سلام،،
من 32 ساله هستم و سه ساله که ازدواجکردم- حاصل ازدواجما دختری زیبا وبا نمک هست که کمکم یک ساله میشه،،
اختلاف اساسی که با همسرم (۲۶ ساله)دارم(از اقوام نزدیک هستن) بر سر زبونیه که همسرمتلاش میکنه دخترم یاد بگیره،،من و همسرم هر دو با یکزبان صحبت میکنیم ولی زبانی که همسرم میخواد دخترمون صحبت کنه چیزی نیست که ما از اون استفاده میکنیم!!! ایا به نظر شما مسخره به نظر نمیرسه!؟ اینکه یک زوج به یک زبان صحبت کنن اما یکی از از زوجین تلاش کنه زبان دیگه ای به فرزندشون یاد بده!؟ وکلا به زبون دیگه ای باهاش حرف بزنه!؟
گویش و لهجه و زبان ما مخصوص خودمونه و جد اندر جدمون به همین شیوه صحبت میکرده اند، متاسفانه در سال های گذشته، تازه عروسان وقتی صاحب فرزند میشدند، به جای کلمه «دَی» که بنا به لغت نامه دهخدا معنای افریننده داره، از کلمه «شهری» مامان استفاده کردند و نهایتا هم برای اینکه از هم عقب نمونن شروع کردن تقلید کردن...
خلق را تقلیدشان بر باد داد.
این شد که حالا همه به جای استفاده از زبان خودی به فرزندان خود زبان فارسی یاد میدهند ودیگه فقط کلمه مامان به بچه اموزش داده نمیشه، بلکه کلهم اجمعین درست مثل یک شهری (تهرانی) با بچه شون صحبت میکنند-
تهرانی- بلوچ- کرد- عرب -شیرازی- بندری- مشهدی-شمالی-کرمانی- اصفهانی-هر کسی حق داره به فرزندش زبانی را یاد بده که با ان صحبت میکند- و البته کار درست هم همین است- حفظ زبان و اصالت و فرهنگ کارِ بسیار با ارزش و ستودنیه- ضمن اینکه اگر هم غیر از این بکنه اختیار دست خودشه و کسی اجبارش نمیتونه بکنه-
من،سه چهارم از عمرم را خارج از ایران زندگی میکنم،،،و در این مدت با خانواده ام به همون زبون خودمون صحبت کردم و همیشه نسبت بهش تعصب داشتم و دارم...اما حالا با خانمم سر این قضیه به مشکل خوردم و او قبول نمیکنه و اصرار داره که الا بالله باید دخترمون شهری/فارسی صحبت کنه! میپرسی چرا !؟ چون دختر خواهرش هم شهری/فارسی(همین زبونی ک دارم مینویسم براتون) حرف میزنه و شهری بهش اموزش داده میشه!! چرا!؟ چون خودشون به قول خودش از ۱۸ سالگیش رو به اینور به جای به کار بردن کلمه دی کلمه مامان رو به کار میبرن! و به جای «دادا» ابجی و به جای «کاکا» ابجی!!! حالا ایناش اشکالی نداره اما،،، دلیلشون برای دفاع از این قضیه اینه که فردا تو مدرسه بچه مون مسخره میشه اگر به زبون خودمون صحبت کنه!یا اینکه اینجوری بچمون پیشرفت میکنه و بعدا تو اجتماع به مشکل نمیخوره! دلیلی مسخره تر از اینم وجود داره!؟ اصلا از کجا معلوم دخترمون بخواد بعدا ایران درس بخونه!؟ یا از کجا معلوم بخواد بره مدرسه ایرانی!؟ نه حقیقتش این دلیل قانع کننده نیست!
