به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    (ادامه)... چه آدم هایی که دوستشون نداشتی و حالا از صمیم قلبت بهشون احساس محبت می کنی. چه آدم هایی که فکر می کردی خدا دوستشون نداره، و حالا با تمام وجودت عشقی که خالقشون بهشون داره رو حس می کنی. چه آدم هایی که مانع رشد معنوی و مادیت بودن، و حالا ابزارِ رشد معنوی و مادیت هستند.

    خلاصه دنیای ما آدمها یه چیز جامد نیست. یه چیزیه وابسته به چگونگی و ماهیتِ خودمون.

  2. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 31 مرداد 98), نیکیا (پنجشنبه 31 مرداد 98), آویژه (سه شنبه 29 مرداد 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 29 مرداد 98), سحر بهاری (چهارشنبه 30 مرداد 98), شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    معذرت میخوام خانم شمیم الزهرا ی عزیز.
    واقعا عصبانی شدم و از خوندن تایپیکتون ذهنیتم نسبت به شما به هم ریخت و با توجه به سطح درک و فهمی که از شما سراغ دارم و هر از چند گاهی پست های شما رو تو تایپیکهای مختلف خوندم و تو اونها درایت و سطح فهم بالای شما برام اثبات شده بود این مشکلات شما برام قابل هضم نبود و به همین دلیل واقعا ناراحت شدم.
    حق نداشتم این طور صحبت کنم باهاتون. به هر حال خودتون به اندازه کافی ناراحت هستین.
    به مدیر گزارش دادم حذف کنن پیامم رو.
    امیدوارم مثل یک خواهر مهربون من رو ببخشید و بدونید من دوستتون دارم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  5. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام بچه ها ممنونم بازم از توجهتون
    سحر جان نکاتتو سعی میکنم بفهمم و اجرایی کنم (قسمت بالای پستت حقیقتا من کامل اجرا کرده بودمو ماجرای خونه پیش اومد و به این نتیجه رسیدم که پیشگیری باید کرد...)
    درسته خیلی مهمه تمرکزم بر مثبت ها باشه. باید همش به خودم یادآوری کنم اگر مطلب یا تایپیکی برای مثبت اندیشی دیدین که به دردم میخوره بهم معرفی کنین
    بله تمایل دارم ممنون میشم بقیه مسایل رو هم نظرتون بگین

    میشل نازنین یعنی من تایپیک بزنم شما جواب ندی حقیقتا بهم برمیخوره آخییش یک نفس راحت کشیدم وقتی اسمتو دیدم...

    یک حس آرامبخش از قسمت اول حرفت بهم دست داد اینکه منم حق دارم کسی که از نظر روحی فکری به عقیده من نزدیک نیست رو دوست نداشته باشم... واقعا کاش همینو عمیقا درک کنم اینجوری حتی ابراز محبتم به همسرم قشنگتر میشه چون میدونم من بهش محبت میکنم وظایفم انجام میده اما نه به خاطر ارضای نیاز عاطفی خودم بلکه به خاطر زندگیم و حس خوبی که به همسرم میده که همه اینا روح منو ارضا میکنه...

    نکات مثبت و منفی رو اینجا بنویسم یا واس خودم؟

    خداروشکر کلاسی پیدا کردم که منو ازین دنیا میبره کاملا... اما متاسفانه تا مهر تعطیله و شاید خلا اون کلاس باعث هجوم حال بد بهم شده چون متاسفانه من مداومت بر اجرا و فهم مطالب اون کلاس از وقتی تعطیل شده نداشتم... که اینم ریشش باید بررسی بشه و بتونم درمانش کنم و باید بیشتر به روشن شدن و پاکی روحم بپردازم...
    درسته منم تلاشم به همین چیرگی روح بر مادست اما خیلی اوقات میلغزم و البته گاهی هم موفقم


    زندگی خوب عزیز اینکه شما زحمت بکشید حرفای منو بخونید و بعد هم جواب بدین یعنی خیلی لطف داشتین که میخواستین کمکی به من کرده باشین و من ابدا چیز ناراحت کننده ای ازتون ندیدم
    خیلی جاهای صحبتتون متوجه نشدم و حتی یک بر داشتی کردم که جای دیگه از صحبتتون به متضادش رسیدم
    در کل من ابدا هیچوقت بحمدلله شکوه ای نداشتم که شرایطم ناحقه چون خدا حقه و هرکس هرجایی که هست به حق اونجاست (ظواهر امر مادیاتن که گذران و ماله همین امروز و فردای این دنیا زورگذرن که همونم ریز به ریز و دقیق همشون حکمت دارند و بیخودی نیستند)

