به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array

    چیکار کنم که اینقدر محتاج محبت شوهرم نباشم؟

    سلام من 23 سال سن دارم و دو ماهه که عقد کردم. ازدواج ما سنتی بود و قبل عقد 4 ماه دوره آشنایی داشتیم. توی دوره آشنایی خونواده نامزدم که فامیل مادرم هم هستن خیلی خوش برخورد و مهربون بودن و منو بی نهایت دوست داشتن، طوری که من فکر میکردم جای دختر نداشتشون حسابم می کنن. نامزدم هم با همه عقاید و شروطم موافقت کرد و خلاصه اینکه عقد کردیم. مشکل من اینه که نامزدم بیش از حد وابسته به خونواده و تحت تاثیر مادرشه. طوری که حتی در مورد مسائلی که باید خودمون دو تا تصمیم بگیریم هم سعی داره نظر مادرشو به هر قیمتی که شده اجرا کنه. خیلی باهاش صحبت کردم و بدون اینکه توهینی کنم یا حتی اسمی از دخالتای مادرش ببرم بهش فهموندم که باید حریم رابطمون حفظ شه،اونم قبول میکنه ولی در عمل همون کارشو تکرار میکنه. مادر شوهرم اخلاقش عوض شده و مدام ازم ایراد میگیره و از من پیش نامزدم بد میگه و با حیله گری میخواد بینمون فاصله بندازه اونقدر کارشو دقیق و با سیاست انجام میده که من حریفش نمیشم. اما هیچ وقت نه به روی خودش و نه نامزدم نیاوردم و هیچ بی احترامی نکردم. قبل من دو تا عروس دیگه هم گرفتن، یکی از پسراشون کوچیک تر و یکی بزرگتر از نامزدمه. زن داداش کوچیک تر نامزدم فوق العاده آدم ایراد گیر و بد عنقیه و همشونو نقره داغ کرده اما اونا برعکس میپرستنش تا جایی که از من و نامزدم انتظار دارن غلام حلقه به گوششون باشیم. من اما اصلا زیر بار نرفتم ولی نامزدم طبق خواست مادرش عمل میکنه و حتی شخصیت خودشو به خاطر رضایت زن داداشش پایین میاره. اینم بگم که من از هر نظر به طور فاحشی از عروسای دیگه و از نامزدم سرم.
    مشکل دیگه ای که هست اینه من خیلی زیاد نیاز به محبت نامزدم دارم طوری که وقتی ناراحتم میکنه یا بهم بی توجهی میکنه دنیا برام تیره و تار میشه. هر وقتم کمی بهم محبت میکنه با اینکه میدونم دارم اشتباه میکنم خامش میشم. از زمان عقدمون تا حالا عوض این که اون برای من هزینه کنه و تفریح کنیم با هم مدام میگه پول ندارم و به محض اینکه بفهمه بابام بهم خرجی داده با حیله از چنگم در میاره. البته خودش آدم ولخرجیه ولی مادرش خیلی خسیسه و من اینو گذاشتم پای اینکه فعلا بیکاره و مادرش بهش خرجی نمیده. من توی یکی از بهترین دانشگاه های دولتی تهران درس میخونم و دور از خونه توی خوابگاه زندگی میکنم. اونا ولی همه پسرا و عروساشون دانشگاه آزاد درس خوندن و شهریه شونم خونواده نامزدم دادن. اما به من خرجی نمیدن که هیچ پولی هم که بابام میده میگیرن ازم. بگذریم.... درد دل زیاده. سرتونو درد نیارم خلاصه اینکه:
    واقعا مستاصل شدم. از خودم بدم میاد چون اگر از نظر عاطفی اینقدر محتاج نامزدم نبودم راحت تر میتونستم مشکلاتم رو باهاش حل کنم. شایدم اصلا باهاش ازدواج نمیکردم چون سطحش از من خیلی پایین تره و خودشم بارها ابراز تعجب کرده که چرا باهاش ازدواج کردم! دلم میخواد یه راهی بلد بودم که این کمبود محبتم رو که واقعا ضعف بزرگیه از خودم دور کنم. به نظرتون چیکار کنم که به محبت نامزدم نیازی نداشته باشم؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام
    متاسفم دلیل اینکه از همسرت توقع محبت داری و نمیتونی ناراحتیش را ببینی زندگی کردن در محیط خوابگاه و دور از خانواده بودن هست
    پس از امروز سعی کن بیشتر خوددار باشی و درون گرا اون وقت میبینی که همسرت دنبال راهیست تا خوشحالت کند
    میباید حس تامین کنندگی به همسرت دهی شاد باشی تا به خاستههات برسی
    از جاری یاد بگیر بابات هیچ وظیفه نداره که به شما خرجی دهد بلکه بر عهده همسرت هست
    لطفا کلید مرد اقتدار مرد وروابط جنسی از صوت دکتر حبشی را دانلود کن و با دقت گوش کن موفق میشوی

