به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 20 از 193 نخستنخست ... 10111213141516171819202122232425262728293040506070120 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 1929
  1. #191
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام بچه ها



    ساختمان محل زندگیمون ، هم سن منه ،
    این ساختمون دهها بار شاهد قربانی گوسفند بوده برای تولد نوزاد جدید ، نوه ها و نتیجه ها

    و شاهد ریسه بندی و آذین بندی برای مراسمای عروسی
    و شاهد بنرهای تسلیت و تشییع جنازه
    و شاهد خییلیی چیزای دیگه بوده .



    این ماه هم ساختمان جالب شده بود
    چند روز قربانی گوسفند
    چند روز ریسه بندی عروسی داشت
    بعدش چند روز بنر تسلیت ( مادربزرگم فوت کردن و دیروز ختمشون بود . )





    توی مراسم ختم خیلیها میگفتن همه چیز به فاصله یک روز تموم شد ،،

    اما واقعا همه چیز یک روزِ تموم نشد ،
    چهل سال درد کشید ، و برای همه ی زجری که میکشید خیلی آروم و صبور زمزمه میکرد " خدایا ببخش "

    از وقتی یادمه مودبانه و با طمأنینه با همه برخورد میکرد ، کاری نداشت طرف مقابل باادبه یا بی ادب ،
    حتی یکی بود به زور جواب سلامش رو میداد
    اما مادربزرگم هر بار او از در میومد داخل ، بهش سلام میداد و خسته نباشید میگفت و هر بار میخواست بره بیرون براش دعای خیر میگفت .


    اونهمه به دل نگرفتن ها و گذشت ها و ادب و آرامشش ...
    اما خوب ، واکنش مادربزرگم به تمام زندگی اش همین ها بود دیگه .



    چند سال پیش هم یه روز که میرفتم دانشگاه ساختمون چراغونی بود برای عروسی یکیمون
    وقتی برگشتم داشتن پارچه مشکی میزدن یکیمون فوت کرده بود
    **اون زوج هم بدون عروسی رفتن خونشون و حالام دارن زندگی میکنن


    القصه
    زندگی در جریانه دیگه
    زندگی این اتفاقا نیست
    زندگی " واکنش ها مون " به این اتفاق ها است .
    حتی وقتی اتفاق خاصی هم نیوفته .



    پ . نوشت :

    ** خدا اموات شما رو هم رحمت کنه . خیلی ممنون . تو شادیاتون جبران کنیم :)

    ( خواهش میکنم زحمت تسلیت گفتن رو نکشید ، این پستو واسه تسلیت و همدردی نزدم که )

    ** امروز از صبح مهمون راه انداختیم که برای عرض تسلیت میومدن ، بعدش من یه سینی خالی رو گرفتم سمت پدربزرگم هی میگم حاجی یه چایی بخورید
    ایشونم هی میگه من نمیخورم ممنون :)
    بعدش که برگشتم آشپرخونه میبینم اوا خدا مرگم بده سینی که خالیهههه :)

    سوتی بود ؟ :) عیبی نداره آدم صدتا تا چایی بده بالاخره نمیشه که یه سوتی ام نده .

    ولی بدیش اینجاش بود که دستمال کاغذی میگرفتم جلوی مهمونها ، به پدربزرگم که رسید تموم شده بود
    بعدش من دوباره میگفتم حاجی دستمال بردار ایشونم میگفت نیاز ندارم .

    دوباره اومدم بشینم دیدم اصلا دستمال نمونده بود کهههههههه :)

    خدایااااااا ممنونم .
    سلام
    خدا رحمتشون کنه
    همون مادر بزرگتون بود که بهتون گفته بود در مورد یکی از قرص هایی که مصرف میکنه تو اینترنت سرچ کنید ببینید چه فواید و مضرراتی داره ؟

