تشکرشده 8 در 7 پست
تشکرشده 162 در 68 پست
دوست عزیز خوشحالم که تصمیم گرفتی رابطه ات با اون آقا رو تموم کنی نظر شخصی من اینه که سریع رابطه با اون شخص رو کات کنید چون ادامه اون رابطه مطمعنا علاوه بر آسیب به اون زندگی باعث آسیب به شخص شما میشه و ممکنه باعث وابستگی بیشتر شما بشه اما در مورد برگشت به زندگی گذشتتون الان خیلی زوده که تصمیم بگیرید هر چند که به خاطر دخترتون همسر سابقتون میتونه به عنوان یک انتخاب بررسی بشه اما در صورتی که مشکلات قبلی حل بشن و همسر سابقتون و البته شما هم متوجه اشتباهات گذشته بشید و با تصمیمات جدی و مطالعه و مشاوره درست برای بازگشت تصمیم بگیرید که مستلزم این هست که شما در آرامش کامل و بعد از سپری کردن این دوره بحرانی با دید باز تصمیم عاقلانه و منطقی بگیرید
در ضمن اگه در پست قبلی لحنم تند بود و ناراحت شدید عذر میخوام فقط میخواستم کمکی کرده باشم که شاید بدونید تو چه راه خطرناکی قدم گذاشتید
تشکرشده 8 در 7 پست
سلام دوستان عزیزم
تازه از کربلا برگشتم و ارتباطم و به کل با اون آقا قطع کردم و این و مدیون امام حسینم چون خودش راه قطع ارتباط و بهم نشون داد و به طرز عجیبی با ارامش باهاش کات کردم
همسرم مسرانه خواستار برگشتم بود و چند روزی سر مهریه جر و بحث داشتیم
لازمه بگم که
من سال 86 که عقد کردیم مهریم 314تا سکه بود که وقتی رفتیم سر زندگیمون همسرم هی غر میزد که من راضی نبودم و اون همه سکه خارج از وسعم هست و....منم برای رضای الهی و حفظ زندگیم تو یه نامه ای نوشتم که مهریم وبه خاطر رضایت خدا برای شما حلال میکنم و مهر و امضا کردم و دادم بهش و الان که جدا شدیم من هیچ مهریهای نداشتم و ایشون 50ملیون بهم هدیه دادن به این شکل که یه ماشین به مبلغ 30ملیون و 20ملیون هم چک که تاریخش و برای بهمن ماه نوشتن
الان که میخواینم دوبارهازدواج کنیم دیروز بهم گفت که اون چک و بهم برگردون .و چون خودش ماشین نداره در واقع ماشین هم هردو باید استفاده کنیم در واقع میخواد اون هدیه هاش و ازم پس بگیره و فقط با 14 سکه ازدواج مجدد انجام بدیم
و من خیلی ناراحتم
هر چی بهش گفتم اون ها هدیه بود و مال من هست زیر بار نمیره
- - - Updated - - -
خانوادم هم به شدت مخالفت میکنن و میگن که اون باید یه مهریه سنگین پشت قبالت بندازه که اینبار نتونه راحت طلاقت بده
به خدا دیگه موندم نمیدونم چکار کنم
راستش و بخواید
من فقط به خاطر دخترم و اینکه سختی های طلاق و به چشم دیدم میخوام برگرم و دوباره ازدواج کنم وگرنه خیلی از اون زندگی و اون مرد زده شدم و دل خوشی نه از خودش نه از خانوادش ندارم
- - - Updated - - -
الان سه ماه هست که جدا شدیم و دلیل اینکه ایشون میخواد زودتر برگردم اینه که تا فامیل و اطرافیان نفهمیدن برگردیم سر زندگیمون
چون تا حالا نزاشتیم کسی بفهمه فقط خونواده های منو خودش در جریان هستن
الان واقعا نمیدونم باید چکار کنم
به احتمال زیاد امروز بریم عقد کنیم
اما من اصلا نه شادم نه دل و جراتش و دارم و از این زندگی میترسم که دوباره کار به جاهای باریک بکشه
تشکرشده 281 در 129 پست
سلام
شما اصلا خودتون هم میدونید دارید چی کار میکنید؟
مشکل شما خیلی اساسی تر از صحبت مهریه و پول و غیره است. شما اصلا حالتون خوب نیست. این کارهایی که شما کردید به هیچ وجه کار یک ادم معمولی نیست. شما اول برید پیش یک روانشناس یک تست هایی بدید یک کارهای جدی بکنید اول مشخص بشه مشکلتون چی هست .
اخه این حرفهای شما و کارهاتون نحوه استدلالتون نحوه دید شما نسبت به دنیا هیچکدوم عقلانی و واقعی نیست.
