سلام به همگی
دوستان به کمکتون احنیاج دارم. تو یه شرایطی قرار گرفتم که تصمیم گیری واقعا واسم سخت شده.
من دو سال و نیمه که نامزدم. قراره تا حدود دو ماه دیگه بریم سر زندگی خودمون. من و همسرم از دو شهریم با فاصله 5 ساعت. قبلا حسب شرایط، با همسرم تصمیم داشتیم عروسی نگیریم. چون فامیلای همسرم و خودش میگفتن عروسی باید شهر ما باشه و از طرف دیگه اصلا شرایط اینکه ما کلی فامیل رو ببریم اونجا نبود (که داستاناش طولانیه و توی تاپیکای قبلیم گفتم).
اما الان یکم شرایط عوض شده. هنوز سالگرد فوت پدر شوهرم نشده و ما هم نمیتونیم تا اون روز صبر کنیم. به همین خاطر مادر شوهرم اینا میگن ما از جانب خودمون و تو شهر خودمون نمیتونیم عروسی بگیریم. اما شما اگه میخواین شهر خودتون عروسی بگیرین و من هم به عنوان مهمون میام.
حالا همسرم زیاد با عروسی گرفتن موافق نیست. که یکی از دلایلش اینه که خواهرهاش گفتن ما نمیایم و فقط ممکنه دوتا از برادرهاش بیان. از اون طرف خانواده من و مخصوصا پدرم خیلی اصرار داره روی عروسی.
من هم خودم این وسط موندم که چه کاری درسته. همه هم زوم کردن روی من و میگن تو باید تصمیم نهایی رو بگیری. من هم حالا که شرایطی ایجاد شده که شهر خودمون و با کیفیتی بهتر بتونیم عروسی بگیریم، بدم نمیاد عروسی بگیریم. چون اتفاقیه که یه بار می افته و میترسم بعدا حسرت بخورم که چرا لباس عروس نپوشیدم. همسرم هم حرفی نداره. میگه اگه خودت واقعا بخوای منم موافقم. اما هردومون از مراسم عروسی روتینی که این روزا برگزار میشه خوشمون نمیاد. دوست داریم کمی متفاوت باشه که البته بعید میبینم بتونیم خیلی کار متفاوتی انجام بدیم. حالا چون همسرم هم تو عروسی دور و برش زیاد شلوغ نمیشه و بیشتر فامیلای من هستن، خیلی هم اصراری ندارم. نهایتا میتونیم بریم سفر و برای شام فامیلای نزدیکمون رو دعوت کنیم. اما نمیدونم چطوری با خانوادم باید مطرح کنم. پدر و مادرم آرزوی عروسی من رو دارن. من هم اولین بچه ام و یه خواهر بیشتر ندارم.از اون طرف هم چون مراسم عقدمون رو فامیلای همسرم خراب کردن، پدرم هنوز ناراحته و دوس دارن یه مراسمی با خوشی داشته باشیم. واقعا روم نمیشه بهشون بگم قید عروسی رو بزنید.
میدونم که میگید به خودت و همسرت فکر کن و تصمیم بگیر. اما واقعا به اون سادگی که تو حرف زدنه نمیشه عمل کرد. خواهش میکنم نظرتون رو بگید. شرایط خیلی بدی دارم. ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)