از زمانی تصمیم گرفتم با علاقه به زندگیم ادامه بدهم ، محبتم را به همسرم چند برابر کردم و سعی کردم تمام کاستی هایش را بپذیرم. جالب است بدانید که از زمانی که من با همسرم مهربان شده ام رفتارش کمی عوض شده است . قبلا اگر دعوا و بحثی بود من شروع کننده بودم ، یعنی اگر من به چیزی گیر نمیدادم هیچ مشکلی نبود اما این اواخر همسرم به من گیر میدهد که حتی باعث تعجب من شده است . من که سعی کردم مثل او مهربان و صبور باشم اما او در عوض گیر میدهد . مثلا من همیشه موهایم را بیرون میگذارم ، یک روز که خیلی برای بیرون شام رفتن ذوق داشتم ، به من گیر داد که موهایت را کاملا بپوشان و چون من امتنا کردم لباسهایش را در آورد و بیرون نرفتیم . یا به حرفهایی که در جمع میزنم بعد از مهمانی گیر میدهد که چرا این حرف را زدی و چرا اینگونه رفتار کردی در حالی که سابقا هر کاری میکردم حتی اگر اعتراض داشت با مهربانی و خنده به من میگفت. او که یکشب اگر در کنارم نبود خوابش نمیبرد ، در ماهی که گذشت 5 بار از من قهر کرده ، حرف نمیزند و حتی جای خوابش را عوض میکند. رفتارهایش برایم عجیب است . زمانی که من تند و پرخاشگر بودم اینهمه مهربان بود اما حالا که من مهربان و سازگار شده ام او مرتبا دنبال بهانه میگردد.
مشکل دیگرم اینست که از کارش 1.5 ماه است درآمده است و هیچ تلاشی برای پیدا کردن کار نمیکند. بر اثر اصرار من شاید یک روز در میان به یک مصاحبه برود که البته طوری مصاحبه میکند که کسی برای کار دعوتش نمیکند. این موضوع باعث افسردگی من شده است . از اینکه میبینم ابدا نگران نیست و خیلی راحت با بیکاریش کنار آمده عصبانی میشوم . بحث مالی نیست اما وقتی صبح زود از خواب ناز بیدار میشوم و میبینم این اندازه راحت است ناراحت میشوم. برایش مهم نیست که تا یک سال دیگر هم کار پیدا نکند و حتی جایی که برای کار خواسته بودنش نرفت . از وضع موجود بسیار راضی است . قبلا هم گفته بودم که خانوادتا تنبل هستند و به یک نان بخور و نمیر راضی هستند و به دنبال تلاش و پیشرفت نیستند. چطور زنی مانند من فعال باید بتواند تنبلی و راحت طلبی همسرش را تحمل کند . من که خودم عاشق خواب هستم هر روز 6 صبح بیدار میشوم ولی آقا از کارهایی که ساعت کاریشان از 9 نیست ، خوشش نمیاید. هیچ سختی به خودش نمیدهد. اما من چون نمیخواهم اعصاب خودم خرد نشود چیزی نمیگویم و میخواهم ببینم چه کاری میخواهد انجام دهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)