    ازینکه جوری حرف زدم که شما همسرمو گودزیلا خطاب کنین واقعا از خودم بدم اومد. من این تاپیکو برای رفع حال بد و کمک در تغییر نگرشم زدم و مسلما اومدم از منفی ها صحبت کردم و اگر عزیزی هم ازم سوالی از مثبت ها میکرد قطعا مثل تاپیک های گذشتم بهش جواب میدادم. فکنم کاملا واضحه با پستام و کمیتشون و مدت زمان بین ارسال تاپیک ها و موضوعات و... که خییلی برام سخته تاپیک بزنم و کلا حرف بزنم و با کلی کلنجار رفتن خودمو وادار میکنم که حرف بزنم...

    در کل من این مفاهیم از حرفاتون متوجه شدم که مطمئن نیستم همین منظورتون بوده یانه. کلا من سخت چیزای غیر مستقیم میفهمم لطفا مستقیمتر صحبت کنین

    1. سهم خودم در مشکلاتم حذف میکنم و میخوام خودم رو قربانی جلوه بدم
    2.غر میزنم که وجدانم ساکت بشه.
    3. در قبال پسرم مادری نمیکنم
    4. صادق نیستم

    اگر منظور شما همین موارد بود یا بیش ازین برام توضیح بدین و اینکه در قبال مورد یک شما راهنماییم کنین که سهم بیشتری رو متوجه بشم (که از نظر خودم خیلی سهم دارم)
    مورد 2 نمیفهمم از نظرتون وجدان من چی میگه که من با آه و ناله ساکتش میکنم؟ از چی ساکتش میکنم؟ و مورد 4 هم توضیح بدین چون اساسا نظری دربارش ندارم و درکش نکردم در چه حیطه دروغ گفتم یا حقیقت رو نگفتم؟ که البته حدس میزنم منظورتون همون نادیده گرفتن سهم خودم در زندگی باشه

    اولین باری که عمیقا این درد رو حس کردم که همسرم رو دوست ندارم یادمه تو حال و احوال پست گذاشتم و ازینکه این موضوع حتما بر کل اعمال من در زندگی مشترککم سایه داشته و اثر داشته خیلی ناراحت بودم که البته میشل خیلی جالب بهم فهموند که اصلا این محبته مهم نیست مهم اینه من نقش خودم رو در هستی و زندگی مشترک فارغ از احساس شخصیم ایفا کنم و رو عواطف خودم هم شناخت درست داشته باشم و هم تسلط... خدا عواطف رو به عنوان یک ابزار)abzar) به ما دادند که به اشتباه گاهی افرادی مثل من خودشون ابزار عواطف میشن...
    ممنون

  6. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 31 مرداد 98), میشل (چهارشنبه 30 مرداد 98)

  7. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    سلام بچه ها ممنونم بازم از توجهتون
    سحر جان نکاتتو سعی میکنم بفهمم و اجرایی کنم (قسمت بالای پستت حقیقتا من کامل اجرا کرده بودمو ماجرای خونه پیش اومد و به این نتیجه رسیدم که پیشگیری باید کرد...)
    درسته خیلی مهمه تمرکزم بر مثبت ها باشه. باید همش به خودم یادآوری کنم اگر مطلب یا تایپیکی برای مثبت اندیشی دیدین که به دردم میخوره بهم معرفی کنین
    بله تمایل دارم ممنون میشم بقیه مسایل رو هم نظرتون بگین
    براتون لینک هایی رو بعدا ارسال میکنم.
    خب پس بریم سر مسئله اعتقادی و فرهنگی ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ازینکه همسرم و خانوادش روز به روز دارن از اعتقادات فاصله میگیرن و پسر من تو این محیطه حالم بده
    قبلا عرض کرده بودین:

