به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 64
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 97 [ 04:11]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,458
    سطح
    30
    Points: 2,458, Level: 30
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقای بهزاد
    از شما ممنونم که وقت گذاشتید دوباره نظر دادید
    ببینید زندگی ای که ما داشتیم میکردیم زندگی نبود . یه موقع هست رفت و امد کمه ولی روابط کیفیت خیلی خوبی داره ولی زندگی ما این جوری نبود
    وقتی به هم می رسیدیم هر دوتاییمون حرفی برای گفتن نداشتیم ، یه کاری نبود که با همکاری هم اون کار رو به نتیجه برسونیم که به کمک اون روابطمون به هم دیگه نزدیکتر بشه
    من ازش می پرسیدم که حقوق چقدر میگیری ، چقدر پس انداز داری تا الان که با هم روش برنامه ریزی کنیم ، ناراحت میشود از من میگفت اینا به تو مربوط نیست
    شما بگید پس من تو زندگی حق اظهار نظر تو چی رو دارم ؟
    منی که تو خونه ی پدریمم هر کاری میکردن از من نظر نمیخواستن خونه ی شوهرمم حق اظهار نظر ندارم ؟
    در مورد روابط جنسی هم متاسفانه بله کم کم رو به نابودی رفت و خیلی اذیت شدم
    نمی دونم چرا من و اون انقدر از هم دور بودیم چرا نتوستیم مثل بقیه روابطمون رو بهم نزدیک کنیم
    یه بار ازش خواستم بریم پیش یک مشاور گفت من خودم صد تای این مشاورام اصلا قبول نکرد

    خب با این وضعیت زندگی ما صفره از همه لحاظ
    اگر بخوام از خوبی هاش بگم خب کم نیستن:
    دست بزن نداشت هر چقدر هم عصبانی میشد
    بهم احترام میذاشت جایی میرفتیم میگفت تو جلوتر برو من پشتتم
    طاقت ناراحتیمو نداشت یه موقع هایی میدید داره بی انصافی میکنه هر جور شده از دلم در میاورد
    از کاری منعم نمیکرد ، مثلا فلان مهمونی نرو ، نمیخوام درس بخونی ، باشگاه نمیخوام بری و...

    اوایل اشپزی بلد نبودم هیچ وقت ایرادشو همو. لحظه نمیگفت اون لحظه فقط تشکر میکرد و چند روز بعد یا فرداش در موردش اظهار نظر میکرد که این خودش بنظر من یه سیاسته

    از همه مهمتر یادم نمیره روزای اول نامزدیمون من افسردگی شدیدی داشتم که شوهرم خیلی کمکم کرد تا از اون وضعیت دربیام و از جهت تا اخر عمرم مدیونشم

    اینا رو گفتم بگم خوبی هم داشته ولی خب نتونستیم کنار بیاییم
    من یه زندگی شاد و سرزنده که توش همکاری و دوستی باشه میخواستم که این اخری ها خیلی زندگیمون بی روح شده بود
    ویرایش توسط aftab6 : چهارشنبه 08 اردیبهشت 95 در ساعت 12:06

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    سردی و بی میلی ایشونو از نظر جنسی اگر واقعا بی میل هستن رو ریشه یابی کنید و ببینید دلیلش چیه چون فعلا از همه ی مسایل دیگتون اهمیت بیشتری داره
    ایا به دلیل نارضایتی از شماست یا بخاطر مشکلاتی که در رابطه وجود داره یا اینکه ذاتا ایشون از هر نظر مخصوصا مسایل جنسی سرد هستن

    سرد رفتار کردن مردها در امور روزمره میتونه تا حدی عادی باشه و باهاش کنار اومد اما درمسایل جنسی سرد بودن مرد توجیه نداره و منطقی نیست بهتره جدیتر به فکر حل کردن این مشکل باشید چون در زندگی خیلی خیلی اهمیت فوق العاده ای داره خیلی بیشتر از اونچه تصورشو بکنید

    خیلی به بعضی توجیهات هم باور نکنید چون این رابطه باید در هر شرایطی ادامه پیدا میکرد امیدوارم متوجه باشید

    راستی دوست عزیز فکر نمیکنم با توجه به قوانین سایت من بتونم از طریق ایمیل با شما ارتباط داشته باشم ازین بابت معذرت و در اخر به نظرم رک و بدون استرس از هرانچه که ناراحتتون کرده با یه مشاور صحبت کنید با زندگی خودتون رودربایستی نداشته باشید و فکر نکنید پرداختن به این مسایل زشته و بهتره راجع بهش صحبت نکنید البته منظورم پیش یه مشاوره

