به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 101
  1. #91
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    kmr عزیز ممنون که پیگیر تاپیک من هستی..تو رو خدا تاپیک منو رها نکنین..
    امروز شوهرم داره با شوهر خواهرم میاد شهرمون..احتمال 99% میره خونه باباش جمعه هم میگه از خونه بیا بیرون بریم{یعنی خودش اصلا خونمون نمیاد}بچه ها چه کار کنم؟
    دوست دارم بیاد خونمون..ولی دوست ندارم خیلی مستقیم یا با اصرار بهش بگم..دوست درام خودش بیاد..
    بچه ها یکی دیگه از مشکلات من اینه که شوهرم هر سری از راه میومد چه الان چه قبلا مستقیم میره خونه باباش..
    چه کار کنم؟؟هروقتم بهش میگم میگه خسته بودم.یا 100تا بهونه دیگه..یه جوری رفتار میکنه که انگار دلش واسه خانوادش بیشتر از من تنگ شده..

  2. #92
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم حالا که داره میاد شهرتون اگه تونستی باهاش برو .البته قبلش با خانواده ات صحبت کن و نظرشون رو جویا شو که کدورتی پیش نیاد. الان که خودش میخواد بهترین فرصته . میدونم الان پدرت ناراحته و شاید بگن بیاد خودش ببردت ولی من حدس میزدم خودش نیاد خونه اتون چون اصلا روش نمیشه با پدرت روبرو شه و زمان میبره. اگر تو رو خودش می آورد خانواده اش مجبور بودن بیان دنبالت ولی حالا که خودت اومدی مجبوری خودت برگردی. حالا اینکه الان که داره میاد با خودش برگردی بهتر از اینه که دوباره بره شهرتونو و تو مجبور بشی خودت با پای خودت برگردی. عزیزم دقت کنی اون تازه اومده بود شهرتون می بینی نمیتونه دوریت رو تحمل کنه و میخواد کنارش باشی. ولی متاسفانه پل پشت سرشو خراب کرده و نمیتونه با خانواده ات روبرو شه. تو و خانواده ات هم بهتره یه کم کوتاه بیاین و برگردی سر خونه و زندگیت. هر کسی ممکنه تو یه برهه از زمان دچار اشتباه بشه ولی این بزرگترها هستند که باید یه کم گذشت داشته باشند. باورت نمیشه منی که همیشه از همسرم پیش خانواده ام تعریف و دفاع میکردم با کاری که با مادرم کرد حتی نمیتونستم تو روشون نگاه کنم ولی چه میشه کرد باید صبور بود و تحمل کرد. تحمل کن تا مثل من نتیجه خوبی بگیری. همسرم منم از عید تازه الان یه کم بهتر شده باهاشون و رفت و آمد میکنه. اونم تازه میگه به خاطر اینکه نمیخوام قهر بمونیم و به خاطر تو میرم. والا مار زنده بکنم تو بدنش کار اشتباهشو گردن نمیگیره. حالا تو فکر میکنی شوهر تو در عرض 1 ماه میاد معذرت خواهی؟؟؟ واسه همینه که میگم خونه ات هم که رفتی حرفشو نزن چون بدتر اعصاب خودتو خرد میکنی. باورت نمیشه انتحان کن که البته من این زنا رو میشناسم یه بار که هیچی 100 بار امتحان میکنن و تو 101 امین بار تازه میگن بیچاره فلانی راست میگفت ها. مردا همشون عین همن

  3. #93
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام طناز خوبی؟ چی شد؟ شوهرت اومد ؟ داری برمیگردی انشالله؟

    منم امروز 2ساعت با شوهرم بودم هیچکدوم هیچی نگفتیمانگار نه انگار که با هم قهریم

    فقط آخرش موقع خوداحافظی یه آهنگ غمناک و عشقولانه گذاشت جفتمون زدیم زیر گریه

    - - - Updated - - -

    سلام طناز خوبی؟ چی شد؟ شوهرت اومد ؟ داری برمیگردی انشالله؟

    منم امروز 2ساعت با شوهرم بودم هیچکدوم هیچی نگفتیمانگار نه انگار که با هم قهریم

    فقط آخرش موقع خوداحافظی یه آهنگ غمناک و عشقولانه گذاشت جفتمون زدیم زیر گریه

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    kmr
    بچه ها یکی دیگه از مشکلات من اینه که شوهرم هر سری از راه میومد چه الان چه قبلا مستقیم میره خونه باباش..
    چه کار کنم؟؟هروقتم بهش میگم میگه خسته بودم.یا 100تا بهونه دیگه..یه جوری رفتار میکنه که انگار دلش واسه خانوادش بیشتر از من تنگ شده..
    طناز جون چه قدر حساسی خوب شوهر منم همیشه اول میره اونجا خوب اونجا چند سال خونشون بوده راحت تره یکم استراحت میکنه میاد پیشت دیگه سخت نگیر

