به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 خرداد 03 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    500
    امتیاز
    11,881
    سطح
    71
    Points: 11,881, Level: 71
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 169
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    86
    Array

    Bow تصمیم به جدایی

    سلام<br>من 37 سال سن دارم و همسرم 2 سال از من کوچکتره<br>در شهر همسرم زندگی میکنم<br>دو فرزند دارم یه پسر 10 ساله و یه دختر 3 ساله&nbsp;<br>هر دو کارمندیم&nbsp;<br>کم و بیش جر و بحث داریم<br>اما به تازگی خیلی بدجور دعوا کردیم<br>همسرم شخصیت خودشیفته داره اینو خواهرم به تشخیص استادشون گفت&nbsp;<br>منم رو رفتارم کنترل ندارم&nbsp;<br><br>همسرم یه هفته با همکاران ( اهل مسئله ) رفته بود شمال و من با دو تا بچه تنها تو خونه بودم و چندتا اتفاق بد افتاد ( ایشون در دوران عقد سابقه خیانت تلفنی داشته روز سوم عقدمون که نوبره و همیشه درباره اون مسئله طلبکاره که چرا به روش میار و میگه خوب کردم و....)<br><br>وقتی برگشت یکمی باهاش سرسنگین بودم که خیلی بدش اومده بود&nbsp;<br>فرداش مارو برد بیرون و هی تو راه ما رو تیکه بارون کرد&nbsp;<br>بعد گفت تو حسودی&nbsp;<br>بعدش چند تا حرف ناجور زد&nbsp;<br>بعدم به خانواده ام رسید و فحش داد&nbsp;<br>منم خیلی عصبی شد بهش گفتم میکشمت ، دیه تو هم میدم گفت از کجا گفتم از مهریه ام&nbsp;<img src="/images/smilies/81.gif" border="0" alt="" title="" smilieid="24" class="inlineimg"><img src="/images/smilies/311.gif" border="0" alt="" title="" smilieid="52" class="inlineimg"><br>از حرف من هنگ کرد&nbsp;<br>برگشتیم خونه&nbsp;<br>الان تو فکرم برم از این زندگی&nbsp;

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    هر مسئله ای راه حلی داره و هر اتفاق ناخوشایندی که پیش میاد رو باید تجزیه و تحلیل کنین. شما لازم هست برای هر مسئله جدا بیاندیشید و اجازه ندید خیال پردازی یا جواب های گذشته پاسخگوی شرایط فعلی باشه.

    ۱. شما و همسرتون تابحال به مشاوره مراجعه کردین؟

    ۲. ایشون اولین سفرشون با دوستان بوده یا قبلا هم سابقه داشته؟

    ۳. در مورد سفرشون با شما صحبتی نکردن و همینطور جمع کردن و رفتن؟

    ببینید‌ آدمها آینه ی رفتارها و گفتارهای ما هستن. باید
    مراقب باشین در زمان تنش چی میگین یا چه رفتاری دارین ( شاید خیلی ها در روابطشون دست کم یکبار تجربه ی دعوا داشته باشن، اما تهدید به مرگ یا تهدیدات دیگر بندرت پیش میاد ) . این چیزا نباید عادی بشه!

    مسافرت همسر با دوستان علاوه بر یکسری نکاتی که دربارش مطرح هست... به عواملی هم بر میگرده و باید در مورد هر دوتون بررسی بشه. بنظر میاد شما هم نیاز به فراگیری یکسری مهارت ها و آگاهی ها در برخورد با شرایط مختلف دارید.




  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 خرداد 03 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    500
    امتیاز
    11,881
    سطح
    71
    Points: 11,881, Level: 71
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 169
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    86
    Array
    مشاوره نمیاد
    قبلا هم کربلا رفته بود اتفاقا امسال هم میخواست بره کربلا من خواهش کردم نره سر قضیه شمال هم با رضایت من رفت
    ولی خیلی تو این چند روزی که نبود اتفاق های ناجور افتاد که من عصبی شدم

    مسئله بعدی این که دوستاش اهل خلاف از سیگار بگیر تا روابط نامشروع هستند و مطمدنم اینو بردند تا ازش یکی کار ببینن فیلم بگیرن و آتو ( تازگی مسئول یه بخش مهم تو اداره شده)

