با سلام, جابجای صورت گرفت؛تا فردا شب؛
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
با سلام, جابجای صورت گرفت؛تا فردا شب؛
keyvan (سه شنبه 31 شهریور 88)
تشکرشده 8,124 در 1,482 پست
سلام :
من یکبار کادو دادم ولی چون امشب شب اصلی تولد نقاب عزیز هست کادوهای ویژه ام را با اجازه الان میدم تا ان شا الله سخنرانی و همایش فردا شب......
سارا بانو (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 338 در 126 پست
سلام به همه و همه و بسیار سپاسگزارم از عزیزانی که این امکان را برای بزرگداشت روز تولد نقاب صبور فراهم کردند.
باور کنید بسیار ذوق کردم این همه انسان دوستی شما بزرگواران را دیدم.
از تک تک شما تشکر می کنم.
و به همه شما انسان های مهربون افتخار می کنم.
امیدوارم نقاب 20 ساله ما مثل این سالگرد باشکوه تولدش و نمرش تو تالار همدردی تو زندگیش هم همیشه 20 باشه.
به تبریک ویژه به نقاب همیشه 20 از طرف خودم و خیلی های دیگه که شاید این امکان را نداشتند. اما می دونم صمیمانه می خواستند بگند نقاب جونی خیلی دوست داریم. امیدواریم عاقبت به خیر شی و تولد 100 سالگیتو در تالار همدردی جشن بگیری.
estar7 (سه شنبه 31 شهریور 88)
تشکرشده 9,108 در 2,116 پست
سلام و احترام
برادر گرامی اقای نقاب عزیز مهربان برادر خوبم من هم تولدتون رو تبربک میگم و از خداوند برایتون بهترینها رو ارزو دارم امیدوارم همیشه سلامت پیروز باشید امیدوارم همیشه شاد باشید
نقاب خوبم تولدتان مبارک باد تولد تان مبارک باد
من برای همیشه از تالار می روم از دست اعضا تالار اسم نمی برم موقت از تالار می روم
به امید دیدار
محمدابراهیمی (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 926 در 486 پست
درود بر همه دوستان دیرین از صدر تا ذیل و مدیر که از پوزش می خواهم.
حسب الامر فرمایش یکی از اعضای ارجمند جهت اولاً شادباش به نقاب گرامی و سپس سپاس از آرمان عزیز که امیدوارم بنده را ببخشایند که سخت در هراس از حق الناسم،به این همایش سری زدم.
با امید به درپناه خدا بودن،تندرستی و سپاسگزاری از نعمات خداوند بزرگ.از صمیم دل بهروزی همه و بویژه نقاب که جهت مدیریتش از او تجلیل می گردد را دارم.
برایم دعا کنید.به آن نیازمندم . پشیمان از آزارهایی که ستم بر خود و دیگران در اینجا و بیروم اینجا کردم،بوده و امید صددرصد و ایمان قطعی به بزرگی و بخشایش خداوند دارم.باشد که دیگران نیز آسوده ببخشند . . .
خداحاففظ./
گرد آفرید (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
لبخند زدي و آسمان آبـــــي شد
شبهاي قشنگ، با تو مهتابـي شد
پـــروانه پس از تولــــد زيـبايت
تا آخر عمر غرق بـــي تابي شد
باور کن روزهاست زيباترين جملات را براي امروز کنارمي گذارم، امشب اما همه جملات فرار کرده اند، همينطور بي وزن و بي هوا آمدم بگويم
.
.
.
.فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست
تولدت مبارك باشه دوست عزيزم
,امیدوارم؛عمری پر رونق و زندگی سرشار از موفقیت داشته باشی،
برایت بهترین ها را آرزومندم،
keyvan (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 713 در 214 پست
فکر نکنی پر هستنا فقط گفتم تعدادشون زیاد باشه :D
مسلمان (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 37,112 در 7,017 پست
سلام بر نقاب دوست داشتني تالار همدردي
از اينكه بودنت اثر بخشه
از اينكه بودنت به چشم مي آيد
از اينكه بودنت گره گشاست
از اينكه بودنت دلگرم كننده خيلياست
و از اينكه.....
