نوشته اصلی توسط
yarmehrban
سلام عزیزم
در ابتدا باید بگم که شما یک بحران رو برای خودت ساختی نه اینکه وجود داشته باشه! یک مسئله رو انقدر بهش بها دادی که بزرگ و بزرگ تر شده، مثل یک بادکنک و در پابان انفجار! چه لزومی داره که برادرشوهرت به همسرش توجه کنه و روی شما تأثیر بگذاره؟ اون خانم درست مثل شما اون زمان ناراحت بوده ولی بروز نمیداده و در این مدت همسرش رو تغییر داده و بهشون اینو القاء کرده در جمع بهش احترام بگذاره یا نه یک رفتار مصنوعی هست! اما شوهر شما چرا بسمت همسر برادرش میره و میگه سرما نخوری؟؟! خب ما آدمها نیاز داریم وقتی به کسی توجه میکنیم اونم بما این رو برگردونه وقتی زمانی بگذره و ما این نیازو دریافت نکنیم کم کم دلزده میشیم و عقب نشینی میکنیم. همسر شما با این کار بشما میفهمونه که نیاز داره در جمع بهش توجه کنی مثل قبل که اون بشما متوجه بود. براش میوه پوست بکن و بده بهش بخوره بفرض بگو عزیز دلم سیب میخوری برات پوست بگیرم؟ یا اینکه در جمع ازش تعریف کن ، بگو ایشون خیلی مرد خوب و مهربونیه و برای من یک تعریف دیگه از خوشبختی و عشقه. اونوقت میبینی همسرت در وجودش خرسند میشه و اینو کم کم برمیگردونه به سمت خودت. برخی رفتارهای دیگران صرفاً ممکنه نمایشی باشه و در جهت بر هم زدن کانون گرم خانوادگی افراد و این هوشیاری شما رو مطلبه، اینکه چقدر در موقعیت خطرناک و آسیب زا مقاوت دارین. شما اگر هر دوتون بهم توجه کنین بدون زوم بر رفتار دیگران به آرامش میرسین.همین مهمانی رو که میگی شما تشکیل بدین و در اون مهمانی به همسرتون توجه کنین و بخاطر تلاش هاش ازش جلوی دیگران تشکر کنین ، شام مورد علاقشو بپز و سر میز شام بگو بخاطر عزیزم این غذا رو که دوست داره درست کردم. روی زندگی خودتون تمرکز کنین، دیگران منتظر همین اتفاقات بد در زندگی شمان و شما این فرجه رو بهشون میدین که بیشتر روتون تأثیر بگذارن و شما رو به اختلاف و بدی یاد کنن. سعی کنین در برابر گفتار و رفتار دیگران بی تفاوت باشین و براتون اصل همسر و فرزندتون باشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)