  3. 2 کاربر از پست مفید اسما@ تشکرکرده اند .

    nardil (چهارشنبه 07 مهر 95), خانم مهندس (دوشنبه 05 مهر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط اسما@ نمایش پست ها
    سلام
    متاسفم دلیل اینکه از همسرت توقع محبت داری و نمیتونی ناراحتیش را ببینی زندگی کردن در محیط خوابگاه و دور از خانواده بودن هست
    پس از امروز سعی کن بیشتر خوددار باشی و درون گرا اون وقت میبینی که همسرت دنبال راهیست تا خوشحالت کند
    میباید حس تامین کنندگی به همسرت دهی شاد باشی تا به خاستههات برسی
    از جاری یاد بگیر بابات هیچ وظیفه نداره که به شما خرجی دهد بلکه بر عهده همسرت هست
    لطفا کلید مرد اقتدار مرد وروابط جنسی از صوت دکتر حبشی را دانلود کن و با دقت گوش کن موفق میشوی
    خیلی ممنونم. صوت رو حتما پیدا می کنم و گوش میدم.
    باور کنید خودم هم میدونم پدرم وظیفه ای نداره و سعی میکنم همیشه بهش بفهمونم به پول نیاز دارم. یه بارم حتی بحثمون شد و اون همش میگفت صبر کن برم سرکار پول داشته باشم بعد این حرفا رو بزن. در صورتی که خونواده نامزدم برای اون عروساشون خوب هزینه کردن با اینکه ناراضی بودن. نمیدونم چرا برای من اصلا هزینه نمیکنن و نامزدمم هیچ انتظاری نداره ازشون.
    جاریم رفتارایی داره که من از نظر اخلاقی قبول ندارم کاراشو. مثلا از برادر نامزدم خواسته رابطشو با خونوادش کم کنه و بیشتر بره سمت خونواده اونا. شوهرشم همه جوره نازشو میکشه و گوش به فرمانشه. مادر شوهرمم از ترس اینکه پسرش ازش دور شه اونقدر بهشون محبت میکنه و حتی نامزدمم کرده پیش خدمتشون که جذبشون کنه به خودش. یا اینکه توی مراسم نشون من نیومد جاریم!!! مدام حسادت میکنه مخصوصا به من و ایراد میگیره. من رفتاراشو بد میدونم و نمیتونم مثل اون باشم. هرچند مامانم میگه تو دختر باهوش و همه چی تمومی هستی تنها چیزی که بلد نیستی بلبل زبونی و شارلاتان بازیه. خدا اینا رو سر راهت گذاشته که یاد بگیری اون دو مورد رو هم. یعنی واقعا آدم باید بلد باشه زبون باز و دورو و شارلاتان باشه؟؟؟؟؟ راه دیگه ای نیست؟

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    42
    Array
    توی پست اول شما هیچی نبود جز بی ادبی. شما بدون دادن فحش، گند زدید به شخصیت یک خونواده!
    از درس خوندن و دانشگاهشون تا سبک زندگی و هرچیز دیگه اون خونواده از صغیر تا کبیرشون بد و پر از حیله بود و شما شخصیت خوب و برتر ماجرا که به شکل فاحشی از همشون سرتر هستی!
    خیلی بده آدم از بالا به بقیه نگاه کنه و دچار خودبزرگ بینی باشه. موفق باشید.

