نه متوجه اون منظورتونم بودم.. سوال ذهنی خودمو درباره دادگاه پرسیدم اونم واسه بعدها ..منم میدونم تیر خلاصه.. اما مسالمت آمیز واقعا چطور؟..امکانش نیس چون خودش که مطمئنن اگه ما آشتی هم بودیم اعتراف نمی کرد.. تنها راهم همینه که یا به حرفای اون خانم اکتفا کنم یا نه.. راه دیگه ای به ذهن دوستان میرسه؟
نوشته اصلی توسط
behzzad
البته که 20 درصد زیاده!! به نظر من 5 درصد هم خیلی زیاده و من نمیتونم رفتار و گفتار شما رو تایید کنم و شما هم در مشکل امروز سهیم هستید.
البته شوهرتون هم اشتباهات متعدد داشته و قابل دفاع نیست.
البته من برای رعایت انصاف گفتم 20 درصد شاید کمتر ازینا هم بوده .ببینید سوال من اینه ؟ بله منم اون لحن رفتار وگفتار خودمو مخصوصا اونایی که روزای آخر گفتم تایید نمی کنم مطمئنن من سهمی داشتم در پیشامد های امروز.. البته من دیگه نهایت حرف و رفتار بدمو که بیشتر این آخرین روزا انجام دادم گفتم و اینطور نبود که تو این چند سال اون 20 درصده که میگم با اون لحن و به اون شدت آخر بوده باشه .. به شکل غر بود که چرا توجه نمی کنی چرا وقت نمیزاری و چزا دروغ میگی و ..
اما اینطور که شما میگید پس اینهمه زندگی ها که داره پیش میره همه خانم ها فرشته ان و 98 درصد مواقع اصلا اشتباه نمی کنن حتی اگه اون اشتباهات ناشی از از سرکوب شدن و بی جواب موندن ابتدایی ترین نیازهای یه ازدواج بوده باشه اونم در حالی که خانم بارها سعی کرده خواسته هاشو با ظرافت زنانه و لطافت و زبون نرم و منطقی بیان کنه و باز هم آنچنان به نتیجه نرسیده .. من حتی یه اس ام اس میخواستم به همسرم بدم برای بیرون رفتن با ایده و تنوع و لحن شوخ میگفتم( مثلا شما برنده بسته ی گردش همراه اول به همراه جوایز ... شدید درصورت قبول .. بفرستیدو... ) این فقط یه مثاله کوچیکه .. اینو تعمیم بدید به همه جنبه های واقعی تر و مهمتر زندگی که من چقد سعی میکردم با ظرافت و دقت رفتار کنم اما نهایتا جواب آنچنانی نمی گرفتم خیلی ها رو تحمل میکردم بعضی جاها هم دیگه به صورت غر بروز میکرد.. من حرفم اینه آیا منطقیه اینا دلایل طلاق یه مرد باشه ؟ دیگه نمیگم پس وظیفه یه مرد چیه چون خودتونم گفتید شوهرم اشتباهات متعددی داشته..
من به خواسته های این آقا در 95 درصد مواقع ااحترام میزاشتم گوش میدادم حتی خواسته های نامعقولشو تا فقط سر لج نیوفته .. اما خودش اونقد خودخواه بود بود که ده درصد مواقع هم به خواسته های معمولی من اهمیتی نمیداد..
زندگی مشترک واقعا یچیز دو طرفس .. درسته میگن زن سنگ زیرین آسیاب باید باشه و صبر و تحملش باید بیشتر باشه اما دیگه هر چیزی هم حدی داره.. من معیارامو خواسته هامو و چیزی که هستمو میخوامو صادقانه قبل ازدواج برای شوهرم گفتم و بهشونم عمل کردم اما شوهرم حرفاش بیشتر تو خالی از آب در اومد..
بزرگترین اشتباه من همون انتخاب اشتباهم بود( اونم بخاطر نحوه خاص آشناییمون من بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و فکر میکردم یه نشانس، نه اینکه دوری از خانواده و فشار تنهایی مسببش شده باشه نه اصلا )
من دوستانمو میبینم که بخاطر اینکه شوهرشون یذره خونه رو کثیف میکنه میشینن باهاش دعوا میکنن و سر همچین موضوع بی ارزشی غر میزنن آخرم شوهرشون دورشون میگرده.. اگه اینطورا بود که الان باید 99 درصد زندگیا به طلاق می رسید..
این آقا فقط جا زده و انتظار زندگی ای داشت که همش گل و بلبل باشه و کاملا هم مثه مجردیش باشه ..اون که این معیارارو داشت اونکه اصلا با معیارای زندگی مشترک آشنایی نداشت چرا به خودش اجازه داد با زندگی یه دختر بازی کنه..
جالب اینه که این حتی تا همین قبل دعوا ادعای دوس داشتن منو عاشقم بودنو انکار نمیکرد با وجود این رفتاراش .. اخه من نمیدونم این چه دوس داشتنی بود .. دوس داشتن مگه احترام نیس و مگه توجه به خواسته های طرفت نیس مگه حمایت کردن نیس.. چرا در عمل من هیچی نمیدیدم که معنی دوست داشتنشو بده
فقط یع چند بار گف من اگه به خاطر تو نبودد تا حالا صد باره از سرکارم که حقوق نمیدن بیرون میومدم..
خب کار کردن برای تامین یه زندگی وظیفه ی یه مرده اینکه دیگه منت گذاشتن نداشت.. و جالبه حتی یبار نشد بیاد بگه این پنجاه تومن دست تو به عنوان اینکه مثلا شوهرمه من که اصلا به اون پول احتیاج نداشتم اما تنها چیزی ام که به عنوان نشان ابراز علاقش به من عنوان میکرد هیچ چیزی به من نمی رسید پولی هم در می آورد میرفت برای خودش واهداف خودش خرج میکرد.. اصلا به مفهوم ازداوج نرسیده بود..
من فقط امیدم اینه شاید هنوز یه شیوه ای هس که بشه گف قلق همسرم حساب بشه و من خیلی کشفش نکردم و باید پیداش کنم ..
علاقه مندی ها (Bookmarks)