به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,233

    تشکرشده 2,945 در 957 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    257
    Array
    سلام آناهیتا خانوم


    هیچ وقت منتظر نباش تا کسی موجب خوشبختیت بشه ... یا اینکه شادی و آرامشت در گرو اعمال دیگران باشه .
    یه نگاه به وجود خودتون بکنید و ببینید چه امتیاز هایی داری؟
    چه استعداد هایی ؟
    چه شخصیتی برای خودتون درست کردید؟
    احساس میکنم همیشه پای این اعتماد به نفس در میونه ... روی اون بیشتر کار کنید.
    اول خدا و بعد از اون پدر و مادر ....فقط اینها ما رو با تمام وجودشون دوست دارند و میشه همیشه بهشون تکیه کرد.
    ولی بقیه نه .
    همه ی ما این نیاز درونمون هست که دوست داریم دوست داشته شویم و مورد محبت قرار بگیریم ولی اون هم اندازه ای داره ... احساس و عواطف خرج کردن برای دیگران باید تعادل داشته باشه چون همه که مثل شما نیستند و ممکنه اون اندازه احساسی که ابراز میکنی رو دریافت نکنی و بعد غمگین میشی.
    سعی کن برای خودت کسی باشی .... یه شخصیتی داشته باشید که اینقدر خودشو دوست داشته باشه که اصلا نیازمند محبت از دیگران نباشه ... ولی همیشه باز هم میگم ..مورد دوست داشته شدن یه نیاز طبیعی در همه ی ماست.

    امیدوارم به نتیجه ی خوبی برسی عزیزم

  2. کاربر روبرو از پست مفید miss seven تشکرکرده است .

    آناهیتا۲۷ (جمعه 13 بهمن 96)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید اسمش بختک سیاه باشه که افتاده روی زندگیم.چرا دیگه نمیتونم دوستش داشته باشم.فک کنم اونم اینجوری شده.بی تفاوت.سرد.یخ.
    الان هیچی از خوبیاش یادم نمیاد.فقط یه مرده که ۴شبانه روز از هفته سرکاره شایدم بیشتر.اما من هنوز تو خونه ای که دوستش ندارم زندگی میکنم.پس اینهمه کار کردن کی قراره نتیجه بده؟کجاست اون حال خوبم؟چقد دلم گرفته.چراانقدبهم بی تفاوته؟اون اصلا اینجوری نبود.هرچی میگذره انگار داره بیشتر شبیه مردای دور وبرش میشه.بهزاد من اینجوری نبود.چه اشتباهی کردم کارمو رهاکردم.حداقل الان میتونستم باهاش سرگرم باشم.الان حالم باهیچی خوب نیست.یه زن خونه دار باکارهای روزمره وبیحوصله.هفته به هفته بیرون نمیرم.بعضی شبا از تنهایی وترس نفسم بند میاد.ولی بخاطر دخترم واون تحمل میکنم.احساس میکنم خیلی وقته کسی دوستم نداشته.یه انرژی منفیه زیاد درونم جمع شده.اگه شماها نبودین شاید مثل گذشته تخلیه ش میکردم.اما الان میخوام صبور باشم.از خیلی از دخترا وپسرای اینجا یاد گرفتم.اگه این انرژی تخلیه نشه شاید بتونم کمی گریه کنم.میگن اشک ریختن ادمو آروم میکنه اما من زیاد نمیتونم .چون همیشه فکر میکردم اشک کار ادمای ضعیفه.شایدم ضعیف شدم.فقط میدونم الان بهش نیاز دارم.

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوباره سلام دوستان خوبم.حالم خوبه
    کمی عجولم فقط.هرچند دیگه دارم موفق میشم تو کنترل رفتار وگفتارم ولی هنوز اون نوشخوار ذهنی رو دارم.دیروز همه چی رو به راه شد.همسرم اومد.شد همون ادمی که من میشناسم ودوستش دارم.مهربون وزبون باز.گفت بریم بیرون حال وهوات عوض شه.من زیاد حوصله نداشتم ولی انقدر اصرار کرد تا بالاخره رفتیم.خیلی خوب بود.حالم واقعا بهتر شد.کلا شب خوبی بود.اون حس حسادتم داره کمترمیشه.دارم به خودم فکر میکنم.به اینکه به قول دوستان اینجا راهی پیدا کنم برای پیشرفت بیشتر خودم.برای ایجاد یه حس اعتماد به نفس خوب.

