سلام دوستان من خیلی تایپیک زدم و از مشکلاتم و حرفهای دلم گفتم و خیلی از دوستان حرفها و کمکهای مفیدی کردن ولی بیشتر دوستان هم تاکید بر مطیع بودن و ... بودن که به شخصه فکر میکنم مطیع بودن هم حدی داره ولی حرفهای maryam و madar عزیزو بعضی از دوستان که اسمشون یادم نیست برام مفید بودن.
من شوهرم خیلی خیلییییییی مشکلات داشتیم مثل تفاوت فرهنگی، بی اعتمادی، منعطف بودن من ،دیکتاتور و زورگویی بودن همسرم، خانواده اش که دخالت میکردند، با خانواده من بد رفتاری میکرد و مانع رفت امد من میشد و بزرگترینش زندگی کنار خانوادش بود که تغریبا دو ماه پیش بود که دیگه حالم از خودم زندیگیم بهم خورد و تصمیم گرفتم در سکوت کامل این زندگی ترک کنم و یک روز که همسرم تو خونه نبود دخترم برداشتم و با یه ساک رفتم خونه مادرم و فرداش درخواست مهریه کردم خدا میدونه چه سختی هایی که در مورد خودم دخترم نکشیدم همسرم تهدیدم کرد خانوادش هرچی از دهنشون در اومد بهم گفتن و فقط تو این وسط برادرم و برادر شوهرم عاقلانه و خونسرد سعی میکردند دوباره ما زندگی کنبم بعد از این که درخواست مهریه رو فرستادم تازه شوهرم متوجه شد که کجای کار و قضیه خیلی جدیتر از این حرفاست با حرفایی که شوهرم تو این 5 سال گفته بود فکر میکردم اگه من برم و جدا بشم هیچ وقت شوهرم دنبالم نمیاد و ار خدا خواسته اونم جدا مبشه ولی باور نمیکردم همون شوهری که سرکوب میکرد همون شوهری که همیشه میگفت من من من افتاده بود التماس یعنی الانم که مینویسم باورم نمیشه اومد گفت هر جور بگی قبول میکنم فقط من و دخترمون تنها نزار منم بعد از کلی برو بیا و مشاور رفتن که 5 جلسه پیش مشاور رفتیم همون شوهری که میگفت مشاور مال دیونه هاس خودش مایل بود بره مشاور منم بهش گفتم پام تو اون خونه نمیزارم و یه خونه جدا میخوام عین یه ادم معمولی باید برم بیرون برم خونه مادرم برم کلاس تفریحی بهم پول بدی به خانوادت اجازه ندی دخالت کنن و خیلی حرف دیگه که پیش مشاور قول داد و الان تغریبا یک ماه که دوباره با شوهرم اشتی کردیم ولی هنوز خونه مادرم هستم و اونم اکثر اوقات میاد اینجا و قرار یه خونه بگیریم و بریم سر زندگیمون
همه این دوباره امتحان کردنها و زندگی دوباره فقط فقط به خاطر دخترم هست.
الان صد در صد زندگیم درست نشده ولی 60-70 درصدش درست شده مشکلات عاطفی و اخلاقی و فرهنگی که میون من و شوهرم بود بهتر شده.
اگه اومدم بنویسن میخوام بگم ما ها ارزشمون خیلی زیادتر از این که یک فرد دیگه بخواد مارو له کنه و اگه ما به خودمون ارزش ندیم هیچ بنی ادمی ارزش نمیده حق گرفتنی نه دادنی حق خودتون بگیرین من خودم خیلی اذیت شدم خیلی دلهره کشیدم دخترم خیلی اذیت شد ولی الان هم از کاری که کردم ناراحت نیستم هنوزم از کاری کردم و تصمیمی که گرفتم خوشحالم.
شوهر من نه معتاد بود نه عیاش نه چیزی فقط مشکل مشکله اخلاقی و فرهنگی بود .
نمیدونم در اینده چه اتفاقی میافته ولی حداقل الان راحت زندگی میکنم و ارامش دارم.
هنوزم مشکلاتی دارم مشکلاتی با خانوادش ولی با زمان و کمک شما دوستان امیدوارم حل بشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)