نوشته اصلی توسط
بالهای صداقت
عزیز دلم ، مامان مهربون ، مامان با اراده ، مامان دوست داشتنی اومدم فقط و فقط با دل شکسته شما همدردی کنم عزیزم می فهممت که چی کشیدی چقدر برات الان سخته ... فکرهای ناراحت کننده یک لحظه هم ازت دور نمی شن ... چقدر لحظات طاقت فرسایی هست ... کاش می تونستم با هر کلمه ای که برایت تایپ می کنم کمی از غم و غصه و ناراحتی شما را کم کنم ... کاش بیشتر از این چند خط نوشته می توانستم با شما همدردی کنم گویا قبلا تاپیک داشتی و تونستی زندگی ات رو بسازی و دو سال هم توانسته ای ثبات و آرامش را در زندگی ات داشته باشی ..خدا را شکر اون بحران های قبلی طی شده ، این بحران هم طی میشه یادت باشه که "هر سختی و مشکلی ، اگه من رو نکشه باعث میشه که من قوی تر بشوم" این نیز بگذرد ، پس سعی کن درسی رو که قرار هست ازش یاد بگیری ، خوب یاد بگیری که نخواد هی درجا بزنی و همون مشکلات به صورت های دیگه باز تکرار بشن === الان فقط و فقط سعی کن آرامش داشته باشی و صبوری پیشه کنی ... نخواه همه چیز همین الان درست بشه هشدار!!! اگر پیله کنی ، وضع از این هم که هست بدتر میشه نمی خواهم سرزنش کنم ، منتها شما مسبب بودی و همسرت در برابر رفتارنادرست شما واکنش نشون داده بذار زمان بگذره ، و سعی کن بدون اینکه با حرف زدن و سخنرانی کردن بخواهی محبتت رو به شوهرت نشون بدی ، یا عذرخواهی کنی .. با رفتار و عمل کردن این کار رو انجام بدهی الان شوهرت خیلی آزرده شده است ، و برعکس ما زن ها ، مردها سعی می کنند با تنهایی و خلوت کردن ، خودشون رو آروم کنند ، پس سعی کن این فرصت را بهش بدهی و همزمان که تنهاش میذاری و داری بهش فرصت می دهی که خودش را بازیابی کنه ، بینهایت بهش محبت کن... جو خونه را ارام نگه دار و سقف انتظارت از شوهرت رو بچسبون کف زمین (البته فعلا) بذار ایشون هم نرم بشوند تا آمادگی و پذیرش برای صحبت کردن و مشاوره گرفتن را پیدا کنند ==== برای من هم دعا کن
علاقه مندی ها (Bookmarks)