  5. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    Ye_Doost (شنبه 14 بهمن 96)

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    780
    امتیاز
    24,363
    سطح
    95
    Points: 24,363, Level: 95
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 987
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,637 در 593 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آناهیتا جان

    خداروشکر که حالت خوبه.

    وقتی با هم خوبین و خوشین وقت مناسبی هست که در خلوت دغدغه و ریشه ناراحتی هات رو پیدا کنی و بعد بری سراغ همسرت و با زبان ملایم باهاش مطرح کنی.

    مثلا برداشت من اینه که دغدغه شما تنها موندن زیاد و احساس اجحافی هست که در حقت شده . فکر میکنی با گذشت و از خودگذشتگی که کردی لایق محبت وتوجه بیشتری از سوی

    همسرت هستی و یا اینکه واقعا تمایل داری تا کارهای بیرون از منزلت رو توسعه بدی و دیگه از حالت یه زن کاملا خانه دار بیرون بیار .(اینها برداشت من و به عنوان مثال بود تعیین دقیقش با

    خودت هست).

    اینها رو در قالب یه گفتگوی دوستانه و یا حتی پیشنهاد و درخواست و نظرخواهی با همسرت داشته باش . میتونی پله پله پیش بری.

    قدم اول شناخت احساساتت و بیان مناسب اون هست بدون اینکه حالت شکایت داشته باشه و کسی رو متهم کنی.

    قدم دوم گوش کردن به همسرت پس از ابراز احساساتت.

    قدم سوم هم پیشنهاد دادن هست، خودت برای بهبود اوضاع چه پیشنهاد هایی داری؟ میتونی از همسرت هم بخوای که بهت کمک کنه و پیشنهاداتش رو اراده بده.

    این 3تا پله که به ذهن من رسید رو میتونی اول توی خلوت تمرین کنی یا روی کاغذ بنویسی و کم کم مساله رو پیش ببری.

    وقت خوشی ها زمان طرح مساله،درخواست،پیشنهاد و... هست . چون دو طرف پذیراتر هستند و ذهنشون باز تر هست .



    فعلا قدم اول رو برو و برای ما تعریف کن چی شد؟

    تا به حال در مورد احساساتت منفی ات با همسرت گفتگو کردی؟(زمانی که حالتون خوبه)
    ویرایش توسط Eram : جمعه 13 بهمن 96 در ساعت 12:56

  7. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    آناهیتا۲۷ (جمعه 13 بهمن 96), باغبان (جمعه 13 بهمن 96)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 دی 98 [ 22:08]
    تاریخ عضویت
    1395-10-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,304
    سطح
    29
    Points: 2,304, Level: 29
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 25 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز شما خوشی زده زیر دلتون
    برید یه گشتی تو سایت بزنید مشکل خیلی از زوج ها رو ببینید دیگه اینجوری واسه خودتون مشکل اختراع نمیکنید
    موفق باشید

  9. 2 کاربر از پست مفید homan74 تشکرکرده اند .

    abs (سه شنبه 08 اسفند 96), آناهیتا۲۷ (جمعه 13 بهمن 96)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    سلام آناهیتا جان

    خداروشکر که حالت خوبه.

    وقتی با هم خوبین و خوشین وقت مناسبی هست که در خلوت دغدغه و ریشه ناراحتی هات رو پیدا کنی و بعد بری سراغ همسرت و با زبان ملایم باهاش مطرح کنی.