    مادر بزرگ من هم روز های اخرش که رفته بودم پیشش مدام مادرش و اطراف خودش میدید
    یه جورایی بهش الهام شده بود...
    بعضی اوقات به گوشه ای خیره میشد و رو لبهاش خنده بود
    وقتی ازش میپرسیدم چیزی نمیگفت
    فقط میگفت در خونه رو نبندید شاید مادرم دوباره بیاد نمیدونم مگه مادرش و تو خونه دیده بوده (مادرش خیلی سال پیش فوت کرده و من هم اصلا ندیدمش)
    من خیلی دوسش داشتم و حیف که زیاد وقت نداشتم پیشش باشم
    وقتی ادم ها رو از دست میدیم تازه یادمون میافته که چقدر در حقشون کوتاهی کردیم و قدر ندونستیم
    از وقتی که فوت کردن دیگه زندگی برام اون ارزش قبل و نداشته
    نه به خاطر از دست دادن مادر بزرگم
    به خاطر اینکه این همه برای زندگی خودمون یا کسانی که دوستشون داریم زحمت میکشیم و این قدر راحت باید با این زندگی خداحافظی کنیم
    شاید تنها دلخوشی من از اینکه از این دنیا برم این باشه که بتونم کسانی که دوستشون دارم و دوباره ببینم
    کسانی که زمان فرصت نداد که بیشتر باهاشون باشم
    ولی مدام تو خوابم هستن
    ویرایش توسط Glut.tiny : یکشنبه 18 آذر 97 در ساعت 00:08

  2. 6 کاربر از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 19 آذر 97), Pooh (دوشنبه 19 آذر 97), فکور (دوشنبه 19 آذر 97), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 19 آذر 97), گیسو کمند (یکشنبه 18 آذر 97), شمیم الزهرا (سه شنبه 20 آذر 97)

  3. #192
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام آقای Glut tiny

    فکر کنم شما من و میشل رو باهم اشتباه گرفته باشید ،

    میشل جان چند صفحه قبل نوشته بودن که مادرشون ازشون خواسته بود در مورد داروهاش سرچ کنن .


    اشکالی نداره منم یکی دوسال اول که اومده بودم همدردی ، بعضی کاربرها رو باهم اشتباه میگرفتم .
    به هر حال ناراحت نباشید .


    امیدوارم حال مادر میشل هم خوب شده باشه .
    و خدا عزیزان شما رو هم براتون نگه داره .

  4. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 19 آذر 97), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 19 آذر 97), شمیم الزهرا (سه شنبه 20 آذر 97)

  5. #193
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,489 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام دوستان
    همگی خوبید?
    من هم خداروشکر خوبم وروزگار رو باهمه خوب وبدش میگذرونیم.
    آویژه جان ممنونم از احوالپرسیت عزیزمحسابی خودمو سرگرم کردم.دینقدر واسه خودم کار تراشیدم که گاهی ازترس انجام ندادنشون استرس میگیرم.
    در آستانه ورود به سی سالگی هستم برعکس خیلی ها من این سن رو واین روزهارو باتموم وجود وباتموم سختی هاش فوق العاده میپسندم.به مرزی ازپختگی وتجربه رسیدم که واسه خودم جذابه.امتحان شدن رو دوست دارم ودنبالشم وراضی ام به همه امتحان های الهی هر چند سخت وغم انگیز وطاقت فرسا!
    باورتون میشه به همه مشکلات این هفت سال زندگی مشترک که به خاطرشون پام به همدردی باز شد میخندم! دیگه هیچکدوم ازاون مشکلات نیست!خدارو هزار مرتبه شکر...همسرم رو عاشقانه دوست دارم واز تغییرات رفتاری واخلاقیش بی نهایت خوشحالم.هر کم وکاستی ای هم که باشه واسه هردومونه ومیپذیرم همه نقصهای رفتاری واخلاقی همسرم وخودم رو!

    نقطه عطف زندگی من همینجاست،توی همین دوران،همین فصل وهمین روزها...
    روزهام دیگه شبیه هم نیستن،ازاون روزها گذر کردم وسربلندم پیش خودم،همین کافیه واسم

    ازهمگی ممنونم به خاطر انرژی های خوب ومثبتی که همیشه ازتون گرفتم.
    همینجا ازهمه دوستان عزیزم که همیشه بهم لطف داشتن تشکر میکنم به ویژه بی نهایت عزیز،فرشته اردیبهشت عزیز،آقا امین،ام رضا،شمیم الزهراجان،گیسو کمندجان وهمه دوستان همدردی