اشتباهاتتون رو ببینید:
1. با ادمی که تحقیقات خانواده نشون میداد فرد مناسبی نیست بخاطر لجبازی با زن برادر ازدواج کردید
2. با وجود اختلاف و مشکلات مالی و عدم رضایت شوهر بچه دارشدید
3 . به شوهرتون خیانت کردید. بعد هم میگید مذهبی و چادری هستید و نجابتتون زبان زد هست توی فامیل.
4. بخاطر اینکه صیغه یک مرد متاهل بشید و ماهی یک بار بغلتون کنند طلاق گرفتید
5. بعد از طلاق تازه یادتون افتاده اون اقا متاهل هستند دلتون به حال زنش سوخته و عذاب وجدان گرفتید
6. بعد از یک ماه از طلاق پشیمون شدید دوباره میخواهید برگردید چون طلاق هم مشکلاتی داره و اون دختر بیچاره تون هم که تا حالا اصلا تو حساب نبود حالا شده عزیز مادر و میخواهید بخاطرش فداکاری کنید و برگردید تو زندگی که ازش فرار کردید.
اینها هیچکدوم نرمال نیست عزیزم.
شما قطعا مشکل دارید. حتما به یک متخصص متبحر مراجعه کنید اول درمان بشید و بعد انشا اله یک زندگی نرمال برای خودتون همسرتون و دخترتون بسازید.
میس بیوتی (سه شنبه 11 مهر 96)
تشکرشده 1,509 در 535 پست
سلام
چرا اینقدر عجولانه تصمیم میگیرید؟
بابت اینکه از اون رابطه اشتباه بیرون اومدید و مسبب بدبختی یه خانواده نشدید خوشحالم ولی فکر نمیکنید برای ازدواج دوباره با همسر سابقتون خیلی زود باشه؟
اون هم با مهریه کم. حداقل یه مدت وقت میذاشتین و میرفتین پیش یه مشاور خوب بعد همه چیز رو میسنجیدید و تصمیم میگرفتید.
اینجوری که اگر دوباره خدایی نکرده به بن بست بخورید دخترتون بیشتر آسیب میبینه.
میس بیوتی (سه شنبه 11 مهر 96)
تشکرشده 951 در 409 پست
سلام
بیشتر مطالب رو دوستان، کارشناسان سایت و خانم/آقای فکور گفتند و من تکرار نمی کنم. دنبال مقصر و سهم مقصرین هم نمی گردم چون مشکلی رو حل نمی کنه. حداقل نه الان. چند توصیه عملی می کنم به اون ها توجه کنید.
1. به زندگی مشترک قبلی تان برنگردید. مگه تغییر معنی داری در آن ایجاد شده؟ شرایط عوض شده؟ همسر سابق تان عوض شده؟ وقتی هیچکدام این اتفاق ها نیفتاده برگشتن تون بی معنی است. یه مدت دیگه با روحیه بدتری مجددا طلاق می گیرید.
2. اگر روزی شرایط مناسب شد و خواستید به زندگی قبلی تان برگردید ازنظر مهریه و ... وضعیت خودتان رو تثبیت کنید. بخواهید مهریه متعارف و کافی برای تان درنظر گرفته بشه.
* ما اینجا هی داریم میگیم خانم ها مراقب باشند مهریه شان کم نباشه بعضی میان میگند چطوری پدرمان رو راضی کنیم به مهریه خیلی کم رضایت بده. لطفا این دختر خانم ها این پست و نظایر اون رو بخونند. زندگی عشق و سوز دوران نامزدی نیست. بیشتر آدم ها هم همونی نیستند که ابتدا نشون میدند. زن و مرد هم نداره. متاسفانه اون هائی که مکارتر و پست تر هستند با حیله و فریب بهتر خانم ها رو جذب می کنند. اکثر خانم ها هم خودشون کم بی تقصیر نیستند یا دنبال تیپ و پول هستند یا زبان چرب و نرم یا آنقدر از آینده و بی همسری فرضی می ترسند که ریسک های بالا رو قبول می کنند و تقریبا همیشه هم می بازند. زندگی شون رو می بازند. بدتر از همه شون اون هائی هستند که هم بهشون خطر گوشزد میشه، هم خودشون می دونند و میگند احساس خطر می کنند ولی باز دست بردار نیستند "انشاا... گربه است..."