    مثلا برداشت من اینه که دغدغه شما تنها موندن زیاد و احساس اجحافی هست که در حقت شده . فکر میکنی با گذشت و از خودگذشتگی که کردی لایق محبت وتوجه بیشتری از سوی

    همسرت هستی و یا اینکه واقعا تمایل داری تا کارهای بیرون از منزلت رو توسعه بدی و دیگه از حالت یه زن کاملا خانه دار بیرون بیار .(اینها برداشت من و به عنوان مثال بود تعیین دقیقش با

    خودت هست).

    اینها رو در قالب یه گفتگوی دوستانه و یا حتی پیشنهاد و درخواست و نظرخواهی با همسرت داشته باش . میتونی پله پله پیش بری.

    قدم اول شناخت احساساتت و بیان مناسب اون هست بدون اینکه حالت شکایت داشته باشه و کسی رو متهم کنی.

    قدم دوم گوش کردن به همسرت پس از ابراز احساساتت.

    قدم سوم هم پیشنهاد دادن هست، خودت برای بهبود اوضاع چه پیشنهاد هایی داری؟ میتونی از همسرت هم بخوای که بهت کمک کنه و پیشنهاداتش رو اراده بده.

    این 3تا پله که به ذهن من رسید رو میتونی اول توی خلوت تمرین کنی یا روی کاغذ بنویسی و کم کم مساله رو پیش ببری.

    وقت خوشی ها زمان طرح مساله،درخواست،پیشنهاد و... هست . چون دو طرف پذیراتر هستند و ذهنشون باز تر هست .



    فعلا قدم اول رو برو و برای ما تعریف کن چی شد؟

    تا به حال در مورد احساساتت منفی ات با همسرت گفتگو کردی؟(زمانی که حالتون خوبه)
    ممنون ارم عزیز.احساساتی که گفتی در مورد من صدق میکنه.من بعد از ۱۸ سالگیم ازخونه امدم بیرون ویه دختر مستقل بودم.درگیر دانشگاه وکار مورد علاقه م.من ادم تو خونه موندن نیستم.براهمین دارم اذیت میشم.ولی بخاطر شرایطی که داریم واقعا نمیتونم کاری بکنم.حتی نتوستم ورزشی که انقدر بهش علاقه داشتم وهمیشه مربیم بهم میگفت این ورزش تو ذاتته رو به اتمام برسونم.ممنون که خوب درکم کردی.
    اقا هومن ازشماهم ممنونم وارزوی موفقیت رو متقابلن براتون دارم.ملاک خوشبختی وبرتری وکمال من تو زندگیم ادمای این سایت نیستن.هرچند به قول ارم عزیز این خودخواهیه که ادم همهءخوشی های دنیارو برای خودش بخواد ولی خوب من از همه چی خوبشو میخوام.بهترینشو.البته من هیچ اصراری ندارم که حرف شما رو رد کنم .نه.من خودمم میدونم که زندگیه خوبی دارم.اماخوب گاهی وقتها تو زندگیهای خوب هم نشیب هایی وجود داره.
    راستش همسر من ادم تحصیل کرده ایه ولی اصلا اعتقاد نداره که زندگیه ما حتی یه ذره هم مشکل داره.هروقت بخوام در مورد مشکلمون صحبت کنم میگه ول کن تو روخدا ماهمدیگه رو دوست داریم وهمه چی داریم پس بجای این حرفا بیا بریم بیرون بگردیم.البته نه همیشه بیشتر وقتها.بیشتر حرف زدن من راجبه مشکلاتمون رو غرررررر زدن محسوب میکنه.
    من واقعا نیاز به تغییر در احوالات خودم دارم.نمیدونم کسی سراغ داره کسی رو که بتونه توی خونه کارهای بزرگ ومتفاوت انجام بده؟چون من برای نگه داریه دخترم مشکل دارم.باید پیش خودم باشه.فک کردن به این موضوع کلافه م میکنه

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان عزیزم.تاپیکی در انجمن مشکلات ارتباطی گذاشتم لطفا بهش سر بزنید ونظراتتون رو بگید.به همراهیتون نیاز دارم.