  6. 10 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), m.reza91 (جمعه 23 آذر 97), miss seven (دوشنبه 19 آذر 97), Pooh (دوشنبه 19 آذر 97), Quality (دوشنبه 19 آذر 97), فکور (دوشنبه 19 آذر 97), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 19 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 19 آذر 97), نیکیا (سه شنبه 20 آذر 97), شمیم الزهرا (سه شنبه 20 آذر 97)

  7. #194
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    بعد یه روز شلوغ برای خودم چایی درست کردم میخوام با شکلات هم بخورم و فیلم کمدی ببینم و بخندم به همون حالت دیفالت که دخترم رو پام خوابیده:)

    امروز همه لباسای کهنه و نیمه کهنه و اضافه رو از تو کمدام ریختم دور حتی اونایی که نو بودن ولی خیلی وقت بود نمیپوشیدم و فقط انرژی خونه رو هدر میدادن هم دور ریختم و حالا کلا چند تا لباس برام مونده باید برم خرید ...حال خوبی داره

    احساس شادی و خوشبختی میکنم.
    بفرمایین چایی

    ::::::::::::::

    پاییزه خوشحالم حالت خوبه عزیزم منم دارم سی ساله میشم یعنی سندرم میگیریم؟یا همین الانش درون سندرم هستیم و خبر نداریم؟!

    گیسو کمند تو نویسنده باحالی هستی
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : دوشنبه 19 آذر 97 در ساعت 18:47

  8. 10 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 25 آذر 97), khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), m.reza91 (جمعه 23 آذر 97), miss seven (جمعه 23 آذر 97), paiize (جمعه 23 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), نیکیا (سه شنبه 20 آذر 97), آنیتا123 (سه شنبه 20 آذر 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 19 آذر 97), شمیم الزهرا (سه شنبه 20 آذر 97)

  9. #195
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام دوستان خوبم
    چقدر این تاپیک شادو پر انرژی شده
    فرشته اردیبهشت خوشحال شدم پست قشنگتو دیدم
    منم خوبم در کلنجارم که بتونم ساعت خواب پسرمو درست کنم! ولی انگار تلاش بیهودست و این بشر ساعت خوابش جزو فطرتشه و تغییر ناپذیره
    درباره سن نوشتین اتفاقا دیروز من داشتم به دوستم میگفتم چقدر زود سنمون بالا رفت اصلا دیگ شماره سنمو دوست ندارم اخرین باری که عدد شمع رو کیکم قشنگ بود 25 بود
    امسال میشه 28 واقعا باورم نمیشه حس میکنم از سنم کمتر تجریه دارم از سنم کمتر میدونم از سنم کمتر رشد کردم...
    چقدر بده آدم حسرت لحظات هدر رفتشو بخوره

  10. 10 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 03 دی 97), khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), m.reza91 (جمعه 23 آذر 97), miss seven (جمعه 23 آذر 97), paiize (جمعه 23 آذر 97), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 22 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), نیکیا (سه شنبه 20 آذر 97), آنیتا123 (سه شنبه 20 آذر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 20 آذر 97)

  11. #196
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    سلام دوستان خوبم
    چقدر این تاپیک شادو پر انرژی شده
    خداروشکر چه خوب
    پس اگه اینجوریه یعنی دیگه من جرئت نکنم بیام حرف بزنم که چرا زندگی باهام نمیسازه بهم سخت میگذره ...
    نمی خوام گرد غصه بشینه رو تاپیک....ولی نتونستم نیام
    خسته ام دلتنگم دیگه هیچی نمی خوام حتی خوشیهاشو!!
    اون قدری انرژی دارید که که ی خورده اش هم به من بدید؟؟ اون قدر ی سرحال هستید که منو بتونید دلداری بدید؟؟اشگهام و پاک کنید؟؟

  12. 9 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), m.reza91 (جمعه 23 آذر 97), miss seven (جمعه 23 آذر 97), paiize (جمعه 23 آذر 97), Pooh (جمعه 23 آذر 97), tavalode arezoo (دوشنبه 26 آذر 97), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 22 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), شمیم الزهرا (شنبه 01 دی 97)

  13. #197
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,489 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام
    الهه جان غصه خوردن وزانوی غم بغل گرفتن هم بخشی از لحظه های زندگیه پس بگذرونش وغصه نخور که چرا من غصه میخورم.اینجوری ناراحتیت دوبرابر میشه.هرچی هست غصه اشو بخور، بعدشم امیدوار باش وبه خدا توکل کن.
    من دیگه واسم اثبات شده که چه خوشی وچه غم گذرا هستند.باور کن یه جوری میگذره وعبور میکنی ازشون که یادت نمیمونه چی بودن.
    پس خودت رو درگیر نکن وبزار همه چی بگذره...
    ببخشید اگه متنم زیاد خوش انرژی نبود واست.امیدوارم هرچه زودتر روزهای خوش بیان وحالت بهتر بشه.