    کلا کولی بازی تو دعوا رو از خودش یاد گرفتم تو قضیه خیانت دوران عقدمون از قبل با یکی بوده این که تا چه حد روابط داشتند رو نمیدونم وقتی بهش گفتم کوی بازی درآورد حتی چاقو آورد که تهمت زدی خودمو میکشم
    منم بهش گفتم پرینت تلفنت رو بگیر بده من تا مطمئن شم و نگرفت
    قبض تلفنش 250 هزار تومن شده بود ( من احمق اطلاع نداشتم قبض رو پرداخت کردم خطشو داد به خودم ..خط دائم بود)

    دختر زنگ زد به خطی که به من داده بود
    من بهش گفت من زنشم طرف هنگ کرد گفت در جریان نبودم
    ولی همسرم گفت این دوست دختر دوست دوران سربازیمه
    که معلوم بود دروغ میگه

    من کلا بهش اعتماد ندارم

    کلا از رفتاراش محبتی نمیبینم
    هیچ وقت برام کادو نمگیره چیزی هم بگیره برای خونه میگیره به اسم کادو
    رفت شمال برای بچه ها سوغات اورد من نه
    اصلا انگار نیستم تو این زندگی

    کل حقوقمو بهش میدم 4 تا واحد خریده با ماشین فقط ماشین اونم با اصرار والتماس اسم منه ولی همش دست اونه
    حتی کمک نکرد گواهینامه بگیرم
    هر سری ثبت نام کردم گفت تو نمیتونی و تو اون تایم رفت جایی

    - - - Updated - - -

    مشاوره نمیاد
    قبلا هم کربلا رفته بود اتفاقا امسال هم میخواست بره کربلا من خواهش کردم نره سر قضیه شمال هم با رضایت من رفت
    ولی خیلی تو این چند روزی که نبود اتفاق های ناجور افتاد که من عصبی شدم

    مسئله بعدی این که دوستاش اهل خلاف از سیگار بگیر تا روابط نامشروع هستند و مطمدنم اینو بردند تا ازش یکی کار ببینن فیلم بگیرن و آتو ( تازگی مسئول یه بخش مهم تو اداره شده)

    کلا کولی بازی تو دعوا رو از خودش یاد گرفتم تو قضیه خیانت دوران عقدمون از قبل با یکی بوده این که تا چه حد روابط داشتند رو نمیدونم وقتی بهش گفتم کوی بازی درآورد حتی چاقو آورد که تهمت زدی خودمو میکشم
    منم بهش گفتم پرینت تلفنت رو بگیر بده من تا مطمئن شم و نگرفت
    قبض تلفنش 250 هزار تومن شده بود ( من احمق اطلاع نداشتم قبض رو پرداخت کردم خطشو داد به خودم ..خط دائم بود)

    دختر زنگ زد به خطی که به من داده بود
    من بهش گفت من زنشم طرف هنگ کرد گفت در جریان نبودم
    ولی همسرم گفت این دوست دختر دوست دوران سربازیمه
    که معلوم بود دروغ میگه

    من کلا بهش اعتماد ندارم

    کلا از رفتاراش محبتی نمیبینم
    هیچ وقت برام کادو نمگیره چیزی هم بگیره برای خونه میگیره به اسم کادو
    رفت شمال برای بچه ها سوغات اورد من نه
    اصلا انگار نیستم تو این زندگی

    کل حقوقمو بهش میدم 4 تا واحد خریده با ماشین فقط ماشین اونم با اصرار والتماس اسم منه ولی همش دست اونه
    حتی کمک نکرد گواهینامه بگیرم
    هر سری ثبت نام کردم گفت تو نمیتونی و تو اون تایم رفت جایی

    - - - Updated - - -

    قبول دارم که مهارتهام کمه
    زودعصبی میشم

    کلا خیلی اعتماد به نفسم پایینه
    خیلی اذیت میشم تنهایی ، شهر غریب ، با دو تابچه ، سرکار رفتن یه زندگی که تهش معلوم نیست

    - - - Updated - - -

    قبول دارم که مهارتهام کمه
    زودعصبی میشم

    کلا خیلی اعتماد به نفسم پایینه
    خیلی اذیت میشم تنهایی ، شهر غریب ، با دو تابچه ، سرکار رفتن یه زندگی که تهش معلوم نیست

  4. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    من کلا بهش اعتماد ندارم .
    حیاط خلوط عزیز