خوشحالم و بهت به خاطر كيفيت بودنت ، تبريك مي گويم
انشاء الله هميشه زندگيت پربار باشه و در ظل اين ثمربخشي ، كامياب باشي.
تولدت مبارك
.
مدیرهمدردی (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 4,222 در 1,018 پست
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان عزیز حضور سبزتان را به محفل دوستانه مان خوش آمد میگویم .همانطوری که به اطلاع شما رسیده امروز ، روز تولد برادر بزرگوارمان آقای صابر (نقاب) هست.که به این مناسبت تصمیم گرفتیم یک جشن تولد رسمی برای ایشان ترتیب بدهیم و بهتر دیدیم که عنوان آن را همایش بگذاریم .
به هر حال باز هم از تشریف فرمایی شما سپاسگزاریم.
خدمت شما عرض شود که قرار است در ابتدا آقای صابر برای ما چند دقیقه ای صحبت کنند و ما را از فرمایشات شان مستفیذ کنند.سپس هدیه ناقابلی از طرف کلیه دوستان تالار همدردی به ایشان تقدیم می کنیم که گرچه با هدایای مادی نمی توان از ایشان تقدیر کرد اما این هدیه به رسم یاد بود تقدیم میشود.
در مرحله بعد پذیرایی از دوستان هست که باید به بزرگی خودتون ببخشید که چاره ای جز این شکل پذیرایی نیست منظورم مجازیه !
در پایان مراسم هم گواهی شرکت در همایش با امضای جناب آقای صابر(نقاب)به شما دوستان تقدیم میشود.[/color]
gole maryam (چهارشنبه 01 مهر 88)
تشکرشده 4,459 در 1,179 پست
با سلام خدمت دوستان و اعضای محترم و بسیار مهربان تالار بزرگ همدردی..
خسته نباشید
((پوزش می خوام که دیر آمدم اینترنت بنده مشکل داشت)) شرمنده
هنگامی که این شور و اشتیاق شما عزیزان را می بینم که چگونه برای برادر کوچکتان..برای این نقاب کوچک.....چنین جشن و مراسمی بزرگی می گیرید.... تازه به این نکته می رسم که چقدر در برابر شما بزرگواران ""کوچکم".
راستش دوستان هماهنگ کننده این مراسم از بنده درخواست کرده بودند یک "سخنرانی" داشته باشم ....ولی بنده در مقام سخنرانی نیستم و تنها می خواهم با شما درودلی نمایم...زیرا اگر سخنرانی باشد باید بازهم سخنان تکراری بگوییم...لفظ قلم حرف بزنیم....و این قدری مناسب مراسم این چنینی نیست...پس بنده تنها حرف دلم را بازگو می کنم . و امیدوارم به قول معروف حرفی که از دل براید بر دل نشیند....باشد.
دوستان وقتی شاهد تبریک ها و تلاش شما عزیران بودم یاد جمله ی بزرگواری افتادم که می گوید::
""وقتی سالروز تولدی فرا می رسد شمعی روشن می کنند و صاحب جشن آن را خاموش می کند. اما آیا تا بحال با خود فکر کرده اید وقتی بخواهند برای خود شمع تولد بگیرند چه می کنند؟؟؟؟؟!!""
حال شما برای "نقاب" تولد و جشنی به این زیبایی می گیرید ....پس من چگونه برای خود شما که صاحب اختیار این مجلس هستید "جشن" بگیریم و محبت شماها را جبران نمایم.
من تنها می توانم با مهر خود نسبت به تک تک شما عزیزان وسیله ای باشم تا این سنت و این مهربانی پابرجا بماند.