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    روز به روز بیشتر به تفاوت های اعتقادیمون پی میبرم و خیلی اذیت هستم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ما در خیلی زمینه ها اختلاف داریم.از روابط خانم و آقا، موسیقی،نماز سر وقت،نگاه به نامحرم،حضور در مجلس گناه...
    در هر مسئله ای ما تفاوت داریم.من مذهبی و همسرم مرد راحتیست .
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ایشون خانواده پر جمعیت با پدرو مادری مذهبی اما متاسفانه به جز یک خواهرشون بقیه بچه ها کمتر به مسائل اعتقادی اهمیت میدن
    وایل اولین اختلافات سر مسائل مذهبی بود. سر نوع مجلس .اینکه اقایون نامحرم از نظر من نباید میومدن به من کادو بدن و داخل مجلس خانمها بشن....
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    کم کم به عمق تفاوت فرهنگی رسیدم.زن از نظر ایشون تفاوت زیادی در عمل با مرد نداره.ساعت دوازده شب تنها به من میگفت بیا خونمون(با ماشین خودم) و اصلا باورش نمیشد این کار اشکالی داره.محیط کار اینده من در کارخونه و... هست و خودم اصلا دوست ندارم اما همسرم میگن چرا نباید بری؟مگه چه فرقی داره... خلاصه این تفاوت ها در مهمونی ها ، دوستان همسرم... هم بود که خدارو شکر کم کم برای من کم اهمیت تر شد.

    ما در قرآن کریم, روایات و ... داریم که شما نمیتونید کسی رو اجبار کنید در موارد اعتقادی و مذهبی شبیه بمن باش, آنگونه که من میخواهم. بلکه توصیه شده با گفتار و رفتار درست و بالا بردن علم و آگاهی از دین دیگران رو
    مجذوب اعمال مذهبی کنیم. ( حالاخواه بپذیرند یا نه .. در اینصورت شما مسئول اعمال ایشان نیستید )

    این مهم در سایه
    صبر و خویشتن داری, پرهیز از تنش, انتقال و بررسی برخی مسئله ها از جنبه ی دینی به سایر موارد(1), ارتباط نزدیکتر با افراد مذهبی و متدین, خوش رویی و تفکر مثبت, تمرکز بر جنبه های خوب و ارزشمند همسر و زندگی مشترک و ... امکان پذیر هست.

    (1)
    منظور از انتقال و بررسی برخی مسئله ها از جنبه ی دینی به سایر موارد یعنی اینکه مثلا در تربیت فرزند از نظر دینی توصیه های ارزشمندی وجود دارند اما از نظر روانشناسی و ... هم مطالبی در راستای همان توصیه های دینی وجود دارند که نتنها اکثرا منافاتی ندارند بلکه مهر تاییدی بر شیوه تربیت دینی فرزند شما هست. در
    اینصورت همسر شما میپذیرند که نتنها از جنبه ی دینی بلکه از جنبه ی علمی و آموزشی فلان موارد به نفع فرزند من است.
    و به همین ترتیب سایر موارد دیگر در زندگی...

    تفاوت از نظر فرهنگی هم برای شما همین هست یعنی ابتدا
    پذیرش این مسئله که انسانها با تفاوت در کنار هم زندگی میکنند.( همان گونه که هستند بپذیرین )
    اما در اینمورد ببینید آیا همسرتون فرد برون گرایی هستن؟ افراد برون گرا اغلب معاشرت بالایی دارند و همین باعث میشه روابط اجتماعی بهتری داشته باشند و این به دلیل روحیات اونهاست.

    اما روش شما در برخورد با چنین شرایطی مهم هست
    * ابتدا
    بررسی رفتار ها و گفتارها و نقش خودتون در رابطه زن و شوهری و بهمین منوال برطرف کردن عیوب احتمالی
    *
    همراهی و همدلی با همسر و برقراری احساسات خوب. آنچنان که همسر شما میپسندند. مثلا ( پوشش های رنگی و جذاب مطابق میل همسرتون در خانه, همراهی در شوخی و خنده, تفریحات دو نفره, توجه به نیازهایی که برای همسرتون در محیط خصوصی مطرح هست )
    *
    کاهش حساسیت در برخورد با شرایط و پرهیز از امور حدسی
    *
    گفتگوی صمیمانه و بیان احساسات و قرار دادن حد و مرز برای ارتباط با نامحرم
    * و اینکه همسرتون رو بابت رفتارهای دیگران سرزنش نکنید.

    اگر مشکلی در این قسمت نیست و تمایل دارید بریم سر مسئله ی بعدی...

