به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1394-12-14
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,463
    سطح
    30
    Points: 2,463, Level: 30
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کتک کاری با همسر،حرمتهای شکسته...توروخدا بام حرف بزنید

    سلام.از اخرین باری که به این سایت اومده بودم ۲سال میگذره.با کلی زحمت باز تونستم اسم کاربری و پسوردمو پیداکنم.
    حدودا ۲سال پیش ک پسرم ۶ماهه بود تاپیک آخرم درباره نگرانی واسه ادامه تحصیلم با پسرکوچیکم بود که خداروشکر دارم هم درس میخونم و هم کارمو ادامع دادم.تاپیک های قبلیم هم درباره مشکلاتم سر رابطه قبل ازدواج شوهرم بود که الان دیگه کاملا به همسرم اعتماد دارم.اعتماد ۱۰۰%.
    اما تاپیک الانم ...اینه که دیشب شوهرم ساعت ۲شب منو ۱ساعت کتک زد.هنوزم باورم نمیشه.اصلا باورم نمیشه.......................
    من آدم تقریبا عصبی بودم و زود جوش می اوردم.مخصوصا وقتی دانشگاهم میرم هرشب شاید فقط ۳ ساعت بخوابم که منوعصبی میکنه ناخواسته‌.عیب دیگه ی من اینه که تو عصبانیت هرچی بخوام میگم.خانواده همسرمو...خودشو...همرو تحقیر میکنم.تا چند ماه پیش شوهر من همیشه تحمل کرده بود اخلاق منو.البته بگم که ما شاید چند ماه ی بار دعوا میکردیم.امادعوای بدجور.اون هیچوقت برخلاف من به خانوادم توهین نکرده بود.هییییچوقت.هیچوقت داد نمیزد.حتی اگه من میزدم.اما حدودا ۳ یا ۴ماه پیش اونم عوض شد.اونم دادمیزد.اونم فحش داد که من اصلا تحمل نمیکردم و جوابشو بدتر میدادم.تا دوماه پیش ک دعوامون شد و گفت دیگه نمیتونم تحملت کنم جداشیم.دیوونه شدم.تقریبا داشتم التماسش میکردم و قول دادم تا اخلاقمو درست کنم؛یعنی عصبی نشم و داد نزنم و به خانوادش بی احترامی نکنم.البته بگم که من تو رو هیچ هییییییچ بی انترامی به خانوادش تاحالا نکردم.واقعا هم‌خودمو اصلاح کردم.تو این دو ماه هیچ چیز بدی نبود ن از طرف من و ن از طرف اون.اما دیشب سر دعوت عروسی یکی از دوستاش دعوامون شد.من گفتم اگه من بگم نرو،تومیری؟گفت آره مجبورم.گفتم اگه من بگم نرو !!!گفت خودم تصمیم میگیرم.خلاصه دعوامون شد.به شدت.ساعت ۲.پسرم خواب بود.گفت برو اون اتاق .نرفتم وایسادم توروش
    هلم داد رفتم باز جلوش زدم توبازوش.اونم منو زد....خدایا....اون میزد منم بازوشو چنگ میزدم.هردومون دیوونه شده بودیم.پسرم بیدارشد باز تمومش نکردیم................تا ظهر امروز باز.رفتم جلوش گفتم خجالت نمیکشی از کاردیشبت؟گفت من عذاب وجدان دارم اما خودت مقصر بودی.تومنو مجبور کردی.باز دعوامون بالاگرفت ک زنگ زدم‌مامانم بیاد.اومد باز دعواداشتیم.به مامانم گفت که دخترت توهمه چی فرشتس،بچه داری،خونه داری،همه چی...اما احترام ب من و خانوادم نمیزاره و من توخونه ارامش ندارم از اخلاق عصبیش.

    گفتم مگه تواین دوماه چیزی کم بوده؟گفت گاو نه من شیرده نمیخام.تو مقصر دعوایی.خسته شدم از دستت.