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وای دوستان یکی بیاد به فریاد من برسه،این داره منو روانی میکنه.
    نکنه من بابقیه فرق میکنم و شماو شوهرم مثل همین؟
    وقتی بهم میگه فلان غذارو دوست ندارم براش درست نمیکنم.وقتی بگه فلان لباسمو فلان موقع برام اماده کن گوش میدم.وقتی بگه لباسام رو چه مدلی اتو کن ونگه دار اویزهءگوشم میکنم.وقتی بگه این لباس رو بپوش اون یکی رو نه میفهمم سلیقه ش چیه ودیگه نیازی به تکرار نیست.اما این.خدایا پناه میبرم به تو از ادمی که با نفهمیدنش موجبات عذابم رو فراهم میکنه.
    خوب اخه لعنتی یه بار دوبار ده بار صد بار چند بار بگم؟پس چرا نمیفهمه؟عصر رفته بودیم باهم خرید کنیم‌.بعد من بین دوتا لباس مردد بودم.نهایتا یکیشو برداشتم که قیمت بالاییم داشت.اومدیم خونه موقع خواب میگه هنوزم مرددی؟گفتم اره.گفت خوب اون یکی رو بردار به عنوان کادوی روز زن..........‌‌‌‌..................
    من فقط یهوفهمیدم عین یه تیکه سنگ شدم که حتی نمیتونم اب دهنم رو قورت بدم.
    بعد فهمید چه گندی زده میگه خوب اینم یه جور سورپرایزه دیگه.
    بعدمن همچنان سکوت کردم گفت خوب دوست نداری؟قشنگ بود که.خوب اصلا عیدی برش دار.
    واقعا نمیتونستم جوابشو بدم.پر رو برگشته میگه من خواستم خوشحالت کنم دلم رو شکستی.
    یعنی واقعا نمیخواد بفهمه بعد این همه سال دیگه وقتشه که یه هدیهءسنگین و باارزش تر بخره؟اصلا انگار تو مغزش هدیهءبیشتر از ۷۰۰_۸۰۰تومن نمیگنجه.نمیدونم چه فکری میکنه.بدتر از همه این حس بهم دست داد که الان داره با دمش گردو میشکنه که اخ جون همین لباس رو میخرم شر هدیه خریدن از سرم کنده میشه.انگار اصلا خودش هیچ علاقه ای به این کار نداره.برعکس من که خودم موقع کادو دادن بیشتر از طرف ذوق مرگ میشم.
    یکی دو روز پیش بود که نشستیم کامل در مورد این موضوعات باهم حرف زدیم.قشنگ بهش توضیح دادم .پس کو این هوش عاطفی وهیجانی؟مگه فهمیدنش انقدر سخته؟من دوست دارم سورپرایز شم.نه اینکه ۱۰ روز قبلش بهم بگی بریم فلان چیزو بخریم.من دوست دارم وقتی داری وقتی وسعت میرسه برام یه هدیهءبا ارزش بخری.من دوست دارم به فکرم باشی.همین۳تا جمله.والا به قران به پیر به پیغمبر فهمیدن این جملات اصلا سخت نیست.پس چرا اینجوری میکنه باهام؟شما بگید من چه کنم؟

  13. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آذر 97 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    5,540
    سطح
    47
    Points: 5,540, Level: 47
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 92 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آناهیتا جان سلام
    عزیزم "این" به درخت میگن!!!متاسفانه همچنان داری همسرتو نفهم قلمداد میکنی، نکن عزیزم این افکار زندگیتو بهم میریزه.
    کاملا معلومه همسرت میخواسته خوشحالت کنه اما متاسفانه همچنان به سورپرایز و کادوی سنگین فک میکنی.
    آخه تو روخدا این جمله چیه که میگی بعد اینهمه سال وقتشه کادوی سنگین بخره؟یعنی هرچی بیشتر از زندگی بگذره کادوها سنگین تر باید بشه؟؟؟!!!!700،800 تومن سنگین نیس؟؟؟؟!!!!!اونم تو شرایطی که این رقم خرج یه ماه یه خونواده ممکنه باشه؟؟؟؟
    به نظر من داری خودتو اذیت میکنی اصلا برو به همسرت بگو عزیزم من یه سرویس طلای گرون میخوام اونم تو یکی از مناسبتا سورپرایزم کن بهم بده!!!!!!مگه همینو نمیخوای؟؟!!!حاضری این کارو بکنی؟
    همسرت باهات هیچ کاری نکرده این شمایی که تا کادو گرون نگیری و سورپرایز نشی خودتو عذاب میدی من نمیخوام سرزنشت کنم ولی هرکسی جای همسرت باشه یه روزی خسته میشه ودیدش بهت میشه یه آدم مادی وگرنه وقتی همسرت میگه اون یکی لباسم بردار واقعا به فکرته ودوست داره اما شما چون ارزونتر از چیزیه که مد نظرته و سورپرایز نشدی قبولش نداری. بهتره رو آرامش خودت بیشتر کار کنی