    امیدوارم با انگیزه تر به حل مشکلات زندگیتون بپردازید و اینو بدونید همه ی زندگی ها نیاز به ساخته شدن دارند و هیچ چیزی تو این دنیا راحت و اماده به دست نمیاد
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  3. #33
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب شما باید تصمیم بگیری که خوبی هاش ارزش دارن که بتونید بدی هاش رو تحمل کنید و دم نزنید ؟؟

    این یک معامله هست که شما با هرکی ازدواج کردید ناچارید داشته باشید . پیغمبر خدا هم اگر همش خوبی بود ولی مقوله چند همسری هم داشت. که فکر کنم باز شما تحمل نمی کردید .

    من الان حدود یکسال هست که حتی یک مرتبه به یکی از اعضای خانواده همسرم زنگ نزدم ، رفت و آمد که بماند . ولی داریم زندگی می کنیم . پس میشه معامله کرد . تصمیم با شخص خودتون هست که چه چیزی براتون اولویت داره .

    ولی اگر رابطه جنسی هم ok نیست احتمال طلاق بسیار بالاست . توی این شرایط که طرفین حسابی از دست هم دلخور هستن ، رابطه جنسی معمولا به عنوان آخرین چیزی عمل می کنه که باز یک جای بازگشت باشه . این مساله روی تصمیم شوهرتون اثر میزاره . به هر حال اگر شوهرتون همچنان شما رو میخاد به نظر من این شمایید که باید انتخاب کنید . ببینید شوهرتون رو با اون ابعادی که ازش شناختید میخاید یا رفت و آمد و کادو و چیزای دیگه براتون حیاتی هست . من نمیتونیم چیزی بگم . این رو شما باید سبک سنگین کنی و هرچی به نفعت هست انتخاب کنی

    من عموی همسرم هم فوت شد یک پیامک برای تسلیت هم ندادم . عقد برادرش رو نرفتم و احتمالا تا آخر عمر نه در عروسی و نه عزای خانواده همسرم شرکت نمی کنم . ولی داریم زندگی می کنیم و اگر با هم درست رفتار کنیم هم بد نمیگزره . یعنی میشه اون مسائلی رو که اشاره کردید یک انسان مطلق بزاره کنار و چیزای دیگه رو بخاد . حرف من اینه ، ببینید منفعت شما چیه و چطوری خوشحال تر خواهید بود . با طلاق خوشحال ترید یا با اون شوهری که توصیف کردید . به تغییر کردن کسی هم امید نداشته باشید و همینی که هست رو بررسی کنید و نفع خودتون رو بسنجید

    اگر نظر من رو بخاید ، اگر جای شما بودم ، اگر شوهرم همچنان من رو میخاست یک فرصت دوباره به هردومون میدادم و سعی می کردم بدی هایی رو که گفتید تحمل کنم و سعی کنم با هم خوب باشیم
    ویرایش توسط بهزاد9 : پنجشنبه 09 اردیبهشت 95 در ساعت 01:46

  4. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    mercedes62 (دوشنبه 13 اردیبهشت 95)

  5. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 97 [ 04:11]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,458
    سطح
    30
    Points: 2,458, Level: 30
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهزاد9 نمایش پست ها
    خوب شما باید تصمیم بگیری که خوبی هاش ارزش دارن که بتونید بدی هاش رو تحمل کنید و دم نزنید ؟؟

    این یک معامله هست که شما با هرکی ازدواج کردید ناچارید داشته باشید . پیغمبر خدا هم اگر همش خوبی بود ولی مقوله چند همسری هم داشت. که فکر کنم باز شما تحمل نمی کردید .

    من الان حدود یکسال هست که حتی یک مرتبه به یکی از اعضای خانواده همسرم زنگ نزدم ، رفت و آمد که بماند . ولی داریم زندگی می کنیم . پس میشه معامله کرد . تصمیم با شخص خودتون هست که چه چیزی براتون اولویت داره .