    /
    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 30 مرداد 98 در ساعت 11:19

  8. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (دوشنبه 04 شهریور 98)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام.
    واقعا معذرت میخوام ازتون دوست عزیز.
    لازمه یک بار دیگه توضیحی مختصر بدم بهتون.
    من به لحاظ روحی تو شرایط گیجی و گمی هستم و برای همین برداشت هام از صحبت هاتون بد بود و با توجه خیلی کم به حرفای شما نظر شخصی مو گفتم.
    در واقع با خودم مشکل دارم و روز به روز نسبت به آقایونی که جرات می کنن با وجود اینکه خودشون برتری نسبت به خانم ها ندارن به یک زن توهین میکنن حساس شدم. جوری که دلم میخواد سر همه ی زن ها و من جمله خودم داد بزنم که ازخواب غفلت بیدار بشن و بدونن چیزی کم ندارن. بعد هم میگم اعتنا نکن چون واقعا چیزی کم ندارم و نیازی به رقابت یا حرف اضافه نیست. این شده که دو سالیه بی اعتنایی به همه چیز و همه کس رو انتخاب کردم. کامل دنبال اهداف شخصیمم و فکرای خودمو دارم و گوشم یک در و دروازه اس.
    همین امروز یک آقایی وجودش رو نشون داد و حرفی زد که لایق مادر و خواهر خودش بود و نه من و در کل خانم ها و دور از جون همه ی آقایون که چنین افراد بی لیاقتی اسم اونها رو هم خراب کردن!!!
    نیم ساعتی ناراحت شدم و فکر کردم این آدم لیاقت این رو داره که فکرمو بابتش خراب کنم و جوابش برام نه بود. لبخندی زدم و بی اعتنایی کردم و باهاش صحبت هم کردم. شناختی که ازش پیدا کردم اینه. اما خشم درونم خاموش نشد. نه از اون بلکه از خودم که چرا با تفکر فحاشی به دیگران و بی عرضه گی و کارگری باید همنشین و همکار باشم؟ شاید وقتشه که این پیله بی اعتنایی رو پاره کنم و نکنه روزگار سختی که داشتم من رو پروانه ای آماده پرواز کرده باشه و خودم خبر ندارم؟
    هدفم از این توضیح این بود که کاملا متوجه بشین لحن و کلامم متناسب با مشکل شما نبود و این درد درونی منه.قطعا دغدغه ی شما چیز دیگه ای هست.
    اما خوب هم تفکر شما و هم تفکر من یک جورهایی فرار هست. شما با طلاق و من با پیشرفت.
    در کل رفتن چیزیه که به من و شما آرامش میده نه موندن.
    اینجاست که باید بیاییم صادقانه بشینیم پای درد و دل خودمون و خودشناسی بکنیم.
    یک سری اصول هست که باید با هم مرور کنیم. اولیش اینه که
    متاسفانه آدم هایی که من و شما رو آزار میدن جایی نمیرن!!! همیشه با ما هستن. چون خود ما هستیم که چنین شخصیتی داریم.
    حالا شما طلاق هم بگیری باز هم فایده نداره. اونچه که آزارت میده تو اطرافیانت وجود داره.فرد عوض میشه اما درد نه.
    بعد از شناخت نقاط ضعف خودمون باید آسیب هایی که خوردیم رو بشناسیم مثلا یک تجاوز جنسی مساوی با مرگ روانی یک فرده .کاملا موضوع جدی ای هست. اون طور که توضیح دادید در مصداق تجاوز محسوب میشه و لطفا و لطفا جدی بگیرید و سعی کنید اثراتش رو از خودتون دور کنید. اثراتش ار بین نمیره ولی کم رنگ میشه.
    باید سعی کنیم شخصیت اطرافیانمون رو هم بشناسیم.
    شخصیت همسر شما با توجه به اونچه که توضیح دادید goal oriented یا متمرکز روی هدف و جنگجو هست. بنابراین همیشه در جنگه!! لباس رزم به تن داره و خشمش یک باره سرریز میشه.همواره به فکر پیروزی هست.
    شما اصلا جنگجو نیستین!!! برای همین رفتارهای ایشون شما رو آزار میده. جلو شمشیرش بدون پوشش مناسب ایستادید.
    برای کمک به خودتون
    درد ها و رنج های گذشته رو با خودتون حمل نکنید در حالی که بچه نیستین!!! راحت میتونید پاکش کنید و لازمه اش اینه که فرار نکنید.
    عقاید مذهبی تون سطحی هست و عمق دین که در واقع ساختن یک مومن موفق و سربلند و آزاده هست رو فراموش کردین و به ظواهر امر چسبیدین. مومن بی پول و بدون توانایی جنگیدن مومن نیست.
    احتیاجات واقعی فرزندتون مبنی بر آموزش روابط اجتماعی صحیح با هر قشری چه با دین و چه بی دین و همچنین آموزش مسائل مهم مالی رو فدای ظواهر دین مثل اخلاق و نماز و ... می کنید و نتیجه اش یک جوان بی عرضه ای هست که تو سن ۳۰ سالگی تازه نشسته آخوندا رو فحش میده!!! این مسئله تو اکثر خانواده های دیندار وجود داره متاسفانه.
    پس نترسید بذارید با تجربه بزرگ بشه.
    در مورد دادگاه وجدان انسان هر وقت به خودش دروغ میگه درونش دعوا به پا میشه.
    من رضایت از زندگی رو تو کلام شما حس میکنم.۶۰ درصد حدودا تخمین میزنم. چون بیشتر از ۵۰ هست و بعد ۹ سال عدد واقعا خوبیه.
    اما چیزی که من فکر میکنم اینه که خوشحال نیستید.
    وجدانتون درد داره.
    همسرتون خوبی هایی داره ولی دردی از شما دوا نمی کنه.شما میفهمید و هی دارید به خودتون دروغ می گید که نه خوبه و آقا هست و .... اما مثلا یک شوهر پولدار در حالی که شما احتیاجی به پول ندارید واقعا ارزشی داره؟
    یک مرد وقتی شما رو آزار جنسی داده و فقط به فکر خودشه واقعا ارزشی داره در حالی که خیلی راحت میتونید طلاق بگیرید و همسری دیگه انتخاب کنید ؟
    همسر شما خیلی چیزها داره اما فایده اش برای شما چیه؟
    به خودتون دروغ نگید. جواب این سوال رو پیدا کنید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (دوشنبه 04 شهریور 98)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام عزیزم