  6. 4 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 11 مهر 95), sepinoud (پنجشنبه 11 مهر 98), the boy (جمعه 09 مهر 95), نازنین2010 (سه شنبه 06 مهر 95)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سوشیانت2 نمایش پست ها
    توی پست اول شما هیچی نبود جز بی ادبی. شما بدون دادن فحش، گند زدید به شخصیت یک خونواده!
    از درس خوندن و دانشگاهشون تا سبک زندگی و هرچیز دیگه اون خونواده از صغیر تا کبیرشون بد و پر از حیله بود و شما شخصیت خوب و برتر ماجرا که به شکل فاحشی از همشون سرتر هستی!
    خیلی بده آدم از بالا به بقیه نگاه کنه و دچار خودبزرگ بینی باشه. موفق باشید.
    آقا یا خانم محترم. شما در جایگاهی قرار ندارید که بتونید کسی رو قضاوت کنید و قضاوت کردن زندگی بقیه فقط برازنده مقام والای خداست نه بنده های پر از اشتباهش.
    من اگر واقعا دل شکسته و ناراحت نبودم نمیومدم اینجا وقتم رو تلف کنم و از خونواده نامزدم بد بگم کمااینکه هیچ کس هم اینجا نه من و نه اونا رو نمیشناسه پس دلیلی نداره بخوام ازشون بدگویی کنم و خودم رو خوب جلوه بدم! چون هیچ سودی به حالم نداره این کار. اگر شرح حالمو گفتم فقط دنبال راهی هستم که شاید خدا از طریق یکی از بنده هاش بهم برسونه و بتونم زندگی متاهلیم رو نجات بدم.
    شما اگر راهکاری ندارید و نمیتونید کمکی کنید پس حداقل با حرفای به دور از عدالت و بدبینانه تون دل زخم خورده ای رو بیشتر داغدار نکنید.
    امیدوارم خدا هممون رو به راه راست هدایت کنه.

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array
    میدونید چیه... مشکل دنیای مجازی اینه که نمیشه همه چیز رو با جزئیات توضیح داد. چون مطلب طولانی میشه و کسی حوصله خوندن پیدا نمیکنه. لازمه بگم نامزدم واقعا عاشقمه و دوستم داره. منم اونو دوست دارم و همین طوری که هست پذیرفتمش. ملاک من برای ازدواج شخصیت و اخلاق و درک متقابل بود و هم فرهنگ بودن خونواده ها. هم زمان با خواستگاری نامزدم یکی از هم دانشگاهیامم ازم خواستگاری کرد که از خیلی جهات با هم متناسب بودیم ولی چون خونوادم با نامزدم موافق بودن و طی مدت آشنایی به این نتیجه رسیدم که نامزدم معیارامو داره بهش جواب مثبت دادم. اما حالا که عقد کردیم فهمیدم خونوادش اونی که نشون میدن نیستن و همش سعی دارن خودشونو بین مردم یه چیز دیگه نشون بدن. من حتی یه بارم برتری هامو به رخشون نکشیدم. اونقدر دربرابرش تواضع داشتم که خودش با خیال راحت درمورد سر بودن من صحبت میکنه. اگر من یه ذره هم مغرور میشدم اونقدر لجباز هست که هیچ وقت برتریامو به زبون نیاره.
    خیلیا همین تواضعمو نقطه ضعفم میدونن و میگن بهشون نشون بده جایگاهت کجاست.
    اینم بگم که توی مراسم خواستگاری پدرم مطرح کردن که این آقا تا زمانی که برن سرکار چیکار میکنن برای مخارجشون و پدر و مادرش گفتن که تا اون زمان تامینمون میکنن و خرجی میدن اما خبری نیست. یا اونا نمیدن یا نامزدم میگیره و به من نمیده نمیدونم دیگه!
    اما من به دلیل احساساتی بودنم و اینکه تحمل قهر و ناراحتی رو ندارم نمیتونم عیبای رابطمونو اصلاح کنم.
    چیکار کنم که بتونم به احساساتم و وابستگى عاطفیم به نامزدم غلبه کنم؟

