راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
صبا_2009 (جمعه 09 مرداد 88)
تشکرشده 216 در 84 پست
دیگر نمانده هیچ بجز وحشت سکوت
دیگر نمانده هیچ بجز آرزوی مرگ
خشم است و انتقام فرو مانده در نگاه
جسم است و جان کوفته در جستجوی مرگ
گر فلک یک صبحدم با من گران باشد سرش
شـام بیرون می روم چـون آفتـاب از کشورش
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
شاه شهی بخش طرب ساز ماست
یار پری روی پری خوان ماست
آن ملک مفخر چوگان و گوی
شکر که امروز به میدان ماست
تشکرشده 8,124 در 1,482 پست
ترا ز کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز رهروی یادست
رضا بداده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاده ست
سارا بانو (پنجشنبه 08 مرداد 88)
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
تو می گفتی مکن در من نگاهی
که من خون ها کنم تاوان ندارم
من سرگشته چون فرمان نبردم
از آن بر نیک و بد فرمان ندارم
تشکرشده 36,015 در 7,406 پست
مرا عهدیست با جانا که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
فرشته مهربان (جمعه 09 مرداد 88)
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
منم آن جان که دی زادم ز عالم
جهان کهنه را بنیاد کردم
منم مومی که دعوی من این است
که من پولاد را پولاد کردم
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
ما چون مس وآهنیم ثابت
در حیرت چون تو کیمیایی
در مغز فکن تو هو هویی
وز خلق برآر های هایی
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر
در قلعه بی خویشی بگریز هلا زوتر
تا کی ز شب زنگی بر عقل بود تنگی
شاهنشه صبح آمد زد بر سر او خنجر
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
[align=justify]رو گهری جوی که در وقت فروش
خیره کند مردم بازار را[/align]
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)