  14. 3 کاربر از پست مفید arah تشکرکرده اند .

    mastanehh (سه شنبه 08 اسفند 96), tavalode arezoo (سه شنبه 08 اسفند 96), آناهیتا۲۷ (چهارشنبه 09 اسفند 96)

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام آناهیتا جان

    ببین نمیخوام سرزنشت کنم ولی حتی من که زن هستم و اتفاقا خیلی هم آدم حساسی ام وقتی متنت رو میخوندم متوجه نشدم از چی ناراحت شدی و حرف همسرت کجاش جای

    ناراحتی داشت تا وقتی که خودت دلیلش رو گفتی.

    من نمیدونم دلیل حساسیت های فوق العاده بالای تو چی هست. حدس میزنم این ریشه در گذشته داشته باشه .ممکنه شما به دلیل داشتن خاطرات بد با همسرت نتونی الان خوبی های

    زندگیت رو ببینی.

    در مورد هدیه هم از نظر مبلغ به نظر من خیلی خوب بوده.اونم تو این شرایط بد اقتصادی.ممکنه شرایط فعلی همسر شما خوب باشه ولی باز هم دلیل نمیشه شما ملاک مهر و محبت

    ایشون رو با پول بسنجی.

    در مورد سورپرایز شدن هم حق داری.این موضوع برای خانمها مهمه ولی این قدرها هم ارزش ناراحت شدن نداره.به هر چیزی به اندازه خودش بها بده نه بیشتر.

    در کل دوست عزیزم.اینقدر ناشکری نکن.من نمیگم همسرت ایده آل هست.ولی مسلما شما هم یه ایراداتی داری که همسرت میبینه ولی ممکنه خیلیهاش رو به روت نیاره.

    اگر هم این موضوع که شما به همه حرفهای همسرت گوش میکنی و انجام میدی و اون این کار رو نمیکنه ناراحتت میکنه ،خوب شما هم رویه خودت رو تغییر بده.دلیل نداره صد در صد توقعات

    طرف مقابلت رو انجام بدی.این باعث میشه تو ذهنت توقع ایجاد بشه که اون هم باید همین کار رو بکنه.و بعدش دلگیر میشی.

    به نظر من از همسرت یاد بگیر و زندگی رو آسون تر بگیر و شاد باش.

  16. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    آناهیتا۲۷ (چهارشنبه 09 اسفند 96)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوسش دارم اما نمیدونم بهش بگم یا نه
    توسط jellybean در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 دی 93, 14:34
  2. 8 ماه تنهام همسرم وسایلشو برد مهریه ونفقه اجرا گذاشته
    توسط ali.amamverdi در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 25 آذر 91, 01:44
  3. نمیدونم با گذشته ناپاک دختری که دوسش دارم چیکار کنم؟
    توسط esy در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 آذر 90, 14:22
  4. مشكلات نو عروسان
    توسط گلسا شاملو در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 14:06
  5. *يافتن وسایل ضد بارداري در وسايل شخصي اش(کاندوم؛مساله این است!)
    توسط sepideh در انجمن سوء ظن، تجسس و خیانت همسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 اسفند 87, 15:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.