    وقتی اتفاقی رخ میده و اون اتفاق تلخه، باید بررسی اصولی و مدیریت بشه. اگر نشه ، این تلخیه ممکنه همیشه اذیتشون کنه. یه وقتایی که بهش فکر میکنن اگر خوش باشن، خنده رو از روی لب هاشون میره و اگر ناراحت باشن مدام بهش فکر میکنن و این کم کم میشه جزو مهم ترین های زندگیشون، میشه یه عضو چندم از زندگیشون...( همسر، فرزند بزرگ ، فرزند کوچک و خیانت !! )

    در گذشته هر چه که اتفاق افتاده تمام شده و اگر بعد از اون ماجرا خطایی ندیدین لازم نیست مدام گذشته رو پتک کنین و به پایه های زندگیتون بزنین. شما نیاز دارین مسیر هایی رو طی کنین تا بتونین از ناراحتی این اتفاق و ضربه ای که خوردید خارج بشید؛


    * باید ابتدا بخششش رو تمرین کنین.

    این مهم رو مرور کنین که ما انسان ها همه دارای نقص هایی هستیم و هیچکدام ۲۰ نیستیم. گاهی همین نقص ها زمینه ساز بروز یک اشتباه در ما میشن. حالا بجای سرزنش های بیش از حد، دوست داریم عزیزانمون ما رو ببخشن و یکبار دیگر فرصت جبران پیدا کنیم.

    * وجدان اخلاقی ایشون رو تقویت کنین .

    * اگر ایشان رو کنترل میکنین، از امروز دست نگه دارین .

    * تمرکز زادیی روی این مسئله داشته باشین . نباید انتظار داشته باشین کسی بتونه از خطا و گناه خودش راحت صحبت کنه.گاهی سکوت و فکر کردن بهتر از بیان و بهم ریختگی بیشتر هست، چون پرداختن به جزئیات کار درستی نیست.

    * بدبینی رو کنار بگذارین و سعی کنین حتما با افکار مثبت و مقابله ی صحیح از بینش ببرین.

    * بسهم خودتون ارتباط عاطفیتون رو با همسر قوی کنین، این قوی تر شدن ها پایبندی بیشتری میاره و آدم رو جذب خانه و خانواده میکنه.

    * خشمتون رو حتما کنترل کنین. ( لینک زیر رو ببینین ) ↓
    http://www.hamdardi.net/forumdisplay.php?f=73

    * روی مسئله ی اعتماد بنفستون بیشتر تلاش کنین. ( لینک زیر رو ببینین ) ↓
    http://www.hamdardi.net/forumdisplay.php?f=30

    * با همسرتون هرزگاهی گفتگو کنین، گفتگویی که اون بیشتر حرف بزنه و شما بیشتر بشنوید... بتونه راحت صحبت کنه بی آنکه نگران سرزنش یا واکنش های دیگری از جانب شما باشه.

    * گذشته تمام شده و در حال ساختن آینده هستین، این ساختن نیاز به زمان حال خوبی داره.... اگر این زمان حال رو از دست بدین، دوباره گذشته ی بمراتب تلخ تر و آینده نامعلومی خواهید داشت.

    * برای بازسازی اعتماد و بازسازی رابطه تلاش خودتون رو انجام بدید.

    * فشارهای کاری خودتون رو کمتر کنین و سعی کنین زمان بیشتری رو کنار خانواده در منزل سپری کنین تا بتونین انژیتونو صرف بازسازی آسیب ها کنین، پس برای نشاط خانواده خودتون برنامه ریزی کنین.

    * بخودتون هم اهمیت بدین و برای خودتون آرزوها و اهداف ارزشمندی رو ترسیم کنین.

    * از تصمیم گیری های احساسی فاصله بگیرین، شما هم همسر هستین، هم مادر و هم گرما بخش خانه.

    * درباره فرق وابستگی و دلبستگی بیشتر بخونین.
    http://www.hamdardi.net/thread-8602.html

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    قبض تلفنش 250 هزار تومن شده بود ( من احمق اطلاع نداشتم قبض رو پرداخت کردم خطشو داد به خودم ..خط دائم بود)
    دختر زنگ زد به خطی که به من داده بود
    من بهش گفت من زنشم طرف هنگ کرد گفت در جریان نبودم .
    هر کی بود‌ پول قبضم رو جور میکرد !!! شاید خانم دست بر دار نبودن و همسرت میخواسته واقعا این ارتباط تمام بشه ! همانطور که خانمم اظهار بی اطلاعی کردن و خیلی جا خوردن... که چرا فلانی خودش گوشی رو بر نداشت.

