تصمیم با خودتون هست انشالله موفق باشین.
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
تصمیم با خودتون هست انشالله موفق باشین.
ويولت (سه شنبه 16 اردیبهشت 99)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
<br>
چند روزه دارم تاپیک شما را در سکوت می خونم طاقت نیاوردم اینو نگم
آخه دختر خوب اینی که شما نوشتی خودش برای فکر کردن به جدایی کافیه،
بعد تازه این رفتار شما در روزهاییه که مثلا خوب شدی و داری سعی می کنی طوری رفتار کنی که همسرت از جدایی پشیمون بشه؟
تا وقتی غر و دعوا و التماس و طعنه و .... خلاصه هر چیزی که آرامش و امنیتش را ازش می گیره باشه، ازت فرار می کنه و به تصمیمش مطمئن تر.
یه مدت ولش کن به حال خودش
زندگیت را بکن. آروم باش. واسه خودت هم بهتره
اون تا بره دادگاه و تقاضای طلاق بده و نامه برای شما بیاد و تکلیف مهریه روشن بشه و ..... حداقل یکسال زمان می بره.
شما هم که نه توافقی کردید برای طلاق و نه می تونه بدون مهریه طلاقت بده
پس این یکسال با خیال راحت به خودت برس. به آرامش درونت. اینقدر که وقتی خونه است ازحضورت انرژی و آرامش واقعی بگیره.
بچه هم اینقد به مادرش بچسبه و اذیت کنه، مادره از دستش فرار می کنه
چه برسه به همسر
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 16 اردیبهشت 99 در ساعت 22:04
تشکرشده 40 در 28 پست
مرسي سحر خانوم ببخشيد من جوش ميارم كلافم ولي بخاطر اينه كه دوست دارم بگم هر كي هر كاري دلش ميخواد بكنه اصلا از من صلاح مشورت نگيرن تصميم گيري سخت ترين كاره برام از وقتي رفتم پيش اون خانم مشاور و بدتر شد ديگه نمخوام از كسي بخوام باهاش صحبت كنه چون ميترسم بدتر شه نه دوست نه واسطه ولي واقعيت اينه يعني زير لايه لايه درونم اينه اره ميخوام ميخوام باهاش صحيت كنيد كيخواد با پدرش صحبت كنيد حمايت ميخوام ميخوام برگرده به هر قيمتي ولي همون يه درصد احتمال خراب شدن كه شما يادآوري ميكنيد مانعم ميشه ممنونم تا همينجاشم
و سلام شيدا جان خيلي خوشحال شدم شما دنبال ميكني و بعدم نظر دادي نظراتت رو تو ساير پستا خوندم و روراست بودنت رو دوست دارم بله گند زدم ميدونم ... :(والله خودم كه رها ميكنم ميچسبم ولي كمتر ميشه مجبورم كارم شروع شده مشغول تر ميشم ولي الان كه داره كارش رو حور ميكنه بره شهر ديگه براي كار از چي من انرژي بگيره هي افتاده به جونم بقيه بيفتن جلو كه اونم خوب بازم يه جور گير دادن مرسي
ویرایش توسط ويولت : سه شنبه 16 اردیبهشت 99 در ساعت 23:08
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام
همسرم امروز وسايلش رو جمع كرد اومد تهران ظاهرا ميخواد بياد اونجا قرارداد ببنده فعلا موقت ميره پدرم اصرار داره با پدرش حرف بزنه كه بدونن در جريانن من ممانعت ميكنم همچنان پدرم ميگه اين ممانعت من درست نيست بايد پدرها صحبت كنن كه بدونن چي به چيه من مثل سحر خانم با كلي فكر از ديروز به اين نتيجه رسيدم راهي نداره يعني عملا بي فايدس اينكار تا الان كه داره كار خودش رو ميكنه من خونه خودمم وتصميمم اينه اينجا بمونم حالا نميدونم عزيزان دلي كه نوشته هاي منو دنبال ميكردن ايده نظر راه حلي دارن؟بخوام مهاجمانه رفتار كنم خيلي كارا هست خيلي ولي همش با ستزش ميخوام پيش برم كه تهش عاقبت به خير شه .ميشه برام دعا كنيد خيلي دلم گرفته
تشکرشده 56 در 30 پست
ولی به نظر نمیاد همش میخواین با سازش پیش برین.