    ولی اگر رابطه جنسی هم ok نیست احتمال طلاق بسیار بالاست . توی این شرایط که طرفین حسابی از دست هم دلخور هستن ، رابطه جنسی معمولا به عنوان آخرین چیزی عمل می کنه که باز یک جای بازگشت باشه . این مساله روی تصمیم شوهرتون اثر میزاره . به هر حال اگر شوهرتون همچنان شما رو میخاد به نظر من این شمایید که باید انتخاب کنید . ببینید شوهرتون رو با اون ابعادی که ازش شناختید میخاید یا رفت و آمد و کادو و چیزای دیگه براتون حیاتی هست . من نمیتونیم چیزی بگم . این رو شما باید سبک سنگین کنی و هرچی به نفعت هست انتخاب کنی

    من عموی همسرم هم فوت شد یک پیامک برای تسلیت هم ندادم . عقد برادرش رو نرفتم و احتمالا تا آخر عمر نه در عروسی و نه عزای خانواده همسرم شرکت نمی کنم . ولی داریم زندگی می کنیم و اگر با هم درست رفتار کنیم هم بد نمیگزره . یعنی میشه اون مسائلی رو که اشاره کردید یک انسان مطلق بزاره کنار و چیزای دیگه رو بخاد . حرف من اینه ، ببینید منفعت شما چیه و چطوری خوشحال تر خواهید بود . با طلاق خوشحال ترید یا با اون شوهری که توصیف کردید . به تغییر کردن کسی هم امید نداشته باشید و همینی که هست رو بررسی کنید و نفع خودتون رو بسنجید

    اگر نظر من رو بخاید ، اگر جای شما بودم ، اگر شوهرم همچنان من رو میخاست یک فرصت دوباره به هردومون میدادم و سعی می کردم بدی هایی رو که گفتید تحمل کنم و سعی کنم با هم خوب باشیم

    واقعاااا! چطور همسرتون با این قضیه کنار اومده ؟ خودش وقتی میره خانواده چیزی نمیگن؟
    من هر طور فکر میکنم میبینم نمیتونم این وضع و تحمل کنم با این که خودش می دونم کسی نیست که منو منع کنه خانودمو نبینم ولی خب بالاخره این طوری هم زندگی نمیشه خانواده منو بدون شوهرم میپذیرن خب این چ زندگیه؟ من فردا پس فردا میخوام بچه دار بشم مشکلات که بهم هجوم میارن بغیر از این فکرهایی که میکنم میترسم شوهرم بازم کاراشو ادامه بده جایی برسه اصلا منو نبینه
    پدرم میگه این مریضه روحی داره نشاطش کمه خب من خودمم دقیقا همین طورم خب من و اون دو تا بشیم چه بچه هایی میخوایم تحویل این جامعه بدیم ؟ بخدا همه ی اینا برام سواله به شدت ذهنمو در گیر کرده دارم دیوونه میشم یه موقع هایی از سرد درد فقط ارزوی مرگ میکنم

  6. #35
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب فکر نکنم شما و خانوادتون به اندازه ای خراب کرده باشید که شوهرتون دلایلی داشته باشه که بتونه کاملا از شما فاصله بگیره . ولی در مجموع گفتم ، خودتون ببینید چی بیشتر ارزش داره ، همون رو انتخاب کنید !! ما که نمی تونیم بفهمیم شما با چی خوشحال تر میشی ، شاید رفت و آمد زیاد و پر حرارت برای شما از آب حیات مهم تر باشه ، شاید هم با عدم رابطه کنار بیایید ، این به روحیات افراد بر می گرده . . .

  7. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم بعض جاها بهت حق میدم بعضی جاها اصلااااااااا
    ببین من نمیگم حتما حتما این زندگی باید ادامه پیدا کنه ولی با یقین میگم شما بسیار دانشت درمورد زندگی کمه پس یه فرصت بخودت و زندگیت بده عگه جواب نگرفتی اونوقت یه فکر دیگه کن
    شما اطلاعاتت از مردا کمه و نوع برخورد باهاشون همونطور که دوستان راهنمایی کردن اونها روبکار ببر
    حتما حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو دانلود کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    منتظر خبرای خوبم

