به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,330
    سطح
    94
    Points: 24,330, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array

    احساس اجحاف و تنهایی دارم

    سلام دوستای من
    شدیدا احساس اجحاف می کنم ، احساس تنهایی و اولویت چندم بودن در زندگی همسرم. فکر می کنم همسرم بیشتر به خواست و میل خانوادش رفتار می کنه و کمک اونهاست تا من ، واقعا ناامید و ناراحتم. نمی تونم قضاوت کنم که خدماتی که همسرم میگیره و میده در کفه ترازو برابری می کنه یا نه؟ چون خیلیییی پیچیده و سخته. اما می تونم بفهمم که خیلی بهش احتیاج دارم و سخت احساس اجحاف و اولویت دوم بودن دارم. فکر می کنم توان پذیرشم تموم شده و حساسیتم رفته بالا.
    سایه ی منت رو روی سرمون حس می کنم که خیلی هم سنگینه.
    اما....
    اما می خوام بدونم امروز نور خدا از کدام روزنه ی دیوار خشتی وجودم دارد به درون جان من می تابد ؟
    جانی که فراتر از افراد به وجود پاک بی نیاز آن جان جانان محتاج و تشنه هست. و سیراب نشود مگر با نوشیدن از جام او...
    فکر می کنم آرامشم رو باید پیش خدا جستجو کنم.
    خوشحال میشم نظرات شما رو بخونم.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  2. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    Mvaz (چهارشنبه 12 آبان 00)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام زیبا

    اولویت چندم زندگی خودت هستی؟

  4. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 13 آبان 00), Mvaz (پنجشنبه 13 آبان 00)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:03]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,574

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    اما می خوام بدونم امروز نور خدا از کدام روزنه ی دیوار خشتی وجودم دارد به درون جان من می تابد ؟
    سلام، جواب این سوالاتون در بیت شعر زیر فکر کنم اومده باشه، خداوند همیشه و همه جا باماست، مگر این نیست؟ مثال ماهی که دنبال آب می گشته رو که یادتون هست.


    «اَرِنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
    تو که با منی همیشه، چه «تَری’» چه «لَن تَرانی»



    تبریک می گم بهتون، بابت اینکه میفرمایید قراره آرمشتون رو پیش خدا جستجو کنید.
    این خیلی عالیه، ولی این متن به تنهایی کافی نیست، این متن نیاز به قرار گیری در شرایط زندگی شما داره، تا عیارش معلوم شود . منظور اینکه اگر خانم ارم همه راه ها رو رفته باشه و در انتهای مسیر از سر نا امیدی بگه آرامش پیش خداست یک عیاری داره، اگر خانم ارم در ابتدای مسیر زندگی اش بگه آرامشم پیش خداست و در مسیر زندگی متوکل و راضی به داده او هستم، یک عیاری داره، و اگر در کوران زندگی یهو یادش بیافته آرامش رو باید نزد خدا جستجو می کرده یک عیار دیگر دارد.


    به نظر من خانم ارم اگر بگه آرامشم نزد خداست، همه کارهایم را به او واگذار میکنم و سپس به دنبال زندگی کردن و ساختن آینده خود بر اساس این الگو باشه، لحظه لحظه زندگی اش در همه پیروزی ها و در همه شکست های زندگی اش دائما در چنین فکری باشه، بهترین انتخاب رو کرده.


    ---------------------------

    در مورد زندگی تون به نظر من تو دو حوزه شما می تونید جلو برید،

    1- ساخت خودتون
    2- ساخت زندگی تون (که بهبود مهارت های همسرتون هم در بخش هست)


    در مورد گزینه اول شاید این مثال کاربری باشه، به نظرتون ممکنه زن دیگری هم دقیقا جای شما زندگی می کرد با همین شرایط پیرامون زندگی تون، باز هم احساس تنهایی و اجحاف می کرد؟

    به نظرم جوابش خیر هست،

    منظور اینه که این حس تنهایی که برای شما پیش اومده با تغییر تفکر شما، یا تغییر نگاه شما، قطعا دیگه احساس نمیشه، و افراد دیگه ای که در مثال بالا در جای شما زندگی کردند و احساس تنهایی نداشتن به خاطر همین موضوع بوده که نگاه و تفکرشون باشما فرق داشته.