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    زندگی هیچ کدام از ما بدون مشکل نیست من مشکل تامین مالی نکردن خانواده همسرم رو به وضوح دیدم و مثل شما اوایل حرص می خوردم خیلی هم حرص می خوردم . انقدر دنبال مادیات بودند که طوری شد که خانواده همسرم آبروریزی و دعوا راه انداختن که مخارج عروسی پسرشون رو ندن ولی من کنار اومدم چون همسرم رو دوست داشتم الان هم واگذارشون کردم به خدا و پسر کوچیکشون و عروسی که بعدا قراره گیرشون بیاد چون تبعیض بین پسراشون رو هم از نظر مالی هم حمایت معنوی دیدم (پسر کوچیکشون هرچی بخواد فراهمه اما همسر من باید کار کنه و صبر داشته باشه که چیزی رو داشته باشه و رو کمک خانوادش حساب نکنه). این خصوصیت شوهرم رو مسئولیت پذیر کرده و بقیش به من ربط نداره . بنابراین حال الان تورو درک می کنم .اما می خوام بگم در مورد اینکه بابام بهم خرجی می ده چیزی به همسرت نگو فقط بگو بابام گفته نمی تونه بهم خرجی بده چون مثلا یه وامی گرفته باید قسط بده یا می خواد ماشینشو عوض کنه یه چیزی بگو که امیدش از پدر شما نا امید شه بعد با زبون نرم و اداهای زنونه ای که بلدی(تا همون حدی هم که بلدی) بگو می شه ماهی انقدر تومن بهم بدی؟ روم نمی شه به بابام بگم مثلا . خودتم یه جوری خرج کن که پس انداز داشته باشی ولی لازم نیست همه رو به شوهرت بگی چون تا جایی که من می دونم تو کشور ما عرف یا شرع و قانونش رو نمی دونم ولی پول زن و پس اندازش مال خودشه. پس اولین کاری که می کنی بگو بابام دیگه نمی تونه بهم خرجی بده (حتی اگه بتونه). بگو نمی تونم از دوستام پول قرض کنم که تو شوهرمی باید به تو تکیه کنم . دروغ هم نمی گی فقط دارم بهت یاد می دم چه جوری حرفای دلت رو بگی که شوهرت ناراحت نشه و فکر نکنه فقط فکر و ذکرت پوله.

    در مورد وابستگیت هم نمی دونم موثر هست یا نه اما ارتباطت رو کم کن مثلا اگه هر روز می بینیش از این به بعد دو روز در میون بعد هم هفته ای یه بار یا دوبار ببینش. اگه تو خوابگاه دخترا از نامزداشون حرف می زنن بلند شو برو کتاب بخون یا درس بخون تو اینجور جمع ها نا خودآگاه مقایسه می کنی و احساس نیاز به توجه بیشتر همسرت به وجود میاد بگذریم که نصف تعریفای بعضی از دخترا داستان ذهنی خودشونه شما خیلیاشو باور نکن.