    گفت از این به بعد میخام ادمت کنم.حرف بزنی با مشت جوابتو میدم.گفت حق دانشگاه و اموزشگاهو تدریس دیگع نداری.واینکه دیگه خونه پدرمادرمنم حق نداری بیای چون لیاقتشونونداری.من نمیخام باخاتواده شوهرم قطع رابطه کنم.چیکار کنم؟تقصیر خودمع که وقتی اونا خرفی میزنن مخصوصا مادرشوهرم ک همش تیکه میندازه میام بش میگم و توهینم میکنم.خسته شده میگه نیا که نشنوی و به منم نگی.خودم‌کردم همه اینارو و حالا هیچکاری از دستم برنمیاد.چندروز دیگه شروع ترم جدید اموزشگاس و من قرارداد دارم.اما اگه برم میترسم باز دعوامون شه.ماه دیگم دانشگام شرومیشه.
    گفتم من ادم این زندگی نیستم.گفت خواستی بمون نخواستی برو.

    رفته و اومده با پسرمون راحت حرف میزنه و میخنده و بازی و شام بردش بیرون و واسه اولین بار برای من غذا حتی نگرفت.

    من خودم همه حرمتارو از بین بردم و حالا نمیتونم هیچ جوره درستش کنم.دوماهه زندگیرو بهشت کردم واسش اما با یه دعوا همه کارهای قبلمو تو سرم میکوبه.
    میگه من توزندگی باتو کلا خوشی ندیدیم.تو پدر منو دراوردی.به خدا من زن بدی نبودم واسش اینقدر ک اینجوری بخواد بگه.
    به خدا همه حسرت زندگیپیونو همیشه بردن.
    دارم از غصه میمیرم.
    مامانم میخواست به بابام بگه من نزاشتم.اگه بابام بفهمه میکشتش.طلاقمو میگیره.من عاشق شوهرو بچمم.
    توروخدا بام حرف بزنید.فقط میخوام بدونم شنیده شدم.
    ببخشید که زیاد نوشتم.
    ویرایش توسط مامان کوچولو : چهارشنبه 07 شهریور 97 در ساعت 23:22

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    مثلا گیرم بابات فهمید وطلاقت گرفتی ایا خوشبخت میشی؟

    پس حقیقت تلخه باید قبول کنی بد خراب کردی همچی رو
    مشکل روحی و خلقی شاید داری
    باید خودت اصلاح کنی

    و این هم زمان بر هست
    شاید 1 سال شاید چند سال
    ولی چیزی که مشخصه حقیقت رو کتمان نمی کنی
    پس باید با تمام واقعیت روبرو بشی واونم مسئولیت درست کردن زندگیت هست
    من جای همسرتون بودم بدتر از این رفتار باهاتون می کردم چون خودت مقصری

  3. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (پنجشنبه 08 شهریور 97), نیکیا (پنجشنبه 08 شهریور 97), میس بیوتی (یکشنبه 11 شهریور 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1394-12-14
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,463
    سطح
    30
    Points: 2,463, Level: 30
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    مثلا گیرم بابات فهمید وطلاقت گرفتی ایا خوشبخت میشی؟

    پس حقیقت تلخه باید قبول کنی بد خراب کردی همچی رو
    مشکل روحی و خلقی شاید داری
    باید خودت اصلاح کنی

    و این هم زمان بر هست
    شاید 1 سال شاید چند سال
    ولی چیزی که مشخصه حقیقت رو کتمان نمی کنی
    پس باید با تمام واقعیت روبرو بشی واونم مسئولیت درست کردن زندگیت هست
    من جای همسرتون بودم بدتر از این رفتار باهاتون می کردم چون خودت مقصری
    دوست عزیز من خودم میدونم مقصرم اما اگه تمام تقصیرهاام گردن من باشه و من بدترین زن روی زمین باشم باز کسی حق دست بلند کردن روی من نداره.واینکه توشروع این دعوا من بی تقصیربودم و اون بودکه زود قاطی کرد

  5. کاربر روبرو از پست مفید مامان کوچولو تشکرکرده است .

    پامچال (پنجشنبه 08 شهریور 97)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    این توجیح شما مثل این میمونه بگی رفتم تو افریقا تو دشت کنار شیرها 4 تا عکس انداختم بعد فرداش تکرار شد پس فرداش هم همینطور و اوکی بود همچی بعد هفته بعدش رفتم یکی بگیرم هنوز اولی ننداختم بمن حمله کردن و من خوردن...