    داشتم تلفنی صحبت می کردم و چند تا صفحه جدید باز کردم، حالا می بینم این صفحه ریفرش شده و هرچی نوشته بودم پاک شده...... قلبم گرفت، باید برم ببینم چطور می تونم این ضایعه ی عظیم رو فراموش کنم...

    فقط در موردی سوالت: از نظر من الزامی نداره که اینجا بنوسی (مگراینکه در موردی نیاز به همفکری داشته باشی).

    برمی گردم...

  12. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    نیکیا (پنجشنبه 31 مرداد 98), شمیم الزهرا (دوشنبه 04 شهریور 98)

  13. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان
    ممنون از پاسخ هاتون
    ببخشید دیر جواب میدم حال مناسب و فرصت کافی نداشتم
    میشل من یکبار یک پیام بلند بالا واس گیسو کمند(چقد دلم براش تنگ شده کجاست اخه) نوشتم و ارسال که زدم کلا پرید! اینقد ناراحت شدم که فقط براش نوشتم اینطوری شده و هیچوقت دیگه دوباره حرفامو نگفتم از ناراحتی کاملا میفهمم چه سخته تو سعی کن قوی باشی دوباره حرفاتو بگی (من بعد ازون مصیبت بزرگ دیگه کلا تو ورد مینویسم و بعد کپی میکنم اینجا)

    دوست خوب سحر بهاری نمیدونم چرا حرفاتون مخصوصا این قسمت های اخر که با ستاره هست برام مثل حرفای قشنگیه که درک خاصی ازش نمیکنم. ملموس نیست مثلا گفت و گوی صمیمانه با همسر درباره حد نامحرم منظورتون دقیقا چجور و چیه.
    به جز خانوادش که روشون خیلی حساسه و اصلا راهی براش فعلا نداشتیم در امور دیگه اغلب تفاهمات ناگفته ای ماباهم داریم. مثلا همسر من به یکسری مسایل که برای من مهمه چون براشون اصلا قابل درک نیست اهمیت نمیدن و من کوتاه میام و به یکسری اهمیت میدن با اینکه خودشون انجام نمیدن مثال: داریم میریم سینما و اذان میگن همسرم میگن میتونی بری نماز بخونی منم میرم تو سالن بعدش بیا (قبلا اصلا چنین اجازه ای نمیداد) یا شب هایی مثل قدر قبلا اغلب خونه بودیم یا با اکراه و بداخلاقی جایی میومدو تاکید میکرد منکه قبول ندارم واس تو میام. اما الان با روی باز میگه تو برو من خونه راحترم و منم میرمو هردو راضییم.

