موضوع رابطه شما به خانواده همسرتون را مرتب پیگیر هستم
ولی یه نکته که به نظرم مرتب داره پررنگ تر میشه و به وضوح در صحبتهای شما خودش را نشان میده عدم قاطعیت شماست
میای میگی ..... شد و من ناراحت شدم
از ......ناراحت شدم
از .... ناراحت شدم
.
.
.
.
.
واز .... ناراحت شدم
(همه این نقطه چینا برخورد مادر و خواهر همسر شماست)
شما ناراحت بودی از سرزدن های زیادی به خانوادش و دنبال راهی بودی که بتونی بررا خودت زندگی کنی و الان با توجه به اینکه پدر فوت شده شما هنوز تصمیمی برا مدیریت این رابطه نگرفتی!!!
شما همسرت و خانوادش را خیلی بهتر از ما می شناسی یعنی هنوز نمیتونی یه تصمیم قاطع و درست بگیری ؟!!!!
پیشنهاد میکنم که به این سرعت نری اونجا یه مدت مسافرت بوده آیا ازت خداحافظی کرده؟ باهات تماس گرفته و ازت دلجویی و احوالپرسی کردن؟
یا قولی بهت دادن که برخودشون مناسب تر باشه؟؟؟؟؟ پس دلیلی نیست که بری
برای اینکه بری اونجا مادر همسرت با شما تماس بگیرن و شما رادعوت کنن خونشون
یا حداقل بازدید مادر شما برن و از دل مادرت دربیارن
و یا اینکه صبر کنند عیدی مناسبتی که شد شما طبق رسم و عرف بری و تبریک بگی و زودبرگردی
حالا خودت بسنج ببین که
رابطه ات با همسرت چه تغیری میکنه همسرت از شما چقدر دلخور میشه و واقعا چقدر حق داره که دلخور بشه و آیابه آرامش درونی میرسی ؟
ظاهرا همسر شما هم منتظر تصمیم گیری از جانب شماست و به خودت واگذار کرده
رابطه ات با همسرت خوب باشه و و بهش بگو الان آمادگی ندارم و نمیتونم خاطرات بد گذشته نه چندان دور را فراموش کنم بگو زمان نیاز است تا همه اتفاقات تلخ را از یاد ببرم
خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
ویرایش توسط نازنین2010 : یکشنبه 28 مهر 98 در ساعت 16:42
علاقه مندی ها (Bookmarks)