خیلی هم خوب. چقدر عالی که تمام تلاشت رو میکنی که روحیه ت رو ترمیم کنی. بهترین کار همین هست و من واقعا تحسینت میکنم. همین که مرثیه سرایی رو تموم کردی خیلی نشونه خوبیه.
تشکرشده 77 در 35 پست
خیلی هم خوب. چقدر عالی که تمام تلاشت رو میکنی که روحیه ت رو ترمیم کنی. بهترین کار همین هست و من واقعا تحسینت میکنم. همین که مرثیه سرایی رو تموم کردی خیلی نشونه خوبیه.
میس بیوتی (شنبه 10 تیر 96)
تشکرشده 246 در 78 پست
ماری 22 عزیز
سلام. خبری از شما نیست. لطفا بیایید و ما رو بی خبر نگذارید
میس بیوتی (دوشنبه 19 تیر 96)
تشکرشده 76 در 24 پست
سلام دوستان
ممنونم که به فکر هستید
من جلسات مشاوره رو مرتب میرم و آقایی که مشاور هستند راهنمایی های خوبی کردند
خودم هم سعی کردم شجاع تر و قویتر باشم
هفته پیش به مطب همسرم رفتم اما چیزی پیدا نکردم ( منظورم مطبیه که با دوستشون شریکند نه مجتمع پزشکی)
اما راستش جرات رفتن به محل کار فعلیش که اون خانم هم هست ندارم ...چند بار تصمیم گرفتم و پشیمون شدم
همسرم سعی میکنند با من ارتباط عاطفی داشته باشند اما نمی دونم چرا اصلا و ابدا نمی تونم محبت هاشون رو باور کن...یه چیزی این وسط اشتباهه...مشکلی وجود داره ...یه مشکل در ابراز محبت ایشون وجود داره که من حس میکنم اما نمیفهمم جریان چیه
مثلا گاهی اوقات ( گاهی ) سرم رو میبوسه ....یا مثلا منو در آغوشش میگیره ...اما یه حسی به من میگه باور نکن گول نخور ...نمی دونم آیا حسم درسته یا ناشی از بدبینیه
همچنان فکر میکنم با اون خانم ارتباط دارند
من این رو حس میکنم
دیروز برای اولین بار موهاشون رو رنگ کردند خیلییی تعجب کردم چون نه در خانوده خودشون و نه در خانواده من اصلا مرسوم نیست که آقایون موهاشون رو رنگ کنند...اما چیزی نگفتم
یا مثلا صبح ساعت هفت و نیم میرند بیرون و ظهر حدود دو میان خونه....برام تعجب آوره این رفتارها( روزهایی که مطب ندارند منظورمه)
اما چیزی نمی گم
خودم نسبت بهشون خیلی سرد شدم
تقریبا باهاشون حرفی برای زدن ندارم
میدونم که اشتباه میکنم اما الان روحیه ام خراب تر و داغون تر از اینه که فکر کنم و ببینم که مثلا ایشون نیاز جنسی دارند و اگر ارضا نشند چه پیش خواهد اومد
با خودم فکر میکنم این همه رسیدن و محبت کردن به کجا ختم شد؟ و این که گاهی با خودم فکر میکنم تربیت بسیار اشتباهی داشته ام ...بها دادن بیش از اندازه به مردان...به نیازهاشون....همین الان هم خیلی میشنوم که اگر به مرد نرسی میره سراغ یکی دیگه ...
و بعد با خودم فکر میکنم من چی؟ من کجای این داستان هستم؟...
Hildaa (چهارشنبه 25 مرداد 96)
تشکرشده 309 در 154 پست
سلام ماری عزیز ...راستش با چیزایی که گفتی حدس من اینه که به احتمال زیاد ایشون هنوز با اون خانم در ارتباطه و دلیل این روشهای محبت جدیدش برای شما اینه که خیلی خوشحاله دیگه قضیه رو به روش نیاوردین و به کسی هم نگفتین و وجهشو حفظ کردین...اونم داره با خیال راحت به رابطه اش ادامه میده...به نظرم با مشاورتون راجع به این قضیه صحبت کنین و ازشون راهکار بگیرین...