صادقانه بگم من اگه جای همسرتون بودم و دست روم بلند میشد بی برو برگرد اقدام به طلاق میکردم.
واقعا دو چیز هیچ توجیهی نداره، خیانت و کتک.
یه چیزی رو بازم صادقانه بگم، طرف از شما خوشش نمیاد، چه اصراری داری آویزون بشی؟
تا جایی که یادمه از اول تاپیک، مشاورا گفتن که رو خودت کار کن، حتی اگه نشد تو این زندگی هم بمونی، برای زندگی بعدیت به درد میخوره تغییرات شخصیتی.
شما خیلی اصرار داری خرابکاری چندین ساله رو تو یه مدت خیلی کوتاه جمع کنی.
چرا بیخیالش نمیشی و یه مدت برای خودت زندگی نمیکنی.
مردا از خانومای آویزون بیزارن.
گرچه من از اول تاپیک شما این حس رو داشتم که همسرت جای دیگه مشغولن.
البته قصد قضاوت ندارم.
حس میکنم همسرت از ازدواج تو سن پایین پشیمونه و الان یادش افتاده که کاش بیشتر مجردی و (ببخشید) دختر بازی میکرد و حالا میخواد این ناکامی ها رو جبران کنه.
یکم برای خودت ارزش قائل باش، واقعا ارزش نداره تحقیر بشی و التماس کنی و بخوای کسیو مجبور به دوس داشتن خودت کنی
تو دوره ای زندگی میکنیم که حضور یه ویروس میتونه به راحتی باعث مرگ زودهنگام بشه، دو روز دنیا رو یکم برای خودت زندگی کن
البته شما هم هرچقدر اوایل ازدواج مریض و نمیدونم افسرده و هرچی بودی یا رابطه جنسیتون افتضاح بود بازم همسرت اگه خیلی عاشقت بود اینجوری نمیکشید کنار
بعضیا در طول زندگی مشترک دچار معلولیت میشن، یا سخت ترین نوع سرطان رو میگیرن ولی بازم به پای هم عاشقانه میمونن.
همسر شما خیلی زود جا زد
پس شما هم فکر نکن چه مرد خوب و خفنی رو داری از دست میدی
یا جدا بشی دنیا تموم شده هست و دیگه مرد بهتری پیدا نمیشه
ببخشید من راهنمایی نداشت برات ولی دلم نیومد اینا رو هم نگم، شاید یک صدم درصد به خودت بیای
تشکرشده 11 در 7 پست
آفرین کاملا ب نکات درستی اشاره کردین👌
تشکرشده 19 در 14 پست
چقدر بد
تازه این رفتار شما در روزهای پشیمانی و تلاش برای فرصت گرفتن از همسر هست؟
خیلی با همسرتون بی ادبانه و تند رفتار می کنید
بجای اشتغال فکر با مشاوری که گفته جدایی بهتره( که ظاهرا درست هم تشخیص داده) روی رفتار پرخاشگرانه و کلافه کننده خودتون تمرکز کنید
فقط همین یک روز گزارش شما کافیه که هر آدمی به فکر جدایی بیفته
gholam1234 (شنبه 20 اردیبهشت 99), ويولت (شنبه 20 اردیبهشت 99)
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام
ممنون از دوستاني كه نظر دادن همه رو خوندم و استفاده كردم ، بعضا خيليم روحيه دهنده بود اونا رو جواب ندادم ولي اين پيام آخر ناراحتم كرد واقعا يه تنه به دادگاه رفتين رفتار من زشته ولي زشت تر از رفتار همسرم نيست يك حركت اشتباه من برابر با اينهمه تنبيه ولي اونور قضيه ري اكشن هاي شوهر و صحبتاش كه هر بار بسيار تخريب كننده هست بد نيست؟ بهرحال واسه كسي كه كوتاه نمياد و نه اقدام ميكنه نه حرف ميزنه نه درست ميكنه داره ميره همون سمتي كه شما دوست دارين !چنين رفتاري از طرف مقابلش دور از انتظار نيست خشم هم يه جور بيان احساسه و من نمدونم شما كارتون تخريبه نمك پاشيدن رو زخم يا چي!!خانم محترمي كه ميگن با ديدن گزارش يه روز بايد به فكر جدايي افتاد تبريك ميگم به چنين تحليلي !