    در مورد خانواده برادر شوهرت فاصلت رو باهاشون از همین اول حفظ کن آدمای حسود منفعتی که ندارن هیچ مدام دنبال ضربه زدن هستند. با پدر و مادر شوهرت خوب باش ولی صمیمیت رو رعایت کن همین اولش مثل عروس چندساله اونا نمی شی پس مقایسه نکن . فقط تمرکزت رو از خانوادش و رفتاراشون با همدیگه بردار تا وقتی به تو کاری ندارن رو روابطشون حساس نشو. تا وقتی همسرت تورو عاشقانه دوست داره در مورد خدمت رسانی به برادرش حساس نشو. ولی به شوهرت بفهمون که متاهل شده اولویتش تویی این رو مستقیم نگو مثلا بگو از فلان دوستم که خیلی زندگی خوبی داره شنیدم که گفت وقتی ازدواج کردی خانوادت همسرته و باید اولویت اول و آخرت شوهرت باشه اینجوری غیر مستقیم بهش فهموندی . بگو من اولویت اول زندکیم تویی . اگر کار خوبی کرد مثلا به جای رفتن سرکار یا خونه برادرش اومد دنبال تو یا با تو برنامه گذاشت حتما حتما از این بابت ازش تشکر کن و خیلی بهش محبت کن که تشویق شه باز هم این کارو بکنه.

    در مورد حرف شنوی همسرت از مادرش شاید اشتباه کنی هنوز کامل همسرت رو نمی شناسی ولی اگر هم این طور باشه خیلی دقیق شو رو این مساله چون خیلی مهمه الان دوره نامزدی علاوه بر شیرینیش دوره شناخته از خیلی چیزا ساده نگذر. باز هم می تونی دل مادرشوهر رو بدست بیاری که موافق با تو باشه. (یکم این مورد سخته واسه خود من ترجیح می دم خودم با شوهرم حرف بزنم تا کس دیگه ) . این رو می تونی با محبت کردن امتحان کنی. مثلا ازش می خوای برید سفر یه روزه، روز تعطیل باشه مثلا عیدی یا چیزی که می دونی مادر همسرت دوست داره بری خونشون (اینارو خودت باید تشخیص بدی). قبل از اون به همسرت بگو اگر بعدش همسرت برنامه رو کنسل کرد تا حدودی حدست درسته که از مادرش تاثیر می گیره اما بعضی وقتها به خاطر احترام هست اینکه کنسل کنه 100 درصد اینو نمی گه اگه بندازه برای هفته بعدش بدون به خاطر احترام بوده صرفا اطاعت بی چون و چرا نیست (نمی دونم منظورمو رسوندم یا نه)

    اگر احساس می کنی که از خانواده اونا سرتری یه فکر جدی و منطقی داشته باش فقط تجربم رو می گم که بعد ازدواج شاید این احساس بیشتر شه و خدایی نکرده احساس پشیمونی کنی و کمی اوضاع روحیت به هم بریزه (من اینجوری شدم و سه ماه اول ازدواجم که باید بهترین دورانم باشه تبدیل به کابوس شد).

    یه جمع بندی می کنم . در مورد مسائل مالی بهش یادآوری کن مسئولیت داره. در مورد احساسات خودت رو سرگرم کن و ارتباطات رو کمتر کن که یه جورایی عادت کنی به نبودنش و خودت رو انقدر وابسته نشون ندی (معمولا مردان زن زیادی وابسته رو دوست ندارن، زن مهربون و خون گرم رو دوست دارن فرقش هم اینه که وابسته همش طلب توجه و مهربونی رو داره اما زن مهربون بیشتر عشق می ورزه) . سعی کن بازیهای فکری کنی که نشینی به همسرت فکر کنی که دلم تنگ شده بیاد بریم بیرون و از این حرفا. خلاصه خودتو مشغول کن.
    فاصلت رو با همسر برادرت حفظ کن احترام بذار اما خودمونی نشو . پدر شوهر و مادر شوهرتم که خدارو شکر ظاهر رو حفظ می کنن و گفتی مهربونن پس احترام بذار و رو رابطت باا شوهرت تمرکر کن. ببخشید طولانی شد. ریز و با جزئیات نوشتم چون حس کردم خیلی سردرگم هستی. امیدوارم کمکی کرده باشه