تشکرشده 76 در 24 پست
سلام دوستان
خیلی به کمک شما احتیاج دارم
یک شنبه این هفته مرخصی گرفتم و صبح مثل همیشه ساعت حدود شش و نیم از خونه بیرون اومدم و به یک آژانس بانوان زنگ زدم که ماشین در اختیار برام بفرستند. خانم میانسالی رو فرستادند و من و اون خانم نزدیک منزل ما طوری که من بتونم درب پارکینگ رو ببینم تو ماشین نشستیم ...حدود سه ساعت اونجا بودیم کم کم داشتم پشیمون میشدم و حتی با خودم فکر میکردم که شاید حدس و گمان من یا شواهدی که داشتم درست نبودند که همسرم با ماشین از پارکینگ خارج شدند دنبالش کردم و رفتند تو همون آپارتمانی که قبلا گرفته بود ...اون آپارتمان هنوزه که هنوزه خالیه اما گاهی همسرم به آپارتمان سر میزدند و گاهی تعمیراتی که لازم بود رو انجام می دادند ...ما هم همون نزدیک پارک کردیم و تو ماشین منتظر موندیم ...من منتظر بودم که اون دختر هم بیاد و داخل آپارتمان بشه اما فقط یک خانم مسن ...یک خانم جوان با کالسکه بچه ...چند نفر آقا وارد مجتمع آپارتمانی شدند ...بعد از تقریبا دو ساعت مطمئن شدم که داخل آپارتمان خبریه ...خانمی که راننده بود گفت شاید اون خانم قبل از ایشون وارد آپارتمان شدند ( یعنی کلید آپارتمان رو داره )...از ساعت حدود ده تا ساعت دو بعدازظهر ما داخل ماشین منتظر نشستیم و بعد همسرم با اون خانم از آپارتمان بیرون اومدند
حالم خیلی بده
با ایشون کلی دعوا و جر و بحث داشتیم به هیچ عنوان زیر بار نمی روند و میگند که من رابطه جنسی نداشتم و فقط با هم حرف میزدیم
هیچ کدوم از شرایط من رو برای این که ضمانتی باشه که دوباره تکرار نشه نپذیرفتند
فقط کارت بانکی من که دست ایشون بود رو ازشون گرفتم البته با دلخوری دادند
از طرفی هم به من میگند که بمیری هم نمیذارم از من جدا شی
من نمی تونم با کسی دیگه به غیر از تو زندگی کنم
و...
من باز هم مریض و سردرگم شده ام ...نمی دونم چه طور حرف هاشون رو باور کنم...آیا اصلا یک فرصت دوباره بدم یا خیر؟...از طرفی هم میترسم ...نمی تونم جدا بشم ...
لطفا کمکم کنید ...راهی بهم نشون بدید
Hildaa (چهارشنبه 25 مرداد 96)
تشکرشده 246 در 78 پست
سلام ماری 22 جان.
ماه پشت ابر نمی مونه همیشه.
چقدر حال سخت و بدی داری. یه لحظه خودمو جای تو گذاشتم . واقعا خیلی سخته.
عزیزم چون نظرم کارشناسانه نیست، بهتره صبر کنی کارشناسان محترم سایت بیان و نظر بدن.
یکم بیشتر توضیح بده.
اون خانم هم شما رو دیدن؟
کجا با همسرتون جر و بحث کردین؟
شاهدی هم وجود داره؟
واکنش همسرتون با دیدن شما چی بود؟
از یکشنبه تا حالا برخوردشون با شما چطور بوده؟
.
.
.
ببخشید مرد ها فکر میکنن زنها نفهم هستن. مگه میشه؟ با یه زن غریبه. چند ساعت توی یه خونه. فقط حرف میزدن و رابطه جنسی نداشتند. این حرف غیر قابل باوره . هرگز باور نکنید.
به نظرم موضع محکمی داشته باشید و از اون خانم شکایت کنید. با تهیه شواهد و . ....
ویرایش توسط مهربونی... : چهارشنبه 04 مرداد 96 در ساعت 12:18
تشکرشده 325 در 136 پست
ماری جان اشتباه پشت اشتباه . عزیزم شما که قصد جدایی نداری پس چرا تجسس کردی حالا که تجسس کردی چرا قبل از اینکه بروش بیاری مشورت نگرفتی.
توی همین سایت خوندم تجسس و مچ گیری بدرد طلاق میخوره نه کسی که بخواد زندگیشو درست کنه.
الان از این تجسس چی نصیب شما شد غیر از اعصاب خوردی .اگر حرف همسرت را باور کنی که هیچ رابطه جنسی بینشون نبوده تصویر یه زن ساده لوح از خودت نشون دادی واگر باور کنی که واویلاست.
