نوشته اصلی توسط
gholam1234
فکر من تا کجاها رفت! حتی به این فکر کردم که اصلا چرا اون چند سال پیش، که در به در دنبال کار بودم، کار در یه شهر دیگه رو انتخاب کردم که بخام از مادرم دور باشم و هر دو هفته بینیمش... اگه میموندم کنارش میتونستم بیشتر بهش برسم. و اگرهای دیگر که میاد و میرن ...
اینکه دیابت گرفت این اواخر و مثلا اگه دیابتش رو یه جوری بیشتر پیگیری میکردیم، شاید تاثیر مثبتی می داشت.
البته مادرم خودش خیلی رعایت میکرد توی غذاهاش و خداروشکر این اواخر قندش کامل کنترل شده بود. ولی بعضی وقتا خیلی کم شاکی بود که شما نمیذارین راحت غذا بخورم، محدودم کردین. البته خیلی کم میگفت اینو.
آقا غلام
زندگی راه خودشو میره
آدم ها هم بر اساس شرایط ، شغل و محل زندگی انتخاب می کنن و نمیشه همه همیشه تو شهر خودشون باشن
من که الان با شهر پدر مادرم تقریبا 17 ساعت فاصله دارم
ولی واقعیتش از این بابت هیچ عذاب وجدانی ندارم
مدتها بود به خاطر کرونا به شهرم هم نرفته بودم ولی بابت اون هم عذاب وجدان ندارم
چون کار خودم رو اشتباه نمی دونم منتها وقتی یک نفر ملاحظه می کنه و هزاران نفر رعایت نمی کنن عمل درست اون یک نفر هم خنثی و بی ارزش میشه و این بیماری جمع نمیشه و هر روز قربانی می گیره
ولی به هر حال به نظرم آدم کار درست رو باید انجام بده
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
علاقه مندی ها (Bookmarks)