  4. #94
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طناز جون من مشکل تو رو قبلا تجربه کردم ، خواهش میکنم تو عاقلانه عمل کن . البته از تاپیک های قبلیت خبر ندارم ، ولی این تاپیکت رو الان خوندم ، خیلی ناراحت شدم ، فقط توی این تاپیک فهمیدم که شوهرت به بابات بی احترامی کرده و تو هم با پدرت از خونت رفتی ، و الان چند وقته که خونه پدرت هستی .

    عزیزم این رو بهت بگم ، که شوهرت الان جوون و مغروره ، و پدرت هم بزرگه و دلش برای تو میسوزه ، و نمیخواد مشکلات زندگیت دوباره تکرار بشه .
    عزیزم هیچ کدومشون الان برای آشتی پا پیش نمیزارن و بدون که این موضوع خیلی طبیعی هست ، تنها کاری که میتونی بکنی اینه که یک نفر رو واسطه کنی تا پدرت و شوهرت رو با هم آشتی بده ، مثلا از یم بزرگتری مثل دایی یا عموت کمک بگیر .
    توی یک عمل انجام شده قرارشون بده . مطمئن باش اونجا وقتی با هم روبرو بشن و روبوسی میکنن ، شوهرت هم از پدرت معذرت خواهی میکنه . و همه این مشکلات تموم میشه .
    ولی مطمئن باش که اگر غیر از این باشه ، هیچ کدومشون برای آشتی پا پیش نمیگذارن ، و تو هم بالاخره میری با همسرت زندگی میکنی ، ولی چون دلت پیش پدرت هست و فکر میکنی دلش شکسته ، این فکرا آرومت نمیزاره .
    عزیزم تو اشتباه من و تکرار نکن ، قبل از اینکه برید از شهرتون با هم آشتیشون بده توسط یک نفر واسطه .
    کاری که من نکردم ، و از همسرم کینه به دل گرفتم و توی زندگی دعوای خیلی خیلی بدتری با همسرم داشتم که جبرانش خیلی خیلی سخت بود .

  5. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    kamr (شنبه 27 مهر 92)

  6. #95
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها من اومدم .
    با شوهرم اومدیم خونه.شوهرم نیومد معزرت خواهی کنه .وقتی خونرو دیدم نتونستم خودمو کنترل کنم کلی گریه کردم .غر زدم .گفتم خانوادت به چه حقی زندگیه منو زیرو رو کردن؟
    شوهرم واسشون کلی خرید کرده بود.خریدایی که هیچ وقت واسه من نکرده بود .همه وسایلمو جا به جا کردن.دکوراسیون خونرو کلان تغیر دادن.حالا شوهرم واسه ماست مالی میگه خودم بهشون گفتم.چون رفته بودی حرصمو اینجوری خالی کردم.بدش کلی نازمو کشید.گفت فردا هرطور خاستی خونرو بچین.از دسته خودم کلافم.نتونستم خودمو کنترل کنم..دلم میخاد مادر شوهرمو بزنم له کنم.انگار قرار بوده تا ابد اینجا باشه که اینجوری اختیارداری کرده..بچه ها من الان خونم هستم.بیان بگین چکار کنم؟چه جوری جذبش کنم به خودم؟
    مادرش رفته به همه فامیلش گفته ما قهر کردیم.به شوهرم میگم میگه من چکار کنم.بهش گفتم نگو.بهش گفتم وقتی ی قضیه چند بار تکرار میشه نباید جلوشو بگیری؟دفع اولش نیست که..ولی بازم از دسته خودم ناراحتم نباید اینارم میگفتم نه؟؟ولی آخه چکار کنم؟؟بچه ها کمکم کنین.

  7. 2 کاربر از پست مفید tannaz joon تشکرکرده اند .

    kamr (شنبه 27 مهر 92), malakeh (شنبه 27 مهر 92)

  8. #96
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    طناز جون خیلی خوشحالم از اینکه برگشتی خونه خودت و داری با همسرت زیر یه سقف مجدد زندگی میکنی ...