  8. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 97 [ 04:11]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,458
    سطح
    30
    Points: 2,458, Level: 30
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ستاره خانم
    ببینید در حال حاضر من نمیتونم بهش برگردم چون امیدی ندارم مثل قبل نباشه
    واقعا خیلی اذیت شدم . شاید باورتون نشه ولی تا من نمیرفتم کنارش بشینم اون هیچ وقت کنارم نمیشت
    روزایی که میاومد مثلا خونمون که همو ببینیم سرش یا سرش تو گوشیش بود یا اصلا حواسش با من نبود
    روزای تعطیل هم که باید وقت بیشتر برای من میذاشتم میاومد خونمون میخوابید استراحت میکرد بعد یه چایی چیزی میخورد خب من دیگه باید برم دستت درد نکنه بخاطر همه چی
    بعد هم میرفت من میموندمو یه دنیا حسرت میرفتم با گریه لباسمو عوض میکردم و ارایشمو پاک میکردم
    اوایل این طور نبود ولی کم کم تبدیل شد به یه ادم دیگه تغریبا شش ماه اول نامزدی مون فقط نرمال بود بقیش عذابم داد با کاراش
    نمیگم باهام تو همه چی بد بود بعضی جاها احتراممو نگه می داشت
    ولی این سرد بودنش منو خیلی اذیت میکرد و خودش هم قبول نداشت و نداره که سردی بینمون بوده
    من قبول دارم خودم خیلی بچگانه رفتار کردم . هر کی هر چیزی میگفت باور میکردم
    مادرم راهنمای خوبی برام نبود عوضش نا امید کننده ی خیلی خوبی بود
    روزایی که می رفتم خونه ی مادر شوهرم زنگ میزد میپرسید شوهرت رسوندت خونه یا با تاکسی برگشتی دوباره منم ناچارا راستشو میگفتم با تاکسی برگشتم چون خواهرم همسایمون بود خبرا یه جور بالاخره به مامانم میرسید
    خب مامانم برمیگشت میگفت نگاه کن چه بی شخصیت بی لیاقته یه ذره برات ارزش نمیزاره دختر بی زبون گیر اورده و...
    من هر چی میخواستم سعی کنم زندگیمو خوب کنم و کمتر جاهای بدشو ببینم از اونور هم شوهرم جای خوبشو نشونم نمیداد که دلم گرم بشه تا میاومدم حرف بزنم صداشو بالا میاورد منم دیگه ساکت میشدم تا دعوا بخوابه فشارش نره بالا
    بخدا فقط نگران فشارش بودم تو دعوا ها
    دیگه نمی خوام به زندگی ای برگردم که نمی دونم تهش چیه
    این زندگی نیست که هر چی ازش بخوام بگه حوصله ندارم ، سرم درد میکنه ، درک کن درک کن درک کن

  9. کاربر روبرو از پست مفید aftab6 تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 14 اردیبهشت 95)

  10. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سام دوست عزیز.بنظر من حضورا به یک مشاور مراجعه کنید و همسرتون روهم در مرحله بعد پیش مشاور ببرید به هر بهونه ای که شده .راهکارای ما شاید نتونه کمک زیادی بکنه .اگرهم میتونی تو انجمن آزاد مطرح کن و عضویت بگیر و مشاوره از مدیران همدردی بگیر .

  11. کاربر روبرو از پست مفید fariba293 تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 13 اردیبهشت 95)

  12. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 97 [ 04:11]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,458
    سطح
    30
    Points: 2,458, Level: 30
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fariba293 نمایش پست ها
    سام دوست عزیز.بنظر من حضورا به یک مشاور مراجعه کنید و همسرتون روهم در مرحله بعد پیش مشاور ببرید به هر بهونه ای که شده .راهکارای ما شاید نتونه کمک زیادی بکنه .اگرهم میتونی تو انجمن آزاد مطرح کن و عضویت بگیر و مشاوره از مدیران همدردی بگیر .

    سلام . والا تو فکرش هستم برم انجمن ازاد دوبار هم پول پرداخت کردم ولی هنوز موفق نشدم وارد بشم نمیدونم مشکل از چیه

  13. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 02 [ 15:25]
    تاریخ عضویت
    1394-4-15
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    7,810
    سطح
    59
    Points: 7,810, Level: 59
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 95 در 52 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خوب از طریق تماس با سایت .بالای صفحه پیغام بده تا مشکلتو برطرف کنن و بتونی بری تو انجمن ازاد .


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه کمکی به بهبودی وضعیت بچه هام میتونم داشته باشم؟
    توسط heliyaa در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 96, 11:28
  2. ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 02 خرداد 94, 10:55
  3. تو هرکدوم از این موقعیت ها چه رفتار بهتری میتونستم داشته باشم؟
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 آذر 93, 13:19
  4. چطوری به کسی که نمیتونه بخاطرموقعیت شغلیش ابراز علاقه کنه کمک کنیم؟
    توسط bahar5005 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 11:24
  5. طلاق گرفتم. نمیتونم با وضعیت جدیدم کنار بیام
    توسط Lnaz در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 70
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 مهر 92, 15:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.