو مرهون خانواده ای هستی که درش رشد کردی. کسانیکه با فراهم آوردن یک محیط آرام انسان بزرگی مثل شاد رو پروش دادن. کسیکه هرگز در بن بست نمی مونه، چون اگر هم راهی پیدا نکنه، راهی می سازه!

    در مورد یادگیری تناسب در واکنش ها، این راهکاریه که به ذهن من می رسه:
    فرض کن خونه تون یه آزمایشگاهه، و تو دانشمندی هستی که در حال آزمایش پدیده های مختلف (رفتارهای مختلف همسرت) و سنجش تاثیر پذیری اونها از عوامل مختلفه (واکنش های مختلف شادی).

    هر بار که بینتون برخوردی صورت می گیره، اون برخورد رو کاملا به خاطر بسپار (مثل یه فیلم). و بعدا وقتی آروم شدی، این فیلم رو دوباره نگاه کن. بشو شخص سومی که داره فیلم شادی و همسرش رو نگاه می کنه، و قصد داره یه تحلیل روانشناسی ارائه بده.
    دیگه نباید شادی باشی، نباید از دیدن اون فیلم احساساتت برانگیخته بشن، فقط باید یه بیننده باشی.
    (با ادامه این روش، به تدریج تواناییت در شخص سوم بودن افزایش پیدا می کنه، و تبدیل می شی به انسان وارسته ای که در بند منیتش نیست.)
    هدف اینه که شما این فیلم رو دوباره کارگردانی کنی، طوریکه تنش های موجود در فیلم قبلی رو نداشته باشه، و اینبار شاهد یک ارتباط سازنده و آروم بین شادی و همسرش باشیم.
    البته مقالات، کتابها، و دوستان متخصص زیادی در اختیارت هستند، که می تونی از راهنماییشون استفاده کنی.
    فیلم جدید که ساخته شد، چند بار بازبینیش کن و سعی کن خودت رو اون وضعیت تجسم کنی. بعد برو سراغ برخورد دیگه ای که بینتون پیش اومده، و فیلم اون رو بساز...

    همین کار ذهنت رو تقویت خواهد کرد و به تدریج رفتارهای متناسب با اخلاقیات همسرت رو یاد می گیری، و درشون مهارت پیدا می کنی.
    وقتی در ارتباط درست با همسرت ماهر شدی (ارتباطی که طی اون نه خودت رو کتمان کنی، نه سکوت کنی، و نه مقابله به مثل)، محیط خونتون آروم تر می شه و تنش ها به تدریج کم می شن. در مرحله بعدی هم می تونی در پی یادگیری راههایی برای تغییر رفتارها و اخلاقیات همسرت باشی.

    راستی شادی نظرت در مورد یوگا چیه؟ کار می کنی؟
    کلا تو خونه برای شاد کردن خودت چه سرگرمی ها و تفریحاتی داری؟
    [/align]

  8. 6 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (پنجشنبه 04 تیر 88)

  9. #95
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    سلام
    شاد عزیز من تا حالا وضعیت شما رو دنبال می کردم، و حرفای دوستان رو ، و به نظرم چیزی غیر حرفای اونا نداشتم که بگم ، برات دعا میکردم قلباً و ادامه هم میدم .

    اما چند جمله ای رو میگم شاید تکراری باشه ، اما حس و موج پشت این حرفا شاید باعث بشه به گونه دیگه ای جلوه کنه ،

    اول اینکه اونچه من در رابطه با شما و همسرتون می بینم ، تفاوته ، از تفاوت دیدگاه و فرهنگ گرفته تا شخصیت ، شما در فضایی و شرایطی ، و با روحیاطی کاملاً متفاوت از اون رشد کردین ، و این وضعیت با این نگاه کاملاً طبیعیه ، وقتی به دید طبیعی بودن بهش نگاه کنی ، نحوه برخوردت فرق خواهد کرد و حتی انرژیت کمتر تحلیل میره ، به عبارتی باید خودت و اونو واقع بینانه بررسی کنی
    عزیز ، همینجاست که اهمیت دقت در انتخاب مشخص میشه ، دو فرد برای زندگی وقت انتخاب این دقت رو لازمه داشته باشند ، که نه آنقدر به هم شبیه باشند که تازگی رو تو زندگی نداشه باشند ، و نه آنقدر متفاوت که فاصله و تزاحم ایجاد کنه .

    در هر حال این یه درسه که تو میتونی به بقیه بدی با مشاهده و بررسی حد تفاوتهاتون با هم و جدا کردن اساسیهاش از غیر اساسی و اینکه این تفاوتها ادامه را ممکن می کنه یا خیر ؟.