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    کل حقوقمو بهش میدم 4 تا واحد خریده با ماشین فقط ماشین اونم با اصرار والتماس اسم منه ولی همش دست اونه
    حتی کمک نکرد گواهینامه بگیرم .
    خب این به مدیریت و مسئله ی جرأتمندی خودتون بر میگرده، اینکه برای بخشی دریافتی خودتون هدف خاص و برنامه ی جالبی ندارین. بدیهی هست همسرتون رو در مسیر یک عادت و تفکرات غلط قرار دادین و امروز احساس تضییع حقتون رو دارین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    قبلا هم کربلا رفته بود اتفاقا امسال هم میخواست بره کربلا من خواهش کردم نره سر قضیه شمال هم با رضایت من رفت .
    من مشکلی اینجا درباره ی همسرتون نمیبینم. بله هستند افرادی که مسائلی مورد توجه اونهاست که باید در آرامش با همسرتون صحبت کنین ولی مانعش برای داشتن اوقاتی خوش نشین، مثل کربلا رفتن که انسان رو از نظر درونی به خدای خودش و ارزش های انسانی نزدیک میکنه.

    در سال ۸۰ _۸۱ بود که سریال طنز پاورچین پخش میشد، اون زمان داوود و فرهاد همیشه سعی میکردن یه زمانی رو برای خودشون داشته باشن تا تفریح کنن و خیلی هم از خانمشون میترسیدن. این ترس ها اونها رو دروغگو و پنهان کار بار آورده بود ، در حالی که میشد خانمشون باهاشون رفیق باشه و بتونن این اطمینان رو داشته باشن که بعد از فراغت از کار مردها میتونن دور هم جمع بشن و کمی شاد باشن.


    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    ولی خیلی تو این چند روزی که نبود اتفاق های ناجور افتاد که من عصبی شدم.

    اون اتفاقات چه بودن؟



    من مطالب بیشتری به ذهنم برسه براتون اینجا میگذارم.



    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 18 خرداد 99 در ساعت 17:18

  5. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 خرداد 03 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    500
    امتیاز
    11,881
    سطح
    71
    Points: 11,881, Level: 71
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 169
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    86
    Array
    ممنون سحر بهاری عزیز
    من رو خشمش کنترل ندارم
    یه مدت تمرین صبر می کردم و جواب نمی دادم اما نتیجه عکس میداد بهم میگفت مثل عنترها قیافه نگیر
    حتما راهکارهاتونو به کار می بندم

    متاسفانه برام خیلی سخته ببخشمشون همش تو ذهنم اینه که چرا اون موقع که انگار نامزد بودیم و من بهشون تاکید کردم نمیتونم خیانت رو هضم کنم
    روزی هم که رفتیم آزمایش خون بدیم یه خانوم بیحجاب و با آرایش غلیظ بود که هی نگاش میکرد اعتراض کردم
    حتی از آزمایشگاه اومدم بیرون
    اومد دنبالم و گفت اصلا به اون نگاه نمیکردم
    حرفشو باور کردم

    اصلا کنترلشون نمیکنم

    در مورد اتفاقات اون روز هم بگم
    ما شب میترسیدیم در رو از داخل قفل کردم صبح کلید گیر کرده بود درنمیومد من رفتم سرکار بچه ها خونه بودند.شبش پدرشوهرم اومد درست کنه پسرم براش پیچ گوشتی از کشو آورد
    همزمان یه تیکه شیشه شکسته تو کشو بود افتاده بود زمین
    صبح من پاشدم رفت تو پام
    به سختی در آوردم و لنگان لنگان رفتم سرکار

    با وجود همه اینا صبح بهش پیغام دادم عذرخواهی کردم به نظرم حرفام اون روز بد بود جوابمو نداد