    در کتاب در جستجو معنی آقای دکتر فرانکل لوگوتراپیست مطرح، بدترین شرایط زندگی یک فرد (که خودش بوده) در نا امیدکننده ترین حالت، یعنی زندگی در اردوگاه کار اجباری نازی ها، هر لحظه احساس کنی فردا رو نمی بینی، بهداشت و تغذیه زیر صفر، بیگاری و توهین ها و شکنجه ها در حد زیاد، ولی باز آقای فرانکل امید داره و از لحظه لحظه زندگی اش در آن حالت اسفبار بهر می بره،


    ممکنه خیلی از مشکلات شما در همین مرحله حل بشه، ولی چون همسرتون هم بخشی از زندگی شما هست و ایشون هم باید مهارت هاش تقویت بشه، می ریم به مرحله دوم،

    تو این مرحله، زندگی با یک خانم ارم تقویت شده طرف هست، که می تونه زندگی اش رو بهبود ببخشه، نقاط ضعف غیرقابل بهبود رو بپذیره، نقاط ضعفه قابل بهبود رو با سعه صدر و ماهرانه ( درکنار مشاور می تونه باشه) بهبود ببخشه. همسرش رو تقویت کنه
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    ویرایش توسط Mvaz : چهارشنبه 12 آبان 00 در ساعت 22:59

  6. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    سحر بهاری (پنجشنبه 13 آبان 00)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,330
    سطح
    94
    Points: 24,330, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    سلام زیبا

    اولویت چندم زندگی خودت هستی؟
    سلام عزیزم.

    چه سوال سختی! نمی دونم. توی این سالها سعی کردم اولویت خودم رو بالاتر ببرم و بیشتر متمرکز خودم باشم. هنوز هم در تلاشم ،تلاشی که گاهی خستگی و ناامیدی در پی داره. اما می دونم در گذشته خیلی رو نظر دیگران حساس بودم و هنوز هم گاهی این جوریم. تو مسیری که قدم گذاشتم توش جرئتمندی می خواد و جسارت که خودم باشم ، خود واقعی ترم رو زندگی کنم. اگر چه توش طرد شدن و کم محلی و... هست اما کنار اومدن باهاش توی بعضی شرایط برام سخت میشه.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.

  8. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    Mvaz (پنجشنبه 13 آبان 00)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    شرایطی که شما تجربه میکنین، احساساتی که از اون مینویسین بحق هستن. اینکه دوست داشته باشیم اختیار زندگیمونو بدست بگیریم، افراط صورت نگیره، همسرمون متوجه نیازهای ما باشه و بدرستی پاسخ بده و... اینها مواردی هستن که نمیشه ازش چشم پوشی کرد. از طرفی نمیشه در حالی که در درونمون حلش نکردیم پروندش رو ببندیم.

    در این تالار، باقی سایت ها یا شبکه های اجتماعی بارها در مورد مقوله وابستگی و دلبستگی، توجه به خدا بعنوان منبع اصلی وابستگی و آرامش و ... نوشته های ارزشمندی رو خوندیم. اما آنچه که مهمه اینه که با توجه به شرایطی که هر کدوم از ما داریم پیگیری چه راهکاری مؤثر تر هست.

    در زندگی هر فردی چند قانون لازمه ی اجراست، برای اینکه بتونه تغییرات باشکوهی داشته باشه.

    دو موردی که بنظرم مهمه در موردش بنویسم و بخونین ( پذیرش و توقع ) هست.

    ممکنه اولین معنی در ذهن ما از کلمه پذیرش این ها باشه؛
    مطیع بودن، انفعال، قربانی شدن، شکست، بی عدالتی، مدارا کردن، تحمل، کناره گیری و ...

    » خب ابتدا باید بدونیم پذیرش مطیعانه عمل نمیکنه، بلکه بر مبنای ذهن آگاهی و رشد کار می‌کنه.
    پذیرش یعنی توجه به احساسات، یعنی نگاه به اتفاقات و ... نمیخوایم در برابر احساساتمون دفاع یا اجتناب کنیم یا مسائلی که ما رو ناراحت میکنن رو دوست داشته باشیم، فقط میخوایم با نگاهی سرشار از صلح، آغوشی گشوده در جریان زندگی قرار بگیریم و ببینیم و بپذیریم.

    برای اینکه به این پذیرشه برسم لازمه؛

    _ ببینم کجاها ضعیف هستم و کجا نقطه قوت من هست؟

    _ فرار نکنم، اجازه بدم در زمانی که شرایط خوبی ندارم ، از اون شرایط سخت به درک درستی برسم.