  10. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    مهرسا مامان (پنجشنبه 08 مهر 95), خانم مهندس (سه شنبه 06 مهر 95)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    68
    Array
    مگه مرد و زنی پیدا میشه که محتاج محبت از همسرش نباشه ؟!!
    رابطه همسری بی محبت و عشق و عاطفه چیزی نیست که قابل ادامه دادن باشه

    اما شما ظاهرا تاپیکت را با این عنوان شروع کردی و در اصل مشکلت بی پولی همسرت هست و توقع شما از خانواده اش که دوست داری شما را از لحاظ مالی ساپورت کنند

    بهتره که عنوان تاپیکت را عوض کنی و روی مشکلت تمرکز داشته باشی تا مهرات ها و باید و نباید های لازمرا یاد بگیری
    تلاش کن همه چی را با هم قاطی نکنی

    در ضمن اگرمی خوای از راهنمایی های دوستان استفاده کنی سعی کن در برابر اضهار نظرها گارد نگیری تا تاپیکت به بیراهه نره
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  12. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 11 مهر 95), sepinoud (پنجشنبه 11 مهر 98)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خیلی ممنونم مریم خانم... واقعا درسته که تا خودت توی موقعیتش نباشی نمیتونی طرف مقابلتو درک کنی. شما خودت تجربه کردی و من خیلی از صحبتاتون استفاده کردم.
    خونواده نامزد من هم دقیقا همین جورن که پسر کوچیکشون هر چی بخواد چه خودش چه خانمش فراهمه براشون ولی نامزد من نه. با این تفاوت که همسر شما مسئولیت پذیر شده ولی نامزد من چون زمان مجردی تحت حمایتای نابه جای مادرش بوده بی مسئولیت بار اومده. که اونم الان که من وارد زندگیش شدم ازش دریغ میکنن. یه بار روزای اول عقدمون که همه حسابمو خالی کرد و قول داد بهم برمیگردونه ولی بعد دعوا راه انداخت و زد زیرش حساب کار اومد دستم و دیگه بهش پول ندادم. گذاشتم پای اینکه بیکاره و نداره و مرده و غرورش میشکنه و ازین حرفا. اما وقتی کلاسام شروع میشد و خواستم بیام تهران قرار شد خودش برسونتم و برگرده که مادرش مخالف بود ولی بروز نمیداد. یه ماجرایی راه انداخت وخیلی ماهرانه با زیرکی خاصی بینمون دعوا انداخت. بگذریم که دستشو بالاخره خوندم و نقشه شو نقش بر آب کردم و نامزدم که خودشم دوست داشت منو برسونه این کارو کرد و چند روزی پیشم موند. ولی وسطاش پولش تموم شد و زنگ زد خونه پول خواست براش نریختن. با کلی داد و هوار بالاخره 150 تومن!!! به حساب من ریختن( نمیدونم چرا شماره کارت منو داده بود!) منم چون یادم رفته بود از خونه برنج بیارم قبلش بابام پول ریخته بود که تا نامزدم هست بریم بخریم. منم بهش گفته بودم برنج ندارم بابام پول ریخته که بریم بخرم. خلاصه کارتمو گرفت و تا ته حسابمو خالی کرد. برنجم نخرید و از زیرش در رفت. از قضا همون روز آخری که داشت برمیگشت بابام دوباره برام خرجی ریخت که چون کارتم دستش بود متوجه شده بود فکر کنم. وقتی برگشت گفت بعدا برام پول میریزه ولی دیگه نریخت. هر وقتم گفتم پول لازم دارم اگه تونستی برام بریز پیچوند. حتی سراغ یارانمونم که جدا کردیم میگیرم میپیچونه. از همه بدتر اینکه عید غدیر که زنگ زدم به مادرش تبریک بگم میگه دخترم 150 تومن برات ریختم چند روز پیش بازم میریزم به حسابت! یعنی منتم سرم گذاشت!!!!! منم روم نمیشه از خونواده شوهرم پول بخوام و راستش میدونم اگر بخوام از کاهی کوه میسازن و آتو دستشون میفته که بگن من پولکیم!
    الان سه روزه نه اون بهم زنگ زده نه من سراغشو گرفتم. فقط مادرش زنگ زد و حال و احوالی پرسید و گفت اگه چیزی لازم داری بگو. که از سر خودش باز کنه و پیش نامزدم بگه ازش پرسیدم هیچ احتیاجی نداره...
    تا حالا من راه محبت و گذشت رو پیش گرفته بودم ولی اوضاع بدتر شد. باید بتونم یه برخورد جدی باهاش داشته باشم.
    دارم پا روی احساساتم میذارم و این قهرو تحمل میکنم. دعا کن بتونم مشکلمو حل کنم. یا اگر نشد بتونم از احساساتم بگذرم و جدا شم... به خدا دیگه خستم.....
    ویرایش توسط خانم مهندس : سه شنبه 06 مهر 95 در ساعت 12:05

