ما همه امروز مضطریم چه بدانیم چه ندانیم
دنیا امروز مضطر است چه بدانند چه ندانند
به هرکجا می نگری غلغله است، واویلاست .....
واویلای جنگ و خون و کشت و کشتار......
یمن ، عراق ، افغانستان ، پاکستان ، مصر ، ........ سراغ هرخبرستانی میری هیچ جا نمی یابی خبری از به جان هم افتادنها ، جنایت ها ، ترورها و .... جنگ ملتها ، جنگ درون کشورها و ... نباشد .....
قصه دیگری هم هست ..... قصه غربت پاکی ، نجابت ، غیرت ، عفت ، حیا ، اخلاق ،جوانمردی ، انسانیت...... هر روز که می گذرد گویی اینها افسانه است .... به روز بودن و مدرن بودن یعنی اینها را فوت کردن و از بر خود راندن ...... یعنی ذبح انسانیت ، یعنی خیانت ، یعنی بی خیالی ، یعنی طبل تو خالی و .......
چقدر انسان بودن ، چقدر آدم بودن ، چقدر درست بودن سخت شده ، .... اگر به این راه باشی غریبه می شوی ، گویی از جمع تا امروز خفتگان کهف می بینندتان که از همه جا و همه چیز و .... بی خبری و ......
چه درد است این چه درد است
که فولاد دلم را آب کرده است
روزگار هجمه شیطان است ، بار دیگر شیطان با تمام قوایش بپا خواسته تا ذریه آدم را به مسلخ بکشاند ، به مسلخ بی هویتی ، فساد ، خود کشی و دیگر کشی و ...... در یک کلام نابودی .... تا مبادا هشیار باشیم ، هوشیار گردیم و بفهمیم برای چه آمده ایم و هستیم و به کجا خواهیم رفت :
از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
و دریابیم که ای دل غافل ما که این ره نه بخود آمده ایم و به خود هم نتوانیم رویم و استاد ازل باید بگویدمان چطور و به چه سان .... و آن استاد ازل هم 124 هزار از خاصانش را مأمور همین ساخت اما با آنها چه کردیم ... و بعد از آخرینشان جانشینانی برایشان قرار داد اما آنها را امان ندادیم و ......
امان از غفلت ، امان از نادانی وو و وووو
اما آخرینشان رانگه داشت ... برای روز مبادا برای اون روزی که می فهمیم ، هوشیار می شویم و از نادانی بدر می آییم و می طلبیمش ، نیاز به حضور آشکارش را درک می کنیم ، درکی پر درد :
سینه مالا مال درد است ای دریغا مرهمی
دل بی تو به جان آمد خدا را همدمی
و در میانه دردی پرفهم ، او را می جوییم ، می طلبیم و استغاثه می کنیم که الهی به ما بازش گردان :
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وآن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
اما شیطان را بسی احساس خطر است از این هوشیاری ، از این درک و از این طلب .....
از دیگر سو امروز روزگار هشیاری است ، روزگار این درک است و روزگار این طلب ..... صدای قدمهای منجی نرم نرمک به گوش می رسد ...... ابلیس را لرزه براندام است و ... در تکاپو تا چنین نشود ... آخر وعده خداست که درپاسخ خواست ابلیس برای عمری طویل،گفت باش تا وقت معلوم .............و وقت معلوم وقت آمدن موعود است و با آمدنش مهلت ماندن شیطان تمام می شود ...
و انگهی او ذریه آدم را تاب تحمل ندارد و رشد و سعادتشان را نمی خواهد و ....... از این رو به لطایف الحیل با همه ادوات و اسباب روز و کهن به سوی نافهمی و سرگرمی ، آن هم به آنچه فاسد و نابود می سازد دعوت می کند تا هوشیاری باقی نماند و از خفتگان کسی هشیار نگردد
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
و او چنین می خواهد ......
ما در این وانفسا مضطریم ..... مضطریم در برابر خطر غفلت ، خطر از ره اوفتادن ، خطر مفسده و بسی خطر های دیگر .....
و امروز آن غایب نیز مضطر است ، مضطر برای نجات ما ، برای سلامت ما ، برای سعادت ما و .....
بیایید برای در سلامت ماندنمان در میانه هجمه های آخر الزمانی و برای آمدن هرچه زودتر منجیمان در این شب جمعه و شبهای دگر هم دست به دعا برداریم و بخوانیم
امن یجیب المضظر اذا دعا و یکشف السوء
و
اللهم عجل لولیک الفرج
منتظر امواج از زمین برخواسته اتان به سوی آسمان هستم تا طوماری مزین به امضاء آمین ملائک هفت آسمان به درگاه خدا رسد و امید وافر دارم به اجابتمان
علاقه مندی ها (Bookmarks)