    خب وقتی طرف یه مدت بری رو اعصابش
    و اون سیگنال هایی بده بهت که رفتارت تکرار نکنی
    و تکرار بکنی
    و تکرار بکنی
    و تکرار

    توقع داری بیاد نوازشت بکنه بگه عزیزم دوست دارم؟
    صادقانه برو باهاش حرف بزن بگو رفتارم زشت بود معذرت خواهی کن
    بعدش برو پیش مشاوره خانواده و روانشناس

  7. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (پنجشنبه 08 شهریور 97), میس بیوتی (یکشنبه 11 شهریور 97), مامان کوچولو (پنجشنبه 08 شهریور 97)

  8. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما روابطتون با بقیه افراد چگونه است ؟
    با اون ها هم سر هیچی دعوا میکنید ؟
    چند تا دوست دارید ؟رفتارتون با دوستانتان چگونه است؟
    شده در بچگی مدرسه تون به زور عوض کنید و شما ناراحت باشید یا عروسکتون که خیلی دوست داشتید از دست بدهید ؟
    با خانواده چگونه اید؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    مامان کوچولو (پنجشنبه 08 شهریور 97)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1394-12-14
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,463
    سطح
    30
    Points: 2,463, Level: 30
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    سلام
    شما روابطتون با بقیه افراد چگونه است ؟
    با اون ها هم سر هیچی دعوا میکنید ؟
    چند تا دوست دارید ؟رفتارتون با دوستانتان چگونه است؟
    شده در بچگی مدرسه تون به زور عوض کنید و شما ناراحت باشید یا عروسکتون که خیلی دوست داشتید از دست بدهید ؟
    با خانواده چگونه اید؟
    سلام.
    کلا زود عصبانی میشم.اما خیلی جاها خودمو خیلی خوب کنترل میکنم.مثل کلاسم.مثل دوستام.مثل خیلی جاها.اما باشوهرم................
    خانوادمم میگن ک زود عصبی میشی.اما تحقیر باورشون نمیشه گه بتونم بکنم...باورشون نمیشه به بزرگتر خودم‌پشت سرش بی اخترامی کنم.مامانم باورش نمیشد.خودم هم......................نه.من هیچ چیزی از دست ندادم و همیشهوهرچیزی خواستم زود فراهم شده واسم.
    ویرایش توسط مامان کوچولو : پنجشنبه 08 شهریور 97 در ساعت 10:27

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 04 خرداد 03 [ 23:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,332
    سطح
    94
    Points: 24,332, Level: 94
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مامان کوچولوی عزیز.

    سن خودت و همسرت چندساله؟

    این خیلی خوبه که به سهم خودت از مشکلات پی بردی . قدم بعدی اینه که واقعا بخوای اوضاع تغییر کنه و هرکاری از دستت بر میاد انجام بدی مثل مطالعه و مشاوره و... .
    هرچقدر دیدت نسبت به مشکلت جامع تر باشه راحت تر میتونی شرایط رو تغییر بدی و درست کنی و این نگرش خودبه خودی و فقط با پشیمونی درست نمیشه.
    در مورد کنترل هیجانات و رفتار هیجانی مطالعه کن و راهکارها رو انجام بده. انتظار تغییر سریع رو نداشته باش و صبور باش. حرمت هایی که از بین رفته به خاطر رفتارهای گذشته هردوی شما بوده و اگر رفتارهاتون اصلاح بشه دوباره بین شما احترام بوجود میاد.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 09 شهریور 97)

  13. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فکر میکنم چون شما طرحواره تنبیه دارید این سبب شده که مهار موفق نباش هم پیدا کنید در رابطه یعنی حس میکنید نمتونید اونجور که باید موفق باشید
    در نتیجه روشو با رانه سختش کن می پوشونید رانه سحتش کن یعنی گره ای که با دست باز میشه رو با دندون و جان کندن باز میکنید
    در روابطتون سخت میکنید کارو
    بهترین کار اینه که طرحواره تنبیه رو عوض کنید در ذهنتون تا کم کم بتونید مهار موفق نباش رو درمان کنید در نتیجه رانه سختش کن در شما از بین میره طی مدت