  14. 7 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    m.reza91 (جمعه 23 آذر 97), miss seven (جمعه 23 آذر 97), Pooh (جمعه 23 آذر 97), فرشته اردیبهشت (جمعه 23 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), الهه زیبایی ها (جمعه 23 آذر 97), شمیم الزهرا (شنبه 01 دی 97)

  15. #198
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,233

    تشکرشده 2,945 در 957 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    257
    Array
    سلام دوستان عزیزم وقتتون بخیر ؛

    امیدوارم حال همتون خوب باشه

    وقتی نوشته هاتون را میخونم حالم خوب میشه ...ان شاءالله همیشه اینقدر تو زندگیتون دلی شاد و خاطری آسوده داشته باشین که مرتب بیاین و بنویسین .
    البته دلتنگی و مسائل زندگی هم گاهی پیش میاد و امیدوارم پایدار نباشه تا آرامش رو ازمون بگیره .

    سلامی ویژه میکنم به الهه جان :

    عزیزم خب اشتباه همینجاست که میخوای همیشه ظاهرت رو شاد نشون بدی و وانمود کنی دلتنگی نداری تا به قول خودمون بقیه هم ناراحت نشن .
    این تاپیک برای حال و احواله ...همیشه که همه خوب نیستن ...یه زمان هایی هم ناراحتی دارن و بیانش آن هم با دوستان خون گرم تالار ایرادی نداره.
    یه تجربه ای که من دارم زمان هایی که نا امیدی و غم میاد سراغم این هست که با کسی که خیلی بهش اعتماد دارم و بهم احساس خوبی میده درددل میکنم و آروم میشم ... مورد دیگه این هست که صحبت هامو به خدا میزنم توی خلوت خودم ... به خدا میگم که همیشه مراقبم باشه چون هیچ مراقبی بهتر از اون خدا نیست و هر چی خیر و خوبی و صلاحمه توی زندگی برام پیش بیاره .

    امیدوارم عزیزم خدا بنابر حکمتش و خیر و صلاحت بهترین های زندگی را برات رقم بزنه .

    در پناه حق باشی
    در عشق

    اگر طاقت ویرانگی ات نیست
    دلتنگ کسی باش که
    دلتنگ تو باشد . . . !

  16. 5 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), Pooh (شنبه 24 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 27 آذر 97), شمیم الزهرا (شنبه 01 دی 97)

  17. #199
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام دوستان. حالتون خوبه؟

    شما هم اینو شنیدین میگن اون دخترایی که انگشت دومی پاهاشون از شست بلندتره زبونشون برای شوهرشون درازه؟

    منم قبلاها همینجوری بودم و هی همه بهم میگفتن تو زبونت بعدا برای شوهرت درازه!
    امروز یهو دیدم مطالعات در مورد برابری حقوق زن و مرد تاثیر گذاشته و انگشت دومیه شده هم قد شستم. %-|
    به جان خودم کوتاه شده.
    حالا نگرانم نکنه کوتاه تر بشه پس فردا تو سری خور بشم؟ :'(

    آقا من دیگه مطالعه نمیکنم. همین قدر برابری بسه!
    :-)))))

    دیگه از دست استاد زده به سرم، از اونوری افتادم الکی خوشم! شما به بزرگی خودتون ببخشید.
    ____________-___-_-_--_________________________________________________