    - - - Updated - - -

    ممنون سحر بهاری عزیز<br>من رو خشمش کنترل ندارم<br>یه مدت تمرین صبر می کردم و جواب نمی دادم اما نتیجه عکس میداد بهم میگفت مثل عنترها قیافه نگیر<br>حتما راهکارهاتونو به کار می بندم<br><br>متاسفانه برام خیلی سخته ببخشمشون همش تو ذهنم اینه که چرا اون موقع که انگار نامزد بودیم و من بهشون تاکید کردم نمیتونم خیانت رو هضم کنم<br>روزی هم که رفتیم آزمایش خون بدیم یه خانوم بیحجاب و با آرایش غلیظ بود که هی نگاش میکرد اعتراض کردم&nbsp;<br>حتی از آزمایشگاه اومدم بیرون<br>اومد دنبالم و گفت اصلا به اون نگاه نمیکردم<br>حرفشو باور کردم<br><br>اصلا کنترلشون نمیکنم&nbsp;<br><br>در مورد اتفاقات اون روز هم بگم&nbsp;<br>ما شب میترسیدیم در رو از داخل قفل کردم صبح کلید گیر کرده بود درنمیومد من رفتم سرکار بچه ها خونه بودند.شبش پدرشوهرم اومد درست کنه پسرم براش پیچ گوشتی از کشو&nbsp; آورد&nbsp;<br>همزمان یه تیکه شیشه شکسته تو کشو بود افتاده بود زمین<br>صبح من پاشدم رفت تو پام&nbsp;<br>به سختی در آوردم و لنگان لنگان رفتم سرکار<br><br>با وجود همه اینا صبح بهش پیغام دادم عذرخواهی کردم به نظرم حرفام اون روز بد بود جوابمو نداد

    - - - Updated - - -

    ممنون سحر بهاری عزیز<br>من رو خشمش کنترل ندارم<br>یه مدت تمرین صبر می کردم و جواب نمی دادم اما نتیجه عکس میداد بهم میگفت مثل عنترها قیافه نگیر<br>حتما راهکارهاتونو به کار می بندم<br><br>متاسفانه برام خیلی سخته ببخشمشون همش تو ذهنم اینه که چرا اون موقع که انگار نامزد بودیم و من بهشون تاکید کردم نمیتونم خیانت رو هضم کنم<br>روزی هم که رفتیم آزمایش خون بدیم یه خانوم بیحجاب و با آرایش غلیظ بود که هی نگاش میکرد اعتراض کردم&nbsp;<br>حتی از آزمایشگاه اومدم بیرون<br>اومد دنبالم و گفت اصلا به اون نگاه نمیکردم<br>حرفشو باور کردم<br><br>اصلا کنترلشون نمیکنم&nbsp;<br><br>در مورد اتفاقات اون روز هم بگم&nbsp;<br>ما شب میترسیدیم در رو از داخل قفل کردم صبح کلید گیر کرده بود درنمیومد من رفتم سرکار بچه ها خونه بودند.شبش پدرشوهرم اومد درست کنه پسرم براش پیچ گوشتی از کشو&nbsp; آورد&nbsp;<br>همزمان یه تیکه شیشه شکسته تو کشو بود افتاده بود زمین<br>صبح من پاشدم رفت تو پام&nbsp;<br>به سختی در آوردم و لنگان لنگان رفتم سرکار<br><br>با وجود همه اینا صبح بهش پیغام دادم عذرخواهی کردم به نظرم حرفام اون روز بد بود جوابمو نداد

  6. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    بله، برخی موارد در مورد همسرتون مطرح هست اما؛

    آنچه که من از پاسخ های شما متوجه شدم ( درباره ی خودتان )، یکسری مسائل زنجیر وار هست ( یعنی بهم مرتبط هستن و مانع از این میشن شما مشکلات رو حل کرده، حال خوش رو تجربه و زندگی مشترک خوبی داشته باشین... و سر رشته ی اونها حتی ممکنه به قبل از ازدواجتون و مشکلات فردی حل نشده برسند )

    بنظرم لازم هست در کنار این مشورت ها، حتماً از حضور یک
    روانشناس خوب بهره ببرین. مطمئناً برای شما بسیار کمک کننده و ارزشمند هست. امید هست با تلاش و اراده این مسیر رو پی بگیرید و روزهای خوبی رو در آینده رقم بزنید.