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1394-12-14
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,463
    سطح
    30
    Points: 2,463, Level: 30
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.مرسی از پیامهاتون.واقعا هر یه جملش بهم کلی انرژی میده.
    امروز باش صحبت کردم.هم عذرخواهی،هم پیشنهاد دادم بریم مشاور و هم به هم قول دادیم که من احترام به ایشونو خانوادش بزارم و هم دیگه زدوخورد بینمون پیش نیاد.
    اما آخرش گفت:فعلا سمتم نیا ،فعلا حوصلتو ندارم
    منم بهم برخوردو اومدم این اتاق.الانم ایشون اتاق خودمونه من اتاق بچه.من بااینکه منو زد،عدرخواستم و پیش قدم شدمم،اما اون حتی عذرخواهی نکرد بابت بلند کردن دستش رو من.بعدشم تازع میگع حوصلتوندارم!اینجوری میخواد زندگیمونو بسازیم باز؟اینجوری قراره درست کنیم هنه چیو؟
    میدونم با این برخوردش اگه تا دوماه دیگم سمتش نرم‌ اون نمیاد.

    چیزی هم ک به شدت عدابم میده اینه که این ترم اموزشگاهمم مرخصی گرفتم چون نخواستم باز توروش وایسم لج‌کنم.من اینقد دارم کوتاه میام ولی اون........


    خودم ۲۴ و ایشون ۳۰
    ایشون هیچ وقت اشتباهات خودشو قبول نداره و همیشه سعی میکنه بگه که کلا فقط مقصر منم.مثل الان که حتی اونکارو بامن کرده.

    امید۱۲عزیز من فکر میکنم کاملا متوجه منتظورتون نشدم.لطف میکنید به زبون ساده تر بیانش کنید؟

    پروسه ی همیشگی دعوای منو شوهرم اینه:سر یه موضوعی...حالا هرجی اختلاق نطر داریم.من‌میخوام همون دیقه دربارش صحبت کنیم حلش کنیم‌اون حوصله نداره میگه واسه بعد.بلند میشه بره من دنبالش میرم تا باز حرف بزنیم.گوش نمیکنه واینمیسه من باز میرم.دادمیزنه و دادمیزنم.


    من عجول و اون خونسرد.
    اگه من یادبگیرم صبر کنم تا فردا یا پس فرداش حرف بزنیم؛هیچوقت هیچی نمیشه.
    هربار تصمیم میگیرم اما باز............

    اگه دوستان واسه این چنتا مورد بم راهنمایی بدن واقعا ممنون میشم:
    یک اینکه چطور توعصبانیت نرم دنبالش واسه حرف زدن.مثه اون ول کنم واسه بعدا.

    دو اینکه الان بااینکع کارش خیلی خیلی بد بوده اما چون من بی احترامی ب خاتوادش کردم منو مقصر میدونه.عدرخواهی نمیکنه جون خودشو مقصر نمیدونه.چبپیکار کنم که تصمیم بگیره دیگه تکرارش نکنه .

    سوم اینکه الان وقتی منو زده،اشتباه نبود که من اول باش صحبت کردم؟؟؟نباید اون پاپیش میزاشت؟من نمیخوام به هیچ عنوان این کارشو تکرار کنه و وحشت من از اینه.


    مرسی از همتون

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 11:47]
    تاریخ عضویت
    1394-12-14
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,463
    سطح
    30
    Points: 2,463, Level: 30
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 31 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی هیچ وقت فکر نمیکردم به همچین جایی تو زندگیم برسم که دست روم بلند شه
    ازکارم بیفتم
    بعدم مادرشوهرم زنگ بزنه شام دعوتم کنه بهونه بیارم که امشب مهمون داریم.بگه فردابیا بگم ایشالا یه فرصت مناسب هودمون میایم.که اونم بفهمه مادعوامون شده.بره کل فامیلو پرکنه.چیزی که تا حالا نزاشتم پیش بیاد.
    حس میکنم دیگه فایده ای نداره...........


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.