    نکته ای که من به عنوان یه تفاوت اساسی بین شما می بینم ، نوع برخوردتون با عشقه ، همسر شما ظاهراً عاشق شماست ( اگر می گویم ظاهراً چون برای عشق نشانه هایی دارم که فعلاً در این رفتارها ندیدم ) اولی به تعبیر عام خیلی شما را دوست داره ، اما از نوع انحصار گرانه و خودخواهانه ، با چاشنی خشونت ، اون اینجوری یاد گرفته و شما طور دیگری آموختید که عشق بورزید ، و این دو کاملاً متفاوت ولی واقعیتند .

    و این هم درس دیگری در پی داره ، تعادل در تربیت :

    در آیین دینی ما ، تأکید شده که حتی لباس کودک خیلی نرم و راحت نباشه و خیلی هم زمخت نباشه ، شما نرم بار اومدید و اون زمخت ، ( عدم تعادل )

    باز در این آئین سه دوره تربیتی طراحی شده ، که رفتار پدر و مادر و اطرفیان با بچه در هر دوره کاملاً تعریف شده و مبتنی بر رشد سلامت محوره ، مثلاً دوره اول بچه باید رعایت بشه ، دروره دوم باید اطاعت کنه ، و دوره سوم رفاقته ، وقتی روابط با فرزند در این سه دوره اصولی نباشه و در جای خود نباشه ، تعادل در رفتار او به هم خواهد خورد ، و بسیاری از مشکلات ما در روابطمون با دیگران ، ریشه در همین موقعیتها داره .

    اینها رو گفتم که بگم ، شاد عزیز ، خوب فکری کردی که وقتی رو بزاری که تلاشتو برای تغییر و ساختن انجام بدی که تصمیم بعدیت هر چه باشه با آرامش وجدان باشه ، پیشنهاد من اینه ، در این مدت این اوضاع رو از خودت گرفته تا همسرت تا شرایط رو مبتنی بر واقع بینی ، بررسی کن ، بعد ببین حقیقت باید چگونه باشه ، و چرا آنگونه نشده ، اینجوری شاد می تونه حتی یه کتاب بنویسه از یافته هاش که به خودش و دیگران کمک کنه.

    این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
    هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

    نزار این روزها فقط نقش تلخی بر دیوار برات خاطرات باقی بمونه ، چون درسها و آموزه های عمیقی داره ، که من خودم از پیگیری وضعیتت مواردی را یافته ام ، و تو میتونی بیشتر بیابی .

    ببخش اگه طولانی شد ، به اندازه این مدتی که سکوت کردم و نظاره گر بودم حرف زدم .

  10. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 31 فروردین 89)

  11. #96
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    شاد عزیز نظر همسرت در حال حاضر نسبت به فعالیت های اجتماعی و خارج از منزل چیه ؟
    با فعالیت های اجتماعیت هم با دید منفی برخورد میکنه ؟
    آمادگی خودت از نظر شرایط جسمی و روحی برای حضور پررنگتر در فعالیت های خارج از منزل در چه سطحی هست؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    صبا_2009 (شنبه 06 تیر 88)

  13. #97
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    سلام شاد عزيز
    پرنده اي باش كه براي اوج گرفتن پرواز ميكنه و اونوقت خودت را در آرامش بيكران آسمان خواهي كرد به مدد دستي كه بالهايت را محكم ساخته و هر لحظه در هر اوجي با تو خواهد بود
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!

  14. 2 کاربر از پست مفید sayehhaye_mah تشکرکرده اند .


  15. #98
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    از توجهتون بی نهایت سپاسگذارم..


    الینای عزیزم ممنون، من هم واقعا امیدوارم زودتر پیدا شه چون خواهرم اصلا حال خوبی نداره ..


    philosara عزیز ممنونم، روش خوبیه، سعی می کنم حتما عملیش کنم، نمیخوام بیشتر از این بینمون جر و بحثی بشه چون در حال حاضر واقعا کشش ندارم و احساس می کنم هر چقدر این بحثها بیشتر بشه ساختن زندگیمون سخت تر میشه، سعی می کنم بحثهای گذشته رو بازبینی کنم و به یه نتیجه برسم.. ممنونم عزیزم.