از اینها گذشته من ، برادرانم- پدرم مادرم و خواهرم همگی زبون خاص خودمون رو صحبت میکنیم و همه ی اهالی شهر و منطقمون هم همین طور-- حال چه دلیلی وجود داره که تغییر لهجه و زبان بدیم هنگام صحبت با بچه مون!؟ حتی خود خانواده ی همسرم هم همگی از دم زبان خاص خودمون رو صحبت میکنن اما به بچه ها که میرسه شروع به صحبت به زبان شهری میکنن... تهوع اور نیست!؟ خودباختگی و فرار از اصالت تا کجا!؟
از این رو..
من از همسرم خواستم این رویه رو متوقف کنه و بچه رو با زبان مادریمون اشنا کنه،،، متاسفانه کلمه «دی» کسر شان این قشر و از جمله همسرم هست - اما من با کلمه مامان هم کنار میام اما نمیتونم تحمل کنم بچه م زبون خودمو ول کنه بره زبون شهری یاد بگیره و من بدبخت هم خواه ناخواه مجبور بشم با همین زبون باهاش حرف بزنم..
نه ،هر کس حق داره افتخار کنه به زبون مادریش- منم جزوشون اما این کار اصلا درست نیست،،
اگر من امروز میتونم به صورت شهری بنویسم و حرف بزنم پس دخترم هم میتونه، اگر هنگام فارسی حرف زدن لهجه
داشته باشم هم عیبی نداره..مگه ترک و عرب و کرد و .. هنگام حرف زدن فارسی لهجه ندارند!؟ یه بنده خدایی میکفت اگر دیدی یکی لهجه داره بدون یه زبون دیگم بلده و این عالیه...
به هر حال همسرم مخالفت کرده و من بهش گفتم در این صورت راهی جز جدایی نیست!!!
میدونم خیلی سخت گیرانه س! اما اون باید به اشتباه خودش پی ببره و دست از کارش برداره..
ضمن اینکه مشکل دیگری هم که دارم او حاضر نیست حالا که شرایط بودنش در کنارم مهیا هست بیاد و باهام باشه و بذاره من هم از قد کشیدن دخترمون لذت ببرم!! او دلیلش رو دلتنگی برای خانواده ش عنوان میکنه! اما من فکر میکنم وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند باید با هم باشند! نه دور از هم! تکرار میکنم نه وقتی که شرایط مهیاست از بودن با هم فرار کرد!! من ایا حق ندارم در کنار همسرم و دخترم زندگی کنم!؟ درسته اینجا مثل ایران نیست و قوم و خویش و دوست زیادی نیست اما اینها دلیل نمیشه.. که از هم دور موند!! البته ناگفته نمونه همسرم و دخترم برای اولین بار طی این دو سالی که سر خونه زندگیمون هستیم(یک سالش عقد بودیم) اومدن اینجا و دو ماه پیشم بودن-(ضمن اینکه منم چند سفر داشتم به ایران)و الان حدود یک ماهه که برگشتن و تصمیم داشتم برای عید قربان دوباره بیارمشون پیش خودم... اما همسرم مریضی خاله پیرمون که حدود ۹۰ سال عمر داره رو بهونه میکنه و راضی نیست بیاد..یا دلتنگی برای خانواده ش یا موندن سر خونه زندگیمون..
اگر قرار بر تنهایی بود پس اصلا چرا ازدواج کردیم- مجرد میموندیم بهتر بود که!!
حالا شما باشید چه میکنید!؟ بحث زبان رو همیشه با همسرم مشکل داشتم و دیروز بهش گفتم در صورت ادامه - طلاقش میدم و اونم از طلاق استقبال کرد و گفت حتما این کار رو بکن ... من حتما جریان طلاق رو از طریق سفارت میخوام پیگیری کنم تا بفهمه حق نداره- کاملا خودخواهانه-کاری کنه که دلش میخواد و شوهر بدبختش حقی نداشته باشه..
از شما عزیزان خواهش میکنم حال که در استانه فروپاشی رابطه و پیوندمون هستم منو راهنمایی کنید..
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)