    درقبال همراهی و همدلی من سعیمو میکنم ولی بعضی کارا و جاها واقعا جوری حالمو بد میکنه که همراه خوبی ننمیتونم باشم و وانمود کنم الان به من خوش میگذره مثال: همسرم و برادرش و خواهراش و خواهرزاده هاش همه با مایو میرن استخر (ویلای پدرشوهرم تقریبا هر هفته میریم) حال خیلی بدی پیدا میکنم از دیدن این صحنه ها و فقط سعی میکنم سرمو با پسرم گرم کنم اما چون پسرم دوست داره بیاد کنار استخر اونارو نگاه کنه اغلب مجبورم منم اونجا باشم اونم با چادر تو آفتاب و گرما تا الان هم هیچ راه حلی پیدا نکردم. صحبت با همسرمو حذف کنین که ابدا نمیشه بهش گفت که وضعیت اونا برای من ناراحت کنندست فقط در قبال گرما بهم گفت میتونی هروقت خواستی تو نیای و بری خونه مادرت. که من دوبار اینکارو کردم و اون مستقیم به رو نیاورد ولی خیلییی عصبانی بود و اخلاقش بدتر شده بود و مشخص بود ازینکه تنها بره ناراحته درحالیکه خیلی پیشنهاد خوبی خودش داده بود.

    این جریانات منو برای تربیت پسرم خیلی نگران میکنه چون حیا و خودکنترلی از همین کوچیکی شکل میگیره....
    البته گاهی هم حرفای میشل میاد تو ذهنم و خودمو رها میکنم در آغوش خدا و به اون میسپارم همه چیو...

    زندگی خوب عزیز من نمدونم چرا کلا حرفای شماهم برام گنگی زیادی داره البته قسمتی که گفتید پسرم با تجریه بزرگ میشه خیلی خوب بود واقعا منم از خدا میخوام این شرایط اونو در راه بندگی خدا محکمتر کنه و ایمانش ریشه ای تر باشه
    فکنم چاره ای ندارم جز اینکه بپذیرم همینه که هست! تو کلاه خودتو محکم بچسب که باد نبره

  14. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    شمیم الزهرای عزیز سلام

    من هیچ توصیه ای برای برون رفت از شرایط فعلی ت نمی خوام داشته باشم. چون رویکرد من به زندگی شما کاملا با اصول این تالار متفاوت هست و البته خب شما هم تو این تاپیک درخواست کمک برای تحمل شرایط دارید نه چیز دیگری.

    فقط دو تا چیز رو ملتمسانه ازت خواهش میکنم:

    1) لطفا دیگه بچه دار نشو.
    2) لطفا کمی از ثروت پدری ت، و نه پول همسرت رو برای مشاوره تخصصی و حضوری صرف کن . البته که اصلا منظورم زوج درمانی نیست. مشاوره ای جهت خودشناسی، مشاوره ای که بهت کمک کنه احساساسات مختلف خودت از جمله خشم، استرس، افسردگی، ترس و ... رو در خودت بشناسی و از هم تفکیک کنی.