میدونم که خیلی ناراحت و اشفته ای . ولی عزیزم همون زمان که گفتی شوهرم اون خانم را اورده خونمون مشخص بود که روابط ساده ای بینشون نیست.
ماری جان زندگی فیلم سینمایی نیست که ما توش ارتیست بازی دربیاریم و با تعقیب و مچ گیری و تهدید به طلاق و شکایت و شکایت کشی دنبال درست کردن اوضاع باشیم. زندگی خیلی جدیه. مخصوصا توی این وضعیتی که شما هستید باید هر قدمی که برمیداری حساب شده باشه. وقتی یه شخص سومی نشسته منتظر تا بهر حیله و روشی شوهرت را سمت خودش بکشه تو باید خیلی با سیاست رفتار کنی.
یه وقتهایی تو زندگی هست که فقط باید با منطق بری جلو بدون هیچ احساسی.
معذرت میخوام که اینو میگم ولی تو این مدت خیلی از خودت ضعف نشون دادی این شوهرت را ازت بیشتر دور کرد. نمیگم چون سرد شده بودی نه. چون از خودت یه زن ضعیف نشون همسرت دادی.
به عقیده من فعلا هیچ کاری نکن کاملا سر سنگین برخورد کن غمگین و افسرده نباش قوی و جدی باش بزار چند روز بگذره تا احساساتت فروکش کنه و بتونی منطقی تصمیم بگیری.
ماری جان امیدوارم حرفام ناراحتت نکرده باشه.میدونم الان خیلی دلشکسته هستی.
ویرایش توسط آنه ماری : چهارشنبه 04 مرداد 96 در ساعت 18:00
ستاره زیبا (پنجشنبه 12 مرداد 96)
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
شرط ادامه زندگی با ایشون را رفتن به مشاوره بگذارید.
اصلا از موضع خودتون کوتاه نیایید.
اگر تهران هستید با آقای سنگتراشان در قم نوبت بگیرید همراه همسرتان.
باید از قبل نوبت بگیرید .
میس بیوتی (دوشنبه 09 مرداد 96), ستاره زیبا (پنجشنبه 12 مرداد 96)
تشکرشده 144 در 48 پست
عزیزم داستان اون زنی رو شنیدی که شوهرش همسر دوم داشتو زنه به روی خودش نیاورد، به همین دلیل مرده همه جوره مجبور بود به زندگی با زنش برسه که زنش شک نکنه؟
حالا شما که تابلو کردی اما بنظرم اگه گفت با اون زنه نیست، یجوری رفتار کن که انگار باورت شده و سعی کن امتیازاتی که نداشتی رو از شوهرت بگیری.
کاری کن که تا جای ممکن بیشتر خرج تو و دخترت کنه تا حدی که لازم نباشه بری سرکار و بتونی توی خونه بمونی و به زندگیت برسی، اینطوری هم امتیازاتتو گرفتی هم با خونه موندنت و رسیدگیت به زندگی شوهرت به خودت جذب میشه و رابطش با اون زن کمتر و کمتر میشه .
البته باید صادقانه برای زندگی سه نفرتون وقت و عشق بذاری
ستاره زیبا (پنجشنبه 12 مرداد 96)
سلام
ماری عزیز من همه پستاتون رو خوندم از اول تا آخر.و از اتفاقاتی که برات افتاده خیلی متاسف شدم.بخصوص این آخری.
بنظر من این محبت های اواخری همسرت به دلیل عزت نفسی بوده که تو این اواخر برا خودت ایجاد کردی.با بالا بردن اعتماد به نفست.با پایین آوردن وابستگیت به ایشون.و اینکه ثابت کردی همسرت تو زندگی برات همه چیز نیست و تو شخصیت مستقلی داری.
خوب این تصمیم آخریت عجولانه بوده و خوب غیر منطقی.
اگر رویه ای رو که درپیش گرفته بودی ادامه می دادی به نتایج خوبی می رسیدی.البته نه اینکه به این زودی اون خانم رو ترک بکنه ولی میتونست کم کم اوضاع رو بهتر بکنه.
مطمئنا تو الآن شرایط خوبی رو تجربه نمیکنی.سعی کن با همسرت راجب رابطش با اون خانم حرفی نزنی.بنظرم یه مدت سکوت میتونه تو رو از این اوضاع خارج بکنه.
ویرایش توسط زمستان1 : یکشنبه 08 مرداد 96 در ساعت 11:14
ستاره زیبا (پنجشنبه 12 مرداد 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)