    _ مدیریت احساساتم رو به عهده بگیرم و با حس مسئولیت پذیری ظاهر بشم. قرار نیست اونها منو کنترل کنن، این منم که لازمه تسلط داشته باشم.

    _ من یه فرد معمولی هستم، میتونم خیلی عالی نباشم، چون قرار نیست در همه چی بهترین باشم و عینا مطابق با فانتزی های ذهنی زندگی کنم.

    _ نسبت به جهان بیرونم اطلاعات کسب کنم، این شناخت میتونه بعنوان دفترچه راهنمای من عمل کنه که بدانم بهترین رفتار و گفتار در برابر فلان فرد ، فلان پدیده چه هست؟

    ارم عزیز ، زندگی همیشه اونچه رو که ما میخوایم در اختیارمون قرار نمیده و مطابق با ذهنیات و حتی برنامه های ما پیش نمیره، برای همین توقعات در زندگی زمینه ساز رنج کشیدنمون میشن و باید مراقبشون باشم.

    قبلا در تالار داستان دو تا زندانی رو نوشتم یکی از پشت نرده های زندان لجن زار میدید و دوستش ستاره های آسمون رو تماشا میکرد.

    باید ببینیم در زندگی چه چیزی رو برای دیدن انتخاب میکنیم و جایی که نگاه میکنیم انتظار دیدن چه چیزی رو داریم؟ چون باورهای ما روی گزینش مسیرهامون در زندگی، کیفیت اون و حتی انتخاب هامون اثر میگذارن.

    باورهامون رو بررسی کنیم، ببینیم چقدر مطابق واقعیات و چقدر تابع ذهنمون هستن. اجازه بدیم باورهای ما به تصویری واضح و روشن همراه با انعطاف پذیری برسن.
    توجه به ( پذیرش و توقع ) میتونه این رنج ها رو به حداقل برسونه و آنچه که روی زمین نیازش داری پاسخ بده.
    .................
    در مورد روزنه وجودت و آرامش الهی هم سؤال خوبی پرسیدی، بنظر میاد یک کارشناس این حوزه بتونه بشما راهنمایی خوبی ارائه بده.


  10. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    Mvaz (پنجشنبه 13 آبان 00)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 آبان 00 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1399-5-06
    نوشته ها
    219
    امتیاز
    5,439
    سطح
    47
    Points: 5,439, Level: 47
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 423 در 177 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    فکر می کنم همسرم بیشتر به خواست و میل خانوادش رفتار می کنه و کمک اونهاست تا من ، واقعا ناامید و ناراحتم. نمی تونم قضاوت کنم که خدماتی که همسرم میگیره و میده در کفه ترازو برابری می کنه یا نه؟
    .
    این احساس نیاز خودتو به همسرت بگو ارم .. تو خودت نریز همش . درخواستتو بگو به شوهرت و بگو چه چیزهایی اذیتت می کنه و چه نیازهایی داری .. بهتره با هم صحبت کنین مثل دو دوست و تلاش کنین این نیازها را برطرف و بهبود ببخشین با مرور زمان ...
    حق به جانبی نگیر هیج وقت تو این جور مواقع ..چونکه حق به جانبی باعث میشه طرف مقابل وارد گارد دفاعی بشه و میشه لج و لج بازی و اگه تغییر هم صورت بگیره با عشق نیست . راه نفوذ به همسرت را پیدا کن ..
    خودت هم دوست داشته باش ..بعضی موقع ها زن و شوهرها از هم غافل میشن به خاطر مشکلات زندگی و یا مسائل دیگه ولی دلیل نمیشه که برای هر ارزش نداشته باشن .
    راهش اینکه اول خودت و همسرت را دوست داشته باشی مثل همیشه و بعدش روی مهارت های ارتباطی مخصوص زوجین بیشتر کار کنین .
    ویرایش توسط Niagara : پنجشنبه 13 آبان 00 در ساعت 14:57

  12. کاربر روبرو از پست مفید Niagara تشکرکرده است .