    فرشته مهربان عزیز، درسته من و همسرم تفاوتهای زیادی داریم، من از اینکه با هم تفاوت داریم هیچ وقت ناراحت نبودم، این به نظرم طبیعی و حتی جذاب بود، چون من یه مدت توی خوابگاه زندگی می کردم، با کسانی که از شهرهای مختلف اومده بودن و با فرهنگهای متفاوت، میدونم که زندگی مشترک فرق می کنه اما من اون زمان هم با اشتیاق خاصی این تفاوت ها رو می دیدم و می شناختم و به اونها احترام میذاشتم، شاید بگم بهترین دوستان من فرهنگشون با من خیلی متفاوته.. صمیمی ترین دوست من دختری هست که از هیچ لحاظی با هم وجه اشتراک نداریم، توی هیچ زمینه ای نظرمون مثل هم نیست، اما واقعا دوست همدیگه هستیم، چون تفاوتهامون رو پذیرفتیم، به نظر و عقیده و روش هم احترام میذاریم و اجازه نمیدیم چیزی دوستیمون رو خراب کنه.. من هم همین احساس رو نسبت به همسرم داشتم، ولی دیدم که همسرم میخواد با تفاوتها بجنگه، به زور میخواست فرهنگ منو عوض کنه، به زور میخواد چیزهایی رو به من بقبولونه که بهشون اعتقادی ندارم! من نمیتونم کسی بشم که اون میخواد چون اون میخواد که من شبیه به مادرش بشم تا راحت بتونه مثل پدرش برخورد کنه.. طاقت شنیدن هیچ مخالفتی رو نداره.. حتی به تفاوت نیازهای زن و مرد هم اعتقادی نداره البته چرا تنها به این اعتقاد داره که مرد نیاز به حکومت و فرمانروایی داره و زن هم باید مثل کنیز و خدمتکار مرد باشه!! من یک رابطه متعادل میخوام داشته باشیم اما اون حاضر نیست.. وقتی یاد این جمله اش می افتم که می گفت از زنهای منفعل متنفره، خنده ام می گیره، شاید بزرگترین دروغش همین بود..



    صبای عزیزم، اتفاقا خودم هم خیلی دوست دارم که شروع به فعالیت کنم، در این مورد حرف خاصی نزده، نمیدونم... اما فعلا قراره توی یک مدرسه خیریه تدریس کنم، احساس می کنم با شروع شدن این کار خیلی روحیه ام بهتر بشه.. فعلا تا تموم شدن درسم نمیتونم تخصصی وارد بازار کار رشته تحصیلیم بشم، اما در اولین فرصت این کار رو می کنم.


    میفروش عزیز، وقتی این امضا رو می نوشتم، بهش اعتقاد قلبی داشتم، چون خودم واقعا همچین آدمی هستم، شاید تحملم خیلی زیاد باشه اما وقتی که به سیم آخر بزنم دیگه هیچ راهی برای موندن و صبر کردن نمی مونه، من هنوز پرواز نکردم و امیدوارم که مجبور به پرواز نشم..

  16. 4 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (یکشنبه 23 خرداد 89)

  17. #99
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    صمیمانه برات آرزوی موفقیت می کنم.
    یک نکته رو دوستان خیلی اشاره کردند، من دوباره یادآوری می کنم. و اون اهمیت ارتباط شما با مشاور و روانشناسه.

    البته گفتی که همسرت در این مورد همکاری نمی کنه، و از اینکه شما به تنهایی مراجعه کنی هم ناراحت می شن. اما راههای زیادی برای دریافت کمک های روانشناسی و مشاوره ای وجود داره. کتاب، مقاله، کلینیک دانشگاه، و ...

    و مهمتر از همه:
    http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 441

    شاید هم تا حالا خودت اقدام کرده باشی.

  18. کاربر روبرو از پست مفید THEN تشکرکرده است .

    THEN (جمعه 12 تیر 88)

  19. #100
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: من یک فراری هستم....

    وقتی این امضا رو می نوشتم، بهش اعتقاد قلبی داشتم، چون خودم واقعا همچین آدمی هستم، شاید تحملم خیلی زیاد باشه اما وقتی که به سیم آخر بزنم دیگه هیچ راهی برای موندن و صبر کردن نمی مونه، من هنوز پرواز نکردم و امیدوارم که مجبور به پرواز نشم..


    شاد عزيز
    بايد بگم كه تو شروع به پرواز كردي اما نه پرواز به اون معنايي كه در نظرت هست بلكه پرواز از خودت به يه شاد جديد به يه شناخت جديد به سمت يه هدف والا و جديد ... تو تونستي همه چيز را رها كني و بالهاتو باز كني و با اعتماد به اونكه در قلبت اين صبر را گذاشته به دل آسمون بزني براي رسيدن براي خواستن

    آيا فكر كردي به اينكه اين صبر را چطور به دست آوردي ؟ آيا اين هم از الطاف اوني نيست كه دردهاتو خلق كرده و خواسته كه صبور تر باشي و باز هم صبورتر و بهش با تمام وجودت توكل كني بدان كه همه چيز در دستان اوست و اگر ميخواست ميتونست صبري براي تحمل اين مشكلات بهتون نده ... ولي چون مهربنترينه و يكي هست كه هميشه غمخوار دلهاي غريب و تنهاست هرگز تنهاتون نگذاشته و در هر لحظه با شما بوده

    اميدوارم دريچه اي را كه ميگم به روي زندگي ات باز بشه و اون نوري را كه بايد به قلبت بتابه و اونو روشن و گرم كنه

    شاد يعني راضي و رضايت از قناعت و قناعت از تواضع خواهد بود و تواضع يعني فروتني يعني صبر يعني انتظار ولي نه در سكوت پر جنب و جوش
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!

  20. 2 کاربر از پست مفید sayehhaye_mah تشکرکرده اند .

    sayehhaye_mah (چهارشنبه 10 تیر 88)


 
صفحه 10 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.