- - - Updated - - -
دوستان بعد ٤روز كمي اومدم اينجا به قول همون دوستمون گزارش بدم ولي خوب واقعا پريد از مغزم فعلا همه با شمشير وايستادن گردن منو بزنن !انشالله به اميد روزهاي بهتر
ویرایش توسط ويولت : شنبه 20 اردیبهشت 99 در ساعت 20:44
تشکرشده 56 در 30 پست
حالا قهر نکن، تعریف کن....
من نمیشناسمت ولی خیلی تو فکرت هستم...
ويولت (یکشنبه 21 اردیبهشت 99)
تشکرشده 40 در 28 پست
سلام ممنون من ديگه كنار كشيدم از تقلا يعني اصلا زياد حرفم نميزنيم غذا كه ميخوره ميگه مرسي پا ميشه ميره پدرم با پدرش صحبت كرد صحبت خوب پيش رفت ولي هيچ نقطه اميدواري من نديدم فقط كه تو حرفاش گفت بايد از سد ما رد بشه ما دلمون راضي نيست اينا دعوا ميكنن دل من به درد مياد تو جملاتش البته خواسته پسرش رو نا حق نديده مثلا گفته به مادرش گفته ما كل شش سال سه بار رابطه جنسي داشتيم !من الان بايد دو تا بچه ميداشتم نمدونم شده سر زده بيام خونشون ظرف نشسته باشه تو سينك خونه و ...پدر منم صحبت از اين كرده كه من خط قرمزش هستم هر نوع ازار جسمي و روحي من تبعات بدي رو داره بهرحال قرار نبوده كار راه دور بره اين نشد كه دخترش اومده تو يه ساختمون هر بار ناراحتش كنه و بره خونه مادرش بعد شما نبايد لي لي به لالاش بزارين و...
چطور ممكنه رابطه جنسي سه بار داشته باشم اگه هر سال ١٢ماهه باشه و هر ماه يكبار تا الان كم كم ٦٠بار داشتم حالا ميدونم اينم خيلي خيلي كمه و اون خواسته بگه نا چيز ولي اينا باور كردن بعد اين چيزيه آدم بره جار بزنه در هر صورت خيلي حرفا شده پدرم گفت شما باهاش صحبت كنيد از مكالمه ما هم چيزي نگيد گفته خلاصه اميدي هست يا نه پدرش گفته حالا چيزي نشده كه و...
حالا از اينور ايشون ميخوان برن تو تهران بهش پيشنهاد خوبي شده وقتي برگشت ناهارو خورد بعد رفت بيرون اومد ماست ر يه سري خرتو پرت خريده بود شامم خورد نشستيم يه فيلم ديديم در سكوت خبري ديروز كلا غروب اومد يه شام خورد ساعت هست خوابيد تا صبح!منم كه دارم همش تو گذشته شنا ميكنم راستش زيادي خودم رو مقصر ميدونم فكر ميكنم لياقت نداشتم كه به اينجا كشيد خيلي صاف و ساده بودم تازه اون قدر همينم ندونست داشتم فكر ميكردم اگه من يهو ميبريدم بدم ميومد ميرفتم چي پدر مادرم ميگفتن برو سر خونت هيچكي همسر ادم نميشه زندگيتو خراب نكن خانواده اونم بهش ميگن؟يا ميگن حق داره
Shivaaaa (یکشنبه 21 اردیبهشت 99)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)