    راستی یه چیز باحال دیگه هم براتون تعریف کنم.
    جمعه هفته قبل که خوابیدم که صبح برم دانشگاه، خواب بچه های دبستان رو دیدم. خواب دیدم هممون توی یه اتوبوس از اون اتوبوس ایران پیما قدیمیا نشستیم داریم میریم اردو. توی همین سن الان بودیم. ولی بچه های دبستان بودن. رسیدیم یه جایی همه پیاده شدن جز من. اونا هم پیاده شدن و با هم راه افتادن رفتن. بعدشم من نمیدونم چرا نشستم پشت فرمون و رانندگی هم بلد نبودم و کلی اکشن و مخاطره امیز رانندگی میکردم و نمیدونم دنبال چی بودم که فکر میکردم باید این اتوبوسه رو برسونم یه جایی. خلاصه نزدیک بود با یه تریلی شاخ به شاخ بشم که بیدار شدم.
    صبح رفتم دانشگاه و رفتم ازمایشگاه و عصر خورد و خسته برگشته بودم خوابگاه که یه شماره غریب بهم زنگ زد. جواب دادم. یه خانم بود و احوالم رو میپرسید. من نشناختم. معرفی که کرد یکی از همکلاسی های دبستانم بود. گفت یه گروه توی تلگرام از بچه های دبستان هستن و قرار شده فردا فلان جا دور هم جمع بشیم و معلم پنجم هم هست و تو هم بیا.

    کلی شگفت زده شده بودم. فرداش هم به هر دری زدم کارام زود انجام بشه و بتونم برسم به قرار نشد. خلاصه همه دور هم جمع شده بودن و کلی هم عکس گذاشتن از اون ملاقاتِ بعد از 20 سال توی گروه. خیلی باحال بود.
    تو عمرمون رویای صادقه ندیده بودم که دیدم :-)))

    حیف شد که نشد برم ببینمشون. ولی به جاش منم توی گروه اد کردن و کلی عکس هم از اون ملاقاتشون فرستادن توی گروه. خیلی حس عجیبی بود دیدنشون بعد از این همه سال حتی توی عکس.

    تازه همه عکس منو که دیده بودن میگفتن اصلا عوض نشدی و همون شکلی هستی و خیلی خوب موندی.. از مزیتهای مجرد بودنه دیگه d-:

  18. 7 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 29 آذر 97), miss seven (یکشنبه 25 آذر 97), paiize (دوشنبه 26 آذر 97), Quality (شنبه 24 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), آنیتا123 (یکشنبه 25 آذر 97), شمیم الزهرا (شنبه 01 دی 97)

  19. #200
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,233

    تشکرشده 2,945 در 957 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    257
    Array
    سلام pooh عزیز

    خیلی پستت جالب و شیرین بود و به دلم نشست و نتونستم چیزی نگم.
    این مطالبی که برای انگشت دوم پا میگن به نظر من واقعیت نداره چون ما کسی را داشتیم که انگشت دوم بزرگتر بود ولی زندگی اون انگشت رو کوتاه کرد ..
    بعضی ها به من هم میگن که چون انگشت دومت بلندتره زبونت برای شوهر درازه ولی آدم نمیدونه آینده چطور پیش میره و البته خودمم دوست ندارم از این چیز ها ...دوست دارم تفاهم و درک مقابل وجود داشته باشه وگرنه با حکومت بر دیگری که زندگی دیگه زندگی نیست.

    راستی خوابی هم که دیده بودی خیلی جالب بود ... به خصوص وقتیکه به سرعت تعبیر شد ...شما که تو اتوبوس موندی و پیاده نشدی یعنی برای قرار ملاقات با دوستانت نرفتی...منم گاهی از این خوابا میبینم ...مثلا همین امروز خواب دیدم که با دوست صمیمی خودم رفته بودیم یکی از کشور های خارجی و اونجا رفتیم فروشگاه و خوردنی و تنقلات میخوردیم.

    باز هم برامون با قلم خوبت بنویس عزیزم .

    خدا یار و نگهدارت
    در عشق

    اگر طاقت ویرانگی ات نیست
    دلتنگ کسی باش که
    دلتنگ تو باشد . . . !

  20. 4 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 26 آذر 97), Pooh (یکشنبه 25 آذر 97), گیسو کمند (دوشنبه 26 آذر 97), شمیم الزهرا (شنبه 01 دی 97)


 
صفحه 20 از 193 نخستنخست ... 10111213141516171819202122232425262728293040506070120 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.