    Mvaz (پنجشنبه 13 آبان 00)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 تیر 01 [ 00:19]
    تاریخ عضویت
    1399-1-15
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,547
    سطح
    30
    Points: 2,547, Level: 30
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 37 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    شما استعداد خوبی در نوشتن دارید البته یکم برای من سخت بود بدونم دلیل دلتنگی شما چیه و چرا فکر میکنید دوم هستید :)

    یک سوال از شما دارم:

    روابط همسر شما با خانواده خودش بهتر هست یا رابطه شما با خانواده خودتون؟

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    سلام
    ارم جان اگر ممکنه مصداقی صحبت کن، کلی گویی خیلی نمی تونه کمک کنه.
    اگر صورت مساله روشن باشه، راحت تر می تونی به حل مساله بپردازی.
    اما به صورت کلی، به من ثابت شده که اگر در زندگی، یک زن بتونه خودش رو اولویت اول قرار بده البته ضمن رعایت حقوق دیگران، این توجه به خود حتی روی اولویت بندی های دیگران هم تاثیر گذار خواهد بود.
    در مورد آرامش، اون هم باز بر می گرده به خودت، شاید ارتباط با خدا برات الان حالت مسکن داشته باشه اما آرامش واقعی پرداختن و گام برداشتن در جهت ارزش هات هست. معنویات می تونه جزئی از ارزش هات باشه. سعی کن ارزش هات رو شناسایی کنی.
    برای شناسایی ارزش ها خودت رو تصور کن که 70 ساله شده ایی، دوست داری در اون سن دیگران در مورد ماحصل زندگی ات چه تعریف و تمجیدهایی از تو و زندگی ات بکنند؟
    قدم برداشتن در راه ارزش هات هم بهت آرامش می ده و هم موجب می شه خودت رو در اولویت اول قرار بدی.

  15. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    فکور (جمعه 14 آبان 00)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,330
    سطح
    94
    Points: 24,330, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون Mvaz گرامی که برام نوشتین. بله با هردو مورد که اشاره کردین موافقم. باید هردو رو در کنار هم پیش ببرم تا راه درست تر رو پیدا کنم.
    ممنونم سحربهاری عزیز که برام نوشتین. امیدوارم روزی به این پذیرش برسم.
    نیاگارای عزیزخیلی ممنونم. دقیقا من توی بیان و پیگیری نیازهام ضعف داشتم،البته از ضعفم آگاه نبودم. اونقدر ازش ضربه خوردم تا بالاخره فهمیدم عیب کارم کجاست،الان بیشتر حق خودم می دونم که اعتراض کنم یا نیازهام رو شفاف بیان کنم و درصورت درک نشدن بازم تکرارش کنم.
    خیلی ممنونم جناب بهرنگ. چقدر ذوق کردم که ازم تعریف کردین. در مورد سوالتون باید بگم رابطه من هم با خانوادم خوبه اما شکل ارتباط ها فرق داره. خانواده من بیشتر مارو آزاد می ذارن تا خودمون تصمیم بگیریم ، خانواده همسرم تمایل دارند تا بابت خدماتی که به ما دادند یا می دهند از پسرشون کمک و همراهی قابل توجهی بگیرند.

    هرچی می گذره بیشتر تصمیم می گیرم مستقل تر باشم تو زندگی و اول از خدا و بعد همسرم کمک بخوام توی کارها. اگر همسرم خواست می تونه وقت هایی که نیاز به کمک داره از پدر و مادرش کمک بخواد اما من می خوام هر کاری رو فقط از خودش بخوام. حتی اگه وقت دکتر دارم می خوام به همسرم بگم مرخصی بگیره بیاد منو ببره و پسرمون رو نگه داره. یا درس خوندنم رو بذارم غروبا که همسرم هست و می تونه کنار پسرمون باشه. دیگه توقعی از خانواده همسرم نداشته باشم بهتره، این جوری عزت و احترام و آرامشم بیشتره.




  17. 3 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 14 آبان 00), Niagara (شنبه 15 آبان 00), فکور (جمعه 14 آبان 00)

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,330
    سطح
    94
    Points: 24,330, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    ممنون Mvaz گرامی که برام نوشتین. بله با هردو مورد که اشاره کردین موافقم. باید هردو رو در کنار هم پیش ببرم تا راه درست تر رو پیدا کنم.
    ممنونم سحربهاری عزیز که برام نوشتین. امیدوارم روزی به این پذیرش برسم.
    نیاگارای عزیزخیلی ممنونم. دقیقا من توی بیان و پیگیری نیازهام ضعف داشتم،البته از ضعفم آگاه نبودم. اونقدر ازش ضربه خوردم تا بالاخره فهمیدم عیب کارم کجاست،الان بیشتر حق خودم می دونم که اعتراض کنم یا نیازهام رو شفاف بیان کنم و درصورت درک نشدن بازم تکرارش کنم.
    خیلی ممنونم جناب بهرنگ. چقدر ذوق کردم که ازم تعریف کردین. در مورد سوالتون باید بگم رابطه من هم با خانوادم خوبه اما شکل ارتباط ها فرق داره. خانواده من بیشتر مارو آزاد می ذارن تا خودمون تصمیم بگیریم ، خانواده همسرم تمایل دارند تا بابت خدماتی که به ما دادند یا می دهند از پسرشون کمک و همراهی قابل توجهی بگیرند.