    خوب قرار شد وقتی برگشتی اشتباهات گذشته ات رو دیگه تکرار نکنی اشکال نداره ناراحت نباش نمیشه که یکشبه همه جوره تغییر کنی


    اگه دقت کرده باشی نحوه برخورد همسرت در برابر صحبت ها و رفتار شما در برابر تغییر دکوراسیون منزل و فضولی مادرشوهرتون چقدر پخته تر شده پس این مدت دوری قطعا همسرتون رو هم یه مقدار تغییر داده پس حالا سعی کن از این فرصت استفاده کنی و از حاشیه زندگی خارج شی و توجه و عشق و علاقه ات رو به همسرت بیشتر کنی هر چه بیشتر توجه کنی هر چه بیشتر بهش عشق و مهر بورزی اون بیشتر جذبت میشه پس از این به بعد اول فکر کن بعد صحبت یا عمل کن

    یه مدت فکر کن به غیر تو و همسرت کس دیگه ای تو این دنیا وجود نداره فکر کن تو و همسرت به یه سیاره دیگه سفر کردید و نه پدر مادر همسرت و نه پدر مادر خودت رو نبین فکر کن در سیاره ای که دارین شما زندگی میکنید هیچ فامیلی ندارید

    نه انتظار داشته باش فعلا همسرت از پدرت و خانواده ات عذر خواهی کنه و همچنین شما هم هیچگونه حساسیتی نسبت به ارتباط همسرت با خانواده اش نشون نده اگه همسرت باز اطلاعات زندگیتون رو رد و بدل میکرد هیچی نگو اعتراض نکن یه مدت فقط بهش محبت کن سعی کن اصلا ناراحت نشی و اگه شدی فراموش کن یعنی ببخش
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  9. 2 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    tamanaye man (شنبه 27 مهر 92), tannaz joon (یکشنبه 28 مهر 92)

  10. #97
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    طناز جون تبریک
    لینک تاپیکایی که رستگار تو تاپیک من گذاشته رو بخون کمککت میکنه
    موفق و شاد باشی

  11. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    tannaz joon (یکشنبه 28 مهر 92)

  12. #98
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلام خانمی خیلی برات خوشحالم . خدارو شکر .

    اولین کاری که باید بکنی اسم تاپیکتو در پست بعدی عوض کن.

    دوم اینکه راستی دختر خوب میخوای به حرفامون عمل کنی یا باز کار خودتو میکنی؟؟؟؟

  13. 2 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    tamanaye man (شنبه 27 مهر 92), tannaz joon (یکشنبه 28 مهر 92)

  14. #99
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها موضوع تاپیکو چه طوری عزض کنم؟یه تاپیک جدید بسازم یعنی؟
    بچه ها به کمک همه تون نیاز دارم..دارم حسابی رو خودم کار میکنم..دیشب یه کم حرفای عشقولانه بهش گفتم.قبلا هم میگفتم اما با یه لحن خنده دار.اما دیشب بهش جدی گفتم و یه کوچولو خودمو لوس کردم.احساس کردم حرفام به دلش نشست..اما ظهرش که خونه اومد باز نتونستم خودمو کنترل کنمو هرچی از مامانش حرص داشتمو گفتم.اخه کاراشون واقعا غیر قابل تحمله واسم.یه گونی برنج داشتیم یه ذره ته گونی مونده.یه عالمه سبزی خشک داشتم پنیر داشتم حبوبات داشتم هیچی ازش نمونده.بعضی ظرفامو شکستن سرویسامو ناقص کردن این چیزا رو میبینم حرص میکنم نمیتونم تحمل کنم.بهش گفتم گفت مگه خانواده من غارتگرن؟باور نمیکنه حرفامو.گفت مگه خانواده تو میام من میگم برنج کو روغن کو گوشت کو؟راست میگه نمیگه اینجوری اما خداییش خانواده من میان خیییلی رعایت میکنن.اما اون این چیزارو نمیفهمه..
    بعد اینکه این حرفارو زدم معذرت خواهی کردم گفتم ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم.سعی میکنم دیگه تکرار نشه.اون در برابر همه حرفای من سکوت میکنه..اما ا سکوت اون بیشتر لجم میگیره..میدونم من اشتباه میکنم اما میخوام رو خودم کار کنم..کمکم کنین بچه ها..

    - - - Updated - - -

    بچه ها اینم بگم اون یه ادم فوق العاده جراتمنده و من در بیشتر مواقع منفعل.
    اقای sci لطفا کمک کنین

  15. #100
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کجایین بچه ها؟؟؟


 
صفحه 10 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.