3. وضعیت ظاهر، خواستنی بودن یا نبودن، تمایل به داشتن رابطه جنسی و محبت و علاقه همسری و ... را با این آقا روشن کنید. اگر نظرش همونی است که قبلا بوده چرا بخواهید برگردید؟ اگر هم پشیمان شده نه با حرف بلکه باید در عمل نشان بده. نقطه شروعش هم تعریف مجدد شرایط زندگی ازجمله مهریه، خرج نکردن تمایلات غریزی در جائی غیر از خانه مثلا پای فیلم یا خارج از خانه ... الی آخر
4. شما الان دچار افسردگی حاد و شاید مزمن باشید. حتما این کارها رو انجام بدید
* به دکتر روان پزشک برای درمان افسرده گی تان مراجعه کنید. تمایلات شما به داشتن رابطه با اون آقا حتی بصورت موقت ناشی از افسده گی و احساس ناکامی است. این نوع درمان خیلی به رفع احساس نیاز شما کمک می کنه. دیگرانی هم بوده اند که پس از گذراندن دوره درمان احساسات شان رو توانستند کنترل کنند. تازه آن ها مجرد و بوده و همسر هم نداشتند که با هم باشند یا بوده باشند. افسرده گی خودش از عوامل تحریک جنسی غیرمتعارف است.
* اگر نیاز بود به دکتر روان شناس هم مراجعه کنید. ضرر که نداره. چک آپ روحی از خودتون بکنید.
* قبل از تصمیم به برگشتن به زندگی قبلی، یا تشکیل زندگی با فرد جدید یا هر نوع عمل مشابه با مشاور خانواده (موکدا خانم) مشاوره منظم داشته باشید.
موفق باشید
ویرایش توسط Ye_Doost : چهارشنبه 29 شهریور 96 در ساعت 13:18
میس بیوتی (سه شنبه 11 مهر 96)
تشکرشده 8 در 7 پست
سلام .من یک هفته هست برگشتم سر زندگیم اما به مدت یک ماه عقد موقت کردیم بار اینکه ببینیم تغییری حاصل شده یا نه
میدونید خواهش میکنم طعنه نزنید
سرزنش نکنید
من روان ÷زشک رفتم
گفت شما بیماری دو قطبی دارید
و افسردگی
متاسفانه حال و روزگار خوشی ندارم
ظاهرم بسیار آراسته زیبا و شاد هست اما درونم ویرانه
عین معتادها دوباره برگشتم سمت اون آقا
قراه عیندوتا دوست باشیم
برگشتنم کاملا اتفاقی بود و واقعا قصد نداشتم دوباره باهاش ارتباط بگیرم اگه توضیح بدم زیاد طول میکشه
فقط اینو میدونم که قبل از هر چیزی من باید خودم و درمان کنم
چون حالت نرمال ندارم
نمیتونم تصمیم بگیرم هی تغییر خلق میدم
هی تصمیم هام عوض میشه
دیگه خسه شدم
تشکرشده 24 در 11 پست
من کوچیکتر از اونی هستم که بخوام شما رو راهنمایی یا نصیحت کنم
که اگر راهنمایی فایده داشت دوستان و مدیران انجمن در ۴ صفحه همه ی تلاششون رو کردن که به شما راهنمایی دلسوزانه بدن
نرود میخ آهنین در سنگ
خانومی شما به ادعای خودتون آدم مقیدی هستین یا حداقل ۱۰ سال آدم مقیدی بودین
الان که برگشتین به زندگیتون ارتباطتون با اون به اصطلاح آقای متاهل به نظر شمای مقید خالی از گناه هست؟ خدا راضیه؟ امام حسین براتون دست میزنه؟
کلاه خودتون رو قاضی کنین و از این ارتباط اعتیادگونه بیرون بیاین
روانپزشکتون نگفتن چه راهی داره که دوباره خود واقعیتون رو پیدا کنین؟
عزیزم گوهر وجودیتون رو پیدا کنین
دخترتون رو دریابین
شما با دستهای خودتون دارین همه ی پلهای پشت سرتونو خراب میکنین
خانوم نازنین و عزیز به خدا توکل کنین و از این رابطه ی گناه آلود بیرون بیاین
عزیزم شما اگر همسرتون با خانوم دیگه ای ارتباط بگیرن بهتون فشار نمیاد؟ یا بهتر بگم فشار نمیومد چند سال قبل؟ شما از این حرفی که همسرتون میزدن که ظاهر شما رو نمیپسندن دچار کمبود محبت و عاطفه شده بودین... تازه این فقط حرف بود... اگر پای عمل میرسید شما نابود شده بودین...
عزیزم... شما دارین همراه میشین با یک مرد متاهل که همون حرف همسرتون توی یه زندگی دیگه بشه عمل...
به خدا پناه ببرین...