  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    من از رفتار شما یک کم تعجب کردم، گزارشتان از وقایع به گونه ای هست که نمیشه زیاد به اصل مشکل پی ببرد .
    به عنوان مثال گیر کردن قفل در و رفتن شیشه تو پای شما چه ارتباطی به مسافرت همسرتان دارد؟ یعنی اگر ایشان مسافرت نمی رفتند کلید گیر نمی‌کرد؟
    من فکر میکنم نارضایتی شما از چیزهای دیگری هست .
    شما که آنقدر به همسرتان وابسته هستید چرا اجازه دادید تنهایی بروند مسافرت؟ بعد هم که خودتان رضایت دادید و رفتند بعد از برگشت بهانه های مختلف درست کردید که انتقام چی رو بگیرید؟ خوب از اولش می گرفتید دوست ندارید مجردی بروند مسافرت.
    یک سوال دیگه اینکه بجز اون تلفن تو روزهای اول ازدواج توی این ده سال مورد دیگری از خیانت مشاهده کردید یا خیر؟
    بعضی از مردها روزهای اول ازدواج یک همچین کارهایی میکنند به هوای مجردی که این بعد از دو سه ماه درست میشه و نمیشه گفت خیانت ، یک جوری انگار هوای مجردی تو کله شون هست که با یک اخطار محکم عقلشان میاد سر جاش.
    من هم یک ماه اول ازدواج این مشکل رو داشتم ، یک تلفن مشکوک و یکی دوبار چشم چرانی که با اخطاری که دادم تمام شد رفت و هیچ وقت هم جدی نگرفتم و خیانت محسوب نکردم و هیچ مشکلی هم در این موردبا همسرم ندارم ، الان واقعا من نمیدونم آیا مسیله شما هم موردی مثل مال من هست و شما بی خودی بهانه کردید برای کنترل و ازار همسرتان یا اینکه همسرتان واقعاخیانتهای پی در پی دارند و همچنان رفتارشان مثل همان روزهای اول ازدواج هست و شما خودتان را به خواب زده اید؟

    - - - Updated - - -

    سلام
    من از رفتار شما یک کم تعجب کردم، گزارشتان از وقایع به گونه ای هست که نمیشه زیاد به اصل مشکل پی ببرد .
    به عنوان مثال گیر کردن قفل در و رفتن شیشه تو پای شما چه ارتباطی به مسافرت همسرتان دارد؟ یعنی اگر ایشان مسافرت نمی رفتند کلید گیر نمی‌کرد؟
    من فکر میکنم نارضایتی شما از چیزهای دیگری هست .
    شما که آنقدر به همسرتان وابسته هستید چرا اجازه دادید تنهایی بروند مسافرت؟ بعد هم که خودتان رضایت دادید و رفتند بعد از برگشت بهانه های مختلف درست کردید که انتقام چی رو بگیرید؟ خوب از اولش می گرفتید دوست ندارید مجردی بروند مسافرت.
    یک سوال دیگه اینکه بجز اون تلفن تو روزهای اول ازدواج توی این ده سال مورد دیگری از خیانت مشاهده کردید یا خیر؟
    بعضی از مردها روزهای اول ازدواج یک همچین کارهایی میکنند به هوای مجردی که این بعد از دو سه ماه درست میشه و نمیشه گفت خیانت ، یک جوری انگار هوای مجردی تو کله شون هست که با یک اخطار محکم عقلشان میاد سر جاش.
    من هم یک ماه اول ازدواج این مشکل رو داشتم ، یک تلفن مشکوک و یکی دوبار چشم چرانی که با اخطاری که دادم تمام شد رفت و هیچ وقت هم جدی نگرفتم و خیانت محسوب نکردم و هیچ مشکلی هم در این موردبا همسرم ندارم ، الان واقعا من نمیدونم آیا مسیله شما هم موردی مثل مال من هست و شما بی خودی بهانه کردید برای کنترل و ازار همسرتان یا اینکه همسرتان واقعاخیانتهای پی در پی دارند و همچنان رفتارشان مثل همان روزهای اول ازدواج هست و شما خودتان را به خواب زده اید؟

  8. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 خرداد 03 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    500
    امتیاز
    11,881
    سطح
    71
    Points: 11,881, Level: 71
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 169
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    86
    Array
    من نمیتونم اون تلفن رو هضم کنم ما عقدی بودیم ایشون خیلی کم با من تماس میگرفتن ولی فک می کنم با این قبض حداقل رئزی 2 ساعت با این خانم گفت و گو داشتن ودر قبالش چی؟

    کلید از داخل تو قفل گیر کرد اونم چون پسرم خیلی از تنهایی میترسهمجبور شدم در رو از داخل قفل کنم

    حتما مسائل دیگه هم هست

    - - - Updated - - -

    ممنونم از راهنماییتان

    - - - Updated - - -

    ممنونم از راهنماییتان


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.