سلام گیسو کمند عزیزم چه نام کاربری زیبایی دارید
بله در واقع خاستگار قبلیم تنها کسی بود که اینقدر به دل من نشسته بود و از صمیم قلبم دوست داشتم بهش برسم که متاسفانه نشد
و خیلی سخته اینکه بتونم با خودم کنار بیام و امید بهش رسیدن رو از سرم بیرون کنم شاید بخاطر اینکه بهم گفت دوباره برمیگرده و خانوادش رو یا راضی میکنه یا مستقل برمیگرده
ولی در عین حال واقع گرا هستم و بخاطر یه حرف میدونم نمیشه فرصتهام رو از دست بدم، دارم رو خودم کار میکنم در این مورد حق با شماست.
راستش خودم هم اصلا دوست ندارم تلفنی صحبت کنم ! بنظرم خیلی بی معناست ، شاید هم اجازه گرفت تلفنم رو بده تا خخود برادرش واسه دیدارمون با خودم مستقیم صحبت کنه
ولی اگر اینکارو نکرد زشت نیست من خودم به ایشون بگم بهتره همدیگر رو ببینیم ؟
ما هردو همدیگر رو دیدیم ولی در حد سلام علیک ساده هیچوقت باهاشون صحبتی نداشتم.
در مورد نکته بعدی که گفتید :
من خانوادم خیلی روی من حساس شدن و همش غصم رو میخورن که خاستگارهام رو رد میکنم که نامزدیم رو بهم زدم که خاستگار جدی قبلیم هم نشد بنظرتون بهتر نیست
اول خودم یکبار با اقا پسر صحبت کنم بعد بهشون بگم ؟ اصلا شاید با اولین برخورد بفهمم اشنایی بیشتر اشتباهه ، نمی خوام دوباره خانوادم فکر کنن بازهم نشد من به اونی که می خوام برسم...
بله تا حدودی متوجه منظورتون شدم یعنی در عین حال که جدی بگیرم برای شناخت تو دل خودم این تصورو نکنم که این قراره حتما بشه همسر من!درسته ؟
شاید چون تو گذشتم ، واقعا بدون اغراق میگم خانواده های خاستگارام خیلی پلید بودن تو این مورد ذوق زده شدم (میترسم ازونور پشت بوم بیوفتم) ولی خب دارم با خودم صحبت میکنم
که دلیل نمیشه چون خانوادش خوبن خودشم خوب باشه مثل خاستگارهای قبلیم که خودشون خوب بودن اما انوادشون سنگ مینداختن
مرسی عزیزم که وقت گذاشتی واسم بی نهایت ممنون
سحر عزیم سلام
خانواده ی باز :
خب درمورد نامزد سابقم و خانواده ی بازش(البته خیلی طولانیه خلاصه میگم)
ایشون ادم بسیار خوب و موجه و عالی از هر نظر بود ما باهم راجب پوشش و وجه اجتماعی صحبت کرده بودم ایشون گفته بود خانواده راحتی داره مثلا مراسماشون قاطیه،
حجاب هیچ اهمیتی واسشون نداره لباسهای باز میپوشن و کلا محرم و نامحرم براشون معنی نداره ، اما میدونستن که م اینطوری نیستیم (البته اونقدر هم مذهبی نیستیم
که مثلا چادر بپوشیم یا جشن نگیریم مثلا مراسمهامون جداست جلوی نامحرم حجاب داریم و...) ایشون اما میدونست من اینچیزها برام مهمه گفته بود من اونجوری بزرگ شدم
و خانوادم مذهبی نیست اما دوست دارم این عقاید شمارو و بهش افتخارم میکنم.
به این حرف ایشون ما نامزد کردیم و قرار بود جشنها جدا باشه و خیلی مسائل دیگه...
اما مثل اینکه خانواده ایشون تو این مورد صحبتهای مارو جدی نگرفته بودن از شب نامزدی اختلافها شروع شد و با اینکه مراسم قاطی بود و منم لباسم پوشیده اسرار داشتن
عروس و داماد برقصن و من شالم رو در بیارم ( نمیدونم تصور کرده بودن الکی میتونن بگن ما سبک زندگی شمارو قبول داریم اما کم کم کار خودشون انجام بدن!نامزد بنده هم
بسیار دهن بین بود و نمیتونست جلوی خانوادش بایسته)
خلاصه اینکه چندماه نامزد بودیم و کینه اینکه من نرقصیدم و شالم رو ورنداشتم تو دل خانوادش موند و همش به نامزدم میگفتن که من امل هستم!!!و ازین حرفها
خلاصه سر صحبت جدی خانواده ها درباره عروسی که پدرشون اسرار داشتن عروسی قاطی باشه اختلاف شد پدر من کوتاه امد که عروسی قاطی باشه اما من نرقصم
و لباسم هم پموشیده باشه و حجاب داشته باشم مثل عروسی های قدیم که باز قبول نکردن،
و من هم ازین اختلافها جونم به لبم رسید و اینکه نامزدم شرایط من رو میدونست اما جرات نداشت به خانوادش بگه دخالت نکنن من نامزدیرو بهم زدم!
درسته زندگی خودش هنره ، خوب زندگی کردن هنره
ولی چون من حول فعالیتهام و کارام همه هنره دوست دارم شخص مقابلم یا هنرمند باشه یا علاقه داشته باشه خب چون من صحبتهای روزمرم 50% راجب هنره فیلم نقاشی طراحی و.....
چون کارمه
به زبون ساده تر امروزی بخام بگم فازمه!این موضوع خیلی برام مهمه
صبای عزیزم سلام
می خواستم بگم اینکه نمی خوام با این اقا صحبت کنم از خجالتم نیست یه حسی درونم خسته شده از اشنایی و شناخت و این داستانها
خب همیشه تو اجتماع فعال بودم شاغل بودم همیشه لیدر یه گروه بودم چه تو دانشگاه و ...
همیشه سرزبون دارم بودم همیشه ترفیع میگرفتم تو شغلم بخاطر نوع گویش و در کل فن بیانم قویه و جزو دخترهای خجالتی نیستم
اهل دوست پسر رفیق بازی دنیای مجازی و اینجور چیزهام نیستم اما جسور هستم و اصلا خجالتی نیستم
ولی خب در این مورد بعد این اتفاقها اعتماد بنفسم اومده زیر صفر
سلام الهه زیبایی
نه اصلا دلم ترحم نمی خواد خیلی اتفاقا مغرورم و اصلا دوست ندارم کسی برام دلسوزی کنه
ولی دلم یه تکیه گاه محکم می خواد دوست دارم یه نفر بیاد با اطمینان بگه تو با این ادم خوشبخت خواهی شدو من برمو ازدواج کنم به همین اندازه ساده و اسون :))
مثلا دوستهامو میبینم چقدر شوق و ذوق دارن واسه خاستگارشون با خوشحالی ارزیابیش میکنن
برای هم تعریف میکنن
ولی من اصلا اینطوری نیستم خاستگار واسه پیدا میشه غم عالم میریزه توی دلم انگار دوباره قراره اتفاقای عذاب اوری برام بیوفته مثل نامزدیم...
خیلی ادمها بد شدن الهه زیبایی قبول داری ؟ ادم بد ، پسرا منظورم نیستن خانواده ی پسران!
نه دعوا نمیرم ولی مثلا من به اقا پسر بگم بدرد هم نمیخوریم بنظرتون لطمه ای نمیخوره به دوستیمون ؟ دگه انگار سنگین میشه جو بینمون،
چشم
منتظرم بگین اسم کتاب رو
علاقه مندی ها (Bookmarks)