اعتقاد دارین اگر مرد به هر دو خانوم رسیدگی کنه حلاله؟ شما از کجا میدونین همین آقای متاهل به خانومش دقیقا به اندازه ی شما رسیدگی میکنه؟
تازه الان شما با همسرتون عقد کردین و دیگه جدا نیستین
چطور به ارتباطتون ولو به اندازه ی چت کردن دلتون راضیه و حلال میدونیدش؟
التماس میکنم اول به فکر درمان خودتون باشین که بار گناهتون رو روز به روز سنگین تر نکرده باشین
فقط حلال و حرام خدا نیست
حق الناس هیچ جوره جبران نمیشه
حق دخترتون از زندگی ای که شاید میشد با تلاش درست شه...
حق همسرتون که شاید پشیمون شده و همه ی کم محبتیاش فقط حرف بوده و هیچوقت خیانتی به شما نکرده...
حق همسر و فرزند بی گناه و از همه جا بی خبر اون آقا...
خانومی٬ جز خودت هیچکس نمیتونه بهت کمک کنه... بلند شو و تلاش کن که دوباره خودتو بسازی...
از خدا میخوام همه چیز زندگیت برگرده به حالت نرمال...
اول از همه به یک مشاور خوب برو و دنبال کارهای درمانت باش...
توکل به خدا...
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام
هیچ چیز اتفاقی نیست
شما خواستید که برگردید به اون آقا و با فراهم شدن شرایط برگشتید هیچ شانس و تصادفی هم در کار نیست اگر نمی خواستید نمیشد
فقط این وسط علت برگشت شما به همسر سابق چی هست اینکه بالاخره رابطتون با اون آقا رو بفهمه و این بار با آبروریزی جدا بشید؟
حداقل اون موقع آبرومندانه طلاق گرفته بودید
بیماری دو قطبی تا جایی که من میدونم باعث ایجاد شک به همسر میشه نه باعث خیانت مکرر
شما بیماریتون عدم اراده هست راحت طلبی هست و اینکه نمیخواین زجر جدایی از یک رابطه که برای شما ثمری جز آبروریزی نداره رو بکشید میخواین راحت و بی دردسر بدون کوچکترین زجری بابت جدایی زندگی کنید
اون یکی آقا شما رو به عنوان زنگ تفریح میخواد و نگه داشتن شما براش چندان هزینه ای هم نداره اون توی یه شهر دیگه شما جای دیگه
به محض اینکه همسر یا اطرافیان شما از این رابطه مطلع بشن به نظرت اون آقا میاد و به حمایت از شما می پردازه؟نه
راحت شما رو بلاک می کنه و جون خودشو هم راحت می کنه انگار نه انگار که شما وجود داشتی و اصلا خیالت راحت نباشه که به جز زن خودش و شما شخص سوم و چهارم و پنجمی هم توی زندگیش نباشه شما برای ایجاد یه تنوع کوچک برای یه مرد بیمار داری آبروی خودتو به مخاطره میندازی
یه خرده به خودت سختی بده یه خرده زجر بکش زجر جدایی. این دوران رو تمام کن چه بخوای با همسر سابقت باشی و چه نخوای
شما که با وجود اون آقا هرگز شش دانگ در زندگی همسرت ظاهر نمیشی پس به چه دلیل وارد زندگی همسر سابقت شدی و با چه انگیزه ای
اگر خیلی فکر می کنی بیمار هستی به نحوی که اراده هیچ کاری رو نداری قاعدتا صلاحیت نگه داری دخترت رو هم نداری پس بهترین راه این هست که دخترت رو به پدرش واگذار کنی و واقعا بری دنبال رویه خاصی که در زندگیت در پیش گرفتی
اینکه تسلیم شانس و تصادف بشی و اراده مقابله و مبارزه با شروع مجدد رابطه با اون آقا رو نداشته باشی اگر انقدر ضعیف هستی حداقل پاتو از زندگی دخترت و همسر سابقت بیرون بکش و با این رویه که شما معتقدی ناشی از بیماری هست و دست شما نیست حداقل زندگی خودتو نابود کن نه روح و روان اونا رو
ببخشید تند نوشتم ولی به نظرم بعضی واقعیتها تلخ و دردناک هستن و باید برای آدم گوشزد بشن شاید آدم از خواب بیدار بشه
امیدوارم با توکل به خدا بتونی اون رابطه اشتباه رو تمام کنی
شما قرار بود بری پیش مشاور روانشناس و جلسات حضوری داشته باشی نه اینکه بری پیش روانپزشک و برچسب چند تا بیماری رو به خودت بزنی به نحوی که به خودتم بقبولانی که همه چیز خارج از اراده است و شما دارای یک بیماری لاعلاج هستید
پرواز کن آنگونه که می خواهی
وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
تشکرشده 325 در 136 پست
شاید اون مرد همسر من باشه یا کسی شبیه همسر من.
پس خیلی مراقب باش که زندگیت دو سر باخت نشه.
میس بیوتی (پنجشنبه 11 آبان 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)