زمان بسیار سریع سپری شد....یک سال از عمرم به همین سرعت گذشت...یکسالی که از همان ابتدای گذارش که مصادف بود با عضویتم در تالار و درست روز اول مهر... نیکو بود ...زیرا گذرگاه هایش بوی نیکوکاری و دلسوزی را می دادند.
گذرگاه هایش نگهبانان و بازپرسان ویژه ای داشت .....افرادی که از همان ابتدای ورود بدون اینکه نامت...لقبت..مقامت...را بپرسنند تو را به جمع باشکوه خود راه می دادنند...و تو چه خوشحال بودی که از اولین مرحله براحتی عبور کردی و چه خندان به استقبال اغوش باز می رفتی.
آغوش ها گرم بودنند....صمیمی بودنند و پذیرا... گرمی هر آغوشی بدنبال تفکری نیک و گیرا گرمتر می شد و تورا مجذوب تر می کرد. به طوری که همیشه خدا دوست داشتی در این محفل گرم تا دلت می خواد از خود بگویی ....گاهی بنالی..گاهی بخواهی..و گاهی نمانی و بدانی که رسم ماندن اموختنیست نه .......
چند روزی گذشت.....تمام گذرگاه ها بررویت باز میشد و تو با انگیزه تر از همیشه به پیش میرفتی تا بدانی صاحب اصلی این مهربانی ها کیست....کجاست...اصلا این نیرو چیست؟
ساعت ها ..شب و روز فعال بودی...هر چه به پیش میرفتی و آغوش ها پذیرای تو بودند بیش تر طلب می کردی....اما مزدت ستاره های بود که به خیرخواهیت می دادند و به .....
بعضی اوقات نیز با جمله ای دل می ربودی و دلدار میرفت تا بر اعتبارت بیفراید ....اما تو راضی نبودی
آخر باید صاحب اصلی این محفل و این نیروی عظیم را می شناختی...او که بود..کیست؟
الان دیگر چند ماهی بود اغوش ها برایت ناآشنا نبود.... برایت گرم نبود....
خود یاد گرفته بودی برای گمنامان اغوشی.. باشی گرم...صمیمی....لطیف همچو خودش.
وضع این بود....هر ساعت یک آغوش گرم....هر روز یک ستاره... و هر ماه یک اعتبار
این محفل درست هست که گذرگاه هایش نگهبانی داشت مهربان...که دوست داشتی تمام روز برایش بگویی و او بشنود و تنها یک کلمه جواب بدهد """ درکت می کنم اما.....""
ولی گاهی نگهبانان خوابشان می برد....در خواب توهین می کردند... عجول بودند ... تنبل می شدند...دیدشان تنها از یک پنجره بود..........>>> اما خوشبختانه فقط خواب بود<< یعنی نگهبانان در خواب بد میشدند ..بیداری چیز دیگری بود چون همان آغوش گرم بود و همان صبر ایوب.
.................................................. ......................
آری دوستان عزیز و بزگوار...اعضای محترم تالار همدردی...
این محفل (تالار) پر از آغوش های گرمی بود که نگهبانانش در اولین برخورد با فردی ابتدا و بدون توجه با وضعیتش آغوش گرم خود را می گشودند و پذیرای او بودند.
خوشبختانه نگهبانان این تالار که همانا اعضای دلسوز را تشکیل می دادند هرگز از یک اصل پیروی نمی کردند (((چون تابع استادشان(مدیر) بودند.))) آن اصل چیزی نبود جزء اصل
""مامورم و معذور"".........
استاد می آمد و می رفت....ولی شاگردان همیشه بودند که گویی خود استادی هستند. اما خب عده ای از انان ترک تحصیل کردند و عده ای هم ادامه تحصیل و معدودی هم پابرهنه..با عجله بدنبال اخذ مدرک...
در این میان استاد گاها گوشزدی می نمود....شاگردانش می پذیرفتند عده ای عمل می کردند و عده ای هم تنها می پذیرفتند..در میان معدودی کمی نه می پذیرفتند و نه عمل می کردند ولی این خود نوعی پیشرفت بود...چون هم خودشان می دانستند و هم استاد متوجه بود که پذیرش به معنای تایید نیست چناچه عدم پذیرش به معنای عدم تایید.