  15. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    نیکیا (چهارشنبه 06 شهریور 98), آویژه (دوشنبه 04 شهریور 98), آنیتا123 (دوشنبه 04 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  16. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام، شمیم، به قول صبا، چارچوب‌های اینجا و حتی گمان می‌کنم خودت، اونقدر سفت و سخته که مطمئن نیستم نوشتنش درست باشه.
    خوشحالم که نوشتی با همسرت در اغلب موضوعات چالشی به یک تعادل نسبی رسیدید، پیشنهاد می‌کنم دست کم در مورد حجاب و ارتباط با بقیه، صرفا به حداقل‌های ممکن کفایت کن تا کمتر اذیت بشی. دلیلی نداره با چادر زیر آفتاب، کنار استخر بنشینی و این سختی رو به جان بخری، اون هم وقتی تحمل چنین رنج روحی رو نداری و از اینکه بقیه مثل تو نیستند اینقدر اذیت می‌شی. هیچ ایرادی نداره مثلا با مانتو و روسری در جمع آشنایان بنشینی و پاهات رو بذاری تو آب، با همون لباسی که تنته و با بچه کمی آب‌بازی کنی. اتفاقا برعکس چیزی که فکر می‌کنی، من مطمئنم پسرکوچولوت، وقتی این دین‌داری سخت تو رو ببینه، در آینده برای انتخاب مسیر تو چالش خواهد داشت. گذشته از اون، حیا و خودکنترلی هیچ ربطی به مناسک دینی نداره. اون چیزی که برای من و شما این همه برجسته کردند فقط جنبه کوچکی از دینه. یعنی همین مناسک و کارهای عبادی ظاهر. اینها همه برای اینه که یه سری اخلاقیات رو درونی‌سازی کنه. اون اخلاقیات، هدف اصلیه نه این پوسته. یعنی شما اگر بتونی اون عصاره اخلاقیات رو به پسرکوچولو یاد بدی، کفایت می‌کنه.
    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.

    - - - Updated - - -

    سلام، شمیم، به قول صبا، چارچوب‌های اینجا و حتی گمان می‌کنم خودت، اونقدر سفت و سخته که مطمئن نیستم نوشتنش درست باشه.
    خوشحالم که نوشتی با همسرت در اغلب موضوعات چالشی به یک تعادل نسبی برسید، پیشنهاد می‌کنم دست کم در مورد حجاب و ارتباط با بقیه، صرفا به حداقل‌های ممکن کفایت کن تا کمتر اذیت بشی. دلیلی نداره با چادر زیر آفتاب، کنار استخر بنشینی و این سختی رو به جان بخری، اون هم وقتی تحمل چنین رنج روحی رو نداری و از اینکه بقیه مثل تو نیستند اینقدر اذیت می‌شی. هیچ ایرادی نداره مثلا با مانتو و روسری در جمع آشنایان بنشینی و پاهات رو بذاری تو آب، با همون لباسی که تنته و با بچه کمی آب‌بازی کنی. اتفاقا برعکس چیزی که فکر می‌کنی، من مطمئنم پسرکوچولوت، وقتی این دین‌داری سخت تو رو ببینه، در آینده برای انتخاب مسیر تو چالش خواهد داشت. گذشته از اون، حیا و خودکنترلی هیچ ربطی به مناسک دینی نداره. اون چیزی که برای من و شما این همه برجسته کردند فقط جنبه کوچکی از دینه. یعنی همین مناسک و کارهای عبادی ظاهر. اینها همه برای اینه که یه سری اخلاقیات رو درونی‌سازی کنه. اون اخلاقیات، هدف اصلیه نه این پوسته. یعنی شما اگر بتونی اون عصاره اخلاقیات رو به پسرکوچولو یاد بدی، کفایت می‌کنه.
    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  17. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (دوشنبه 04 شهریور 98), زن ایرانی (سه شنبه 05 شهریور 98), شمیم الزهرا (سه شنبه 12 شهریور 98)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مرداد 00 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    محل سکونت
    چه فرقی میکنه
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    9,442
    سطح
    65
    Points: 9,442, Level: 65
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 208
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    819

    تشکرشده 166 در 90 پست

    Rep Power
    31
    Array
    اگر منظورتون اینه که برای رسیدن به اصل مطلب میشه گاهی پوسته رو بی خیال شد نظرتون کارشناسانه نیس.
    یا اینکه اینها یه بعد کوجیک دینه..
    بهتون پشنهاد میکنم نظراتتون رو با یک کارشناس دینی مطرح کنید تا اعتقادات اشتباه یاد دیکران ندید.
    این حرف منم ربطی به این نداره که پاشو به اب بزنه یا نزنه.. چادر بپوشن یا نه...
    دلایل تون درست نیست.
    هر گناهی اگر کوچک شمرده بشه میشه گناه بزرگ.چرااا چون بعضی ها نیان یگن یه بعد کوچیک از دینه...
    از دین تعاریف شخصی نکنید...

  19. کاربر روبرو از پست مفید رنگین تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (سه شنبه 05 شهریور 98)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.