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    عزیزم خوشحالم که تجربیاتم می تونه کمکت کنه گفتم همه بر اساس شخصیت های طرف مقابلشون شرایط و مشکلات منحصر به خودشون رو دارن من فقط دارم سعی می کنم یه دید دیگه از آینده بهت بدم چون دوست ندارم ناراحتیای منو کس دیگه هم ببینه یا بشنوه .

    ببین برداشتم از حرفات این بود که خیلی بهت بر می خوره اگه یه کاری رو که انتظار داری از کسی و اون انجامش نده . نمی دونم این برداشت منه. من خودم اگه از همسرم چیزی می خواستم مثلا من رو برسونه و اتفاقی که برای تو افتاد می افتاد می گفتم اصلا لازم نکرده خودم می رم . تو اینجوری نباش منم دارم تمرین می کنم اینجور مواقع بگو دوست دارم این زمان رو با تو باشم حرف بزنیم بخندیم . بذار کسایی که نقشه می کشن نقششون نقش بر آب بشه. خلاصه دوستانه می گم از زندگیت لذت ببر اگه همسرت رو دوست داری و هر جور که دوست داری زندگی کن در قید و بند کارای مادر شوهرت نباش تا زمانی که به تو آسیبی نمی زنه سعی کن تو شوهرت رو با محبت مجذوب خودت کنی با محبت نه با پول.

    یه اشتباه خیلی بزرگ داری می کنی اینه که همسرت از جیک و بوک مسائل مالیت خبر داره مخصوصا زمانی که پول داری. کارت اعتباریت یه چیز کاملا شخصیه اگه نبود روش رمز عبور نمی ذاشتن چرا باید بدی همسرت که بگیره و خرج کنه . با جرئت وایسا بگو نه کارتم رو لازم دارم توش خرجی تا آخر ماهم هست تو هم می گیری دیگه نمی دی .