.................................................
برنامه هفتگی تالار این گونه بود...
شنبه ها... مشکلات را می خواندند
یک شنبه ها...راهنمایی می کردند
دوشنبه ها.... می دیدند
سه شنبه ها.... می پذیرفتند
چهارشنبه ها....مخالفت می کردند
پنچ شنبه ها..... اشتباه می کردند
و جمعه ها...می پذیرفتند که اشتباه کردند و عذر می خواستند.و همگی برایشان.... آرزوی موفقیت می کردند
..................
این روال همیشگی بود. تعطیلی هم نداشت اما گاهی "سکوت" چرا که نه!!!
گذشت>. دیگر شاگردان..برای خود یلی بودند کسی بودند..
دیگر افراد با نام خود نمی شناختند. نام ها پسوندی برای خودشان گرفته بودند که در همه جا شناخته شده و تایید کننده بود. پسوند نام ها "همدردی" بود....مثل> مدیر همدردی.ناظم همدردی. من همدردی. او همدردی. مای همدردی
گذر زمان چندین شاگرد را استاد کرد...شاگردانی که خود در وهله ورود در آغوش گرم تالار قرار داشتند همینک خود آغوشی بودند که پذیرای هزاران هزار آسیب دیده بودند.
اما اعضای محترم تالار همدردی این پذیرایی واین آغوش های گرم ابتدا باید پذیرای افراد آسیب دیده بود نه ..................!!!! در آغوش گرفتن آسان بود اما جاخوش کردن ملال آور و سخت. سخت بود!! چون ماندن و سکون از گرمی آغوش ها می کاست و عده ای را مجبور می کرد تا دل هایش را نیز همانند اغوش هایشان بگشایند...گشادن خوب بود اما تقدیم کردن هرگز!!!
اینها همان شاگردانی بودند که ترک تحصیل نمودند و یا با عجله و شتابان به دنبال مدرکی بودن برای رهایی.این شاگردان هرگز ""استاد"" نمی شوند و نشدند.
در مقابل شاگردانی بودند که می دانستند گرمی بیش از اندازه ""سردی"" می آورد و فردی هم که سرد ش هست محتاج جایست ""گرم تر"". و این یعنی " وابستگی" از روی اجبار. این شاگردان درس "استاد" را در همان ابتدا که پیش نیاز بود "پاس" کرده بودند چون عجله ای نداشتند....اینان همینک "استادی" هستند برای خود.
می بینید چه کوتاه بود.........گذر زمان را می گوییم که استادانی مانند شما را تربیت نمود که همه و همه ابتدا شاگردی بیش نبودید...تنها تفاوت شما در میزان ""صبوری"" و ""انعطاف پذیری"" تان بوده و است.
و در آخر می خواهم بگوییم ::
"" به خودت..مدیونی!!
به خدا مدیونی!!
اگر حتی یک لحظه از وقت پر ارزش زندگیت را تنها بخاطر تایید یا تکذیب.. تعریف یا تحریف در تالار بگذارانی..""
.................................................. .............
دوستان و اعضای محترم تالار همدردی دست یکایک شما را می فشارم و بر آن بوسه ای می زنم....هر چند نمی توانم پاسخگویی زحمات و تلاش های شما عزیزان باشم ولی خب حداقل با این چند کلمه نیز می توان احساس خود را بیان کرد... و آنهم اینکه ::
"" دوستتان دارم""
................................................
در پایان هم تشکر ویژه ای دارم از برگزار کننده گان این مراسم پاشکوه که در راس انان "" m.mouod"" گرامی و "" گل مریم"" عزیز قرار داشتند و زحمات بسیاری کشیدند....
دست گلتان درد نکند.
حسین پور (چهارشنبه 01 مهر 88)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)