کمکم کنید دارم روانی میشم از این همه بی مهری
سلام
من یازده ساله ازدواج کردم و دو پسر دو ساله و چهار ساله دارم، همسرمو دوست دارم
هفته پیش یه دعوای حسابی با هم کردیم و حتی روم دست بلند کرد و اینقدر صداي داد و فریادمان بلند بود که همسایه هم متوجه شدن و خیلی آبروم رفت
همسرم خیلی واضح تو دعوا بهم گفت که دوستم نداره و از زندگیم برو بیرون منم گفتم من هیچ کجا نمی رم اگه خواستی خودت برو که لباس پوشید بره که من نذاشتم حتی بهم گفت که باید بکی غلط کردم کخ نرم و منم....
از اون هفته تا الان با هم قهریم من به شدت ازش دلخورم و برعکس همیشه که برای آشتی پیش قدم می شدم یه هفته بیشتره که حتی دلم نمی خواد نگاهش کنم و اونم مثه همیشه اصلا براش اهمیتی نداره و حتی ذره ای تلاش برای آشتی نمی کنه، از طرفی خیلی داغونم و کارم فقط شده گریه و دلم برای بچه هام می سوزه که اصلا حوصلشونو ندارم
خیلی خسته شدم از زندگیم تو این یازده سال خیلی با هم دعوا کردیم و حتی یه بارم همسرم بهم نگفته که دوستم داره و یا حتی یه عزیزم هم بهم نگفته از نظر عاطفی دارم کم می آرم و احساس می کنم دچار افسردگی شدم،
از طرفی اصلا و ابدا دوست ندارم برای آشتی پیش قدم بشم از طرفی هم به شدت درب و داغونم، حتی به طلاق هم فکر کردم ولی با وجود این دو تا بچه خودخواهی محض، واقعا از مهری های همسرم خسته ام، از نظر ظاهری خوبم و سی و سه سالمه
توروخدا بگید چی کار کنم، دارم روانی میشم
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)