    ولی یه مساله نگرانم می کنه اینکه نامزدت انقدر راحت ازت پول می گیره . یه مشاوره قبل از ازدواج برو قبل از اینکه بیشتر احساساتت دخیل شه خیلی منطقی راهنماییت می کنن. تاپیکهایی که من موقع نامزدیم ایجاد کردم طولانیه اما مثل تو ریز بین بودم و می دونستم بعضی مشکلاتمون زیر سر مادر همسرمه و مادیاتین اما مشاوره رفتم گفت خود همسرت خوبه منم ادامه دادم بعد 1 سال مادرش دعوایی راه انداخت که اگه جدا می شدم آبرم می رفت و فهمیدم 1 سال نامزدی نقشه بوده که مادرش کشیده تا تو این مدت پسرش رو از ازدواج منصرف کنه این رو که می گم خودم حدس می زدم و بعد همسرم هم تصدیق کرد (تا این حد آدم نمی تونه تصور کنه کسی حیله گر باشه) در کل و وضعم از نظر روحی خیلی بد بود که وقتی بر می گشتم تاپیکهامو می خوندم به خودم گفتم من اینا رو دیدم و ادامه دادم؟ می خوام بگم بهترین روزای زندگیم به خاطر خودخواهی ها و حیله گری های آدمای دیگه به باد رفت و من به جای اینکه اون روزا خوشحال باشم افسرده بودم . خدایی نکرده نمی خوام مایوست کنم اما دوست ندارم 2 سال دیگه بر می گردی اینا رو می خونی بگی می دونستم اینجوری می شه . پس با هوشیاری و چشم باز برو جلو می فهمم احساساتت نمی ذاره راحت حرف دلت رو بگی اما از یه جایی از خودت شهامت نشون بده و به همسرت بگو می خوای باهاش منطقی حرف بزنی. بازم اگه دیدی نمی تونی ببرش مشاوره بذار حرفای تورو مشاور بهش بگه. آدم وقتی احساساتش فروکش می کنه تازه می فهمه چه کارایی کرده و کدوماش درست و کدوماش حماقت محض بوده. این ها رو می گم چون خیلیا مثل قدیمای من تاپیکت رو می خونن می گن اینا که دلیل نمی شه اینا که مهم نیست منم نمی خوام دلت رو بلرزونم اما به من اینا گفته شد و باعث شد اهمیت ندم و الان پشیمونم یعنی می گفتم همون موقع باید حدسامو جدی می گرفتم که بعد بهم ثابت شد حیله گری جز خصوصیاتشون بود و این رو خوب می دونستند اسمش رو هم گذاشته بودن سیاست . از الان نذار کسی تو زندگیت دخالت کنه چه خانواده خودت چه همسرت . به نظر من از پدرت هم دیگه کمک مالی نگیر.

    الان اصلا نمی تونم بگم احساساتی نشو اقتضای شرایطت هست و کاملا طبیعیه اما یا اون روی منطقیتو به شوهرت نشون بده باهاش قشنگ حرف بزن یا ببرش مشاوره. اینکه می گم حرف بزن نه اینکه اینجوری تو تالار نوشتی بری بذاری کف دستش . از خونوادش هم به هیچ وجه هیچی نگو نه گلایه کن نه مقایسه . فقط از خودت بگو مثلا بگو این من رو ناراحت می کنه از ضمیر من استفاده کن و فقط احساست رو بگو نگو تو بی مسئولیتی یا تو پول می گیری نمی دی هیچ وقت مستقیم صحبت نکن بگو این کارت من رو ناراحت کرده و فکر می کنم سو تفاهم برام پیش اومده . مطمئنا حاشا می کنه یا ملایم می شه که تو رام شی اما غیر مستقیم می فهمه که توهم می فهمی یا حداقل انتظاراتت چیه . اگه باز رفتاراش رو تکرار کرد یه کم سرسنگین رفتار کن مثلا بگو رفت و آمدامون زیر نظر خانواده ها باشه چون ما تو مرحله ای هستیم که هم رو بشناسیم و من دارم تورو آنالیز می کنم شاید در آینده همه چیز تغییر کنه . (در واقع یه کم بترسونش که هنوز زنش هم نشدی مواظب رفتاراش باشه )

    اینا چیزایی هستن که من به ذهنم می رسه و برای من جواب داده مشاوره برای من جواب داده حرف زدن با شوهرم خیلییییییییییی جواب داده بعضی وقتا نمی دونسته من ناراحت شدم یا انتظاراتم رو نمی دونسته . اینا خیلی مهمه. بعضی وقتا (دوران نامزدی) یادآوری کردم که تکیه گاهم نباشه من انتخابش نمی کنم و واقعا اصلاح کرده رفتاراییشو که منو اذیت می کرده

  15. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    مهرسا مامان (پنجشنبه 08 مهر 95), خانم مهندس (سه شنبه 06 مهر 95)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.