    هرچی می گذره بیشتر تصمیم می گیرم مستقل تر باشم تو زندگی و اول از خدا و بعد همسرم کمک بخوام توی کارها. اگر همسرم خواست می تونه وقت هایی که نیاز به کمک داره از پدر و مادرش کمک بخواد اما من می خوام هر کاری رو فقط از خودش بخوام. حتی اگه وقت دکتر دارم می خوام به همسرم بگم مرخصی بگیره بیاد منو ببره و پسرمون رو نگه داره. یا درس خوندنم رو بذارم غروبا که همسرم هست و می تونه کنار پسرمون باشه. دیگه توقعی از خانواده همسرم نداشته باشم بهتره، این جوری عزت و احترام و آرامشم بیشتره.




    ممنون بی نهایت عزیز
    بله کلی گفتم چون طولانی نشه. اگر لازم باشه توی پاسخ هام مصداق می ذارم.
    بله دقیقا من فکر می کنم به خودم اولویت نمی دادم. حتی تو زندگی با همسرم با اینکه توی شهر دیگه ای هستیم ، بیشتر سعی می کردم درک کنم و بسازم و این رفته رفته شد وظیفه ام و عادت ، کمرنگ شد. رفتار محترمانه و خدمات من به خانواده همسرم برداشت درستی ازش نشد. زنگ خطر برام به صدا دراومد. صمیمیت و ایثار من برای اونها خوشایند بود ولی انگار از یه جایی به بعد نتیجه مثبتش ثابت موند و دیگه داشت میرفت به سمت کمرنگ شدن مرزها و دیگه انگار براشون فرقی با بچه هاشون نداشتم و راحت بودند و هرچیزی دلشون خواست می گفتن با ملاحظه کم( یا بهتره بگم ملاحظه مورد توقع من). همسرم هم می گفت چون تورو مثل بچه شون می دونن باهات راحت اند ، اما من بچه اونها نبودم و همیشه دوست داشتم مرزی باشه بینمون. من هم انگار چشم بسته بودم به روی تأثیر خودم توی شکل گیری نوع روابطم و رفته رفته نسبت بهشون خشمگین شدم و بازتاب رفتارشون و خشم خودم رو بردم تو زندگی مشترکم و روابطم و من و همسرم ضربه خوردیم و هیچ چیزی درست نشد تا تصمیم گرفتم دوباره برم پیش مشاورم و رفتارم رو تغییر بدم.
    من یادمه هنوز چندماه از عقدمون گذشته بود و به یه مهمونی دعوت بودیم. وقتی وارد مهمونی شدم دوتا عمه مادرشوهرم نشسته بودند. مادرشوهرم یواشکی تو گوشم با شرم و لبخند گفت هدبندتو دربیار! من خیلی جا خوردم و فکر کردم وسیله فخر و نمایش مادرشوهرم نیستم پس هدبند رو درنیاوردم ولی خیلی ناراحت شدم. از نظر زیبایی،تحصیلات، مادیات هیچ کمی از همسرم نداشتم که سرتر هم بودم. اما اونها به خودشون اجازه می دادن که خیلی راحت نظر بدن و به فکر احساس من نبودن بلکه به فکر خودشون بودند.
    یک بار یادمه پدرشوهرم به من گفت: ارم سعی کن دکترا قبول شی چون من به همکارام گفتم که تو شرکت کردی! اگر قبول نشی خیلی بد میشه برام!!!!!
    در حالی که همسرم ارشد دانشگاه آزاد می خوند که اون رو هم به خاطر مسائل مالی نتونست تموم کنه. درحاای که من همه مقاطع دانشگاه دولتی خوندم.
    در مورد اولویت ها که گفتین باید بگم که من فکر می کنم در مسیرش هستم هرچند هنوز جای کار دارم.
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.