سلام میشل، چون از من نقل قول کردی گفتم شاید یه ذره شرایط رو بیشتر توضیح بدم، بد نباشه.
(یک چیزی در مورد روحیه خودم بگم شاید تفاوت نگاه ما رو بهتر نشون بده، من گاهی میشینم زار زار گریه میکنم که چرا در سی و چند سالگی نمیتونم هزینه زندگی خودم رو کاملا پوشش بدم، چرا هیچ دارایی و مایملکی ندارم و ... در واقعا اغلب از اینکه همسرم بیشتر هزینهها رو میده، احساس بیعرضگی میکنم. قبلا هم همینطور بودم، اگر پدرم خودش بهم پول نمیداد هیچ وقت و در هیچ شرایطی درخواست پول نمیکردم، یکبار کار به جایی رسید که پلاکم رو فروختم و هیچی بهشون نگفتم! ... الان هم که بطور کامل نمیتونم از پس هزینه زندگی خودم بر بیام، احساس میکنم عزت نفسم زیر سواله، همسرم میگه همه چیز وظیفه اونه و ناراحت هم میشه ولی خب این احساس درونی رو کاری نمیتونم بکنم.)
راستش تو زندگی ما خیلی چیزها برابره، هر کسی کارهای شخصیش رو خودش انجام میده، کارهای خونه اغلب تقسیم میشه، غذا درست کردن( در معدود دفعاتی که رخ میده!) یا مشارکتیه یا هر کس که کمتر خسته بود. باری اگر باشه من هم خودم رو مسئول کشیدنش میدونم، حتی توی یک خرید معمولی. (نصف مسیر کوهنوردی من کوله رو میکشم!) کسی مسئول نگهداری از کسی یا رسوندنش و خدمات دادن و غیره نیست.
احساس من در قبال تعهد مالی هم از اینجا میاد. البته هیچ وقت پیش نیامده که سر ماه بشینیم و مثلا قبضها رو بذاریم وسط که اینو تو پرداخت کن، اون یکی رو من، هیچ وقت اینطوری ثابت چیزی رو تقبل نکردم (شاید چون درآمد ثابت و زیاد نداشتم و اگر در آینده درآمدم بیشتر شد و جایی سرمایهگذاری کردیم، پرداخت قسط رو مثلا به عهده بگیرم- فکر میکنم این درآمد ثابت نداشتن نکته خیلی مهمیه تا اینجا) کلا بصورت ثابت مسئول پرداختی نیستم و گمان هم نمیکنم در آینده چنین شرایطی داشته باشیم، اما زیاد پیش میاد که مثلا بیمه ماشین، هزینه دندونپزشکی، کادو برای خانواده و یا پرداخت اینترنت و غیره، با کارت من پرداخت شده چون همسرم موجودی کافی نداشته، و البته بعضیهاش رو به شوخی میگم "دارم بهت قرض میدم و با سود سه برابر پس میگیرم" واقعا هم بعضی وقتها گرفتم! منتهی اغلب این سودها کجا میره؟ به یه حساب مشترک که برای هزینههای جاری حق دست زدن بهش رو نداریم!
خلاصه که ما هر کدوم دقیقا موجودی حساب دیگری رو میدونیم، برای هزینهکردها جیب من و تو نمیکنیم، منتهی اولویت پرداخت با من نیست و در آمد من بیشتر شبیه حاشیه امنیت محسوب میشه.
الان به نظرم میاد اگر این برابری درآمدی و تعهدات مالی هم بود، گمانم زندگی لذتبخشتری میداشتم، حس میکنم جایگاهم با همسرم در این مورد برابر نیست و این باعث شده احساس کنم بهش مدیونم. و این احساس دین، برای من خیلی رنجآوره.
از اون طرف یک نکته مهم دیگه هم هست. من معمولا توقع مالی فوقالعادهای ندارم.خیلی ساده میگیرم و اقتصادی خرید میکنم. سفر ارزون میریم، رستوران و کافیشاپ تقریبا صفر، وسایل زندگی رو زیاد و عوض نمیکنیم مگر اینکه نیاز باشه و ...
خیلی برام روشن نیست بین این موضوعاتی که گفتم و اینکه همسرم مطلقا هیچ توقعی از من در قابل کارهای خونه نداره یا بهم خیلی زیاد حق انتخاب میده و به نظراتم توجه میکنه و غیره، ارتباطی هست یا نه.
کلا احساس میکنم خیلی پراکنده شد. شاید خیلی به درد کسی نخوره، اما خواستم مزایا و معایب سبک زندگی خودم رو بگم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)