به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 11 از 12 نخستنخست ... 23456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 112
  1. #101
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خیلی ممنونم از شما
    نه اصلا بی احترامی بهم نکردیم.
    چیزی که همیشه باعث تعجبم بوده اینه که وقتی کنار شوهرم هستم خیلی محبتاش وابراز علاقه اش بیشتره.توی تمام این سه سال همین طوری بوده.
    ولی وقتی دوریم کمتر سراغمو میگیره.وخیلی بی خیال تره.
    وقتی عکس سونو رو نگاه میکرد با لبخند همش منو نگاه میکرد که گفتم شبیه منه،دستشو آورد که صورتمو لمس کنه یا گونمو بگیره که من صورتمو عقب کشیدم.
    بعضی وقت ها حس میکنم فقط به خاطر ظاهرم و نیاز جنسیش منو میخواست.
    آخه اگه محبتش واقعی باشه که با دور شدن سرد نمیشه!
    میشه لطفا شما به عنوان یک آقا بهم بگید دلیل این طرز رفتار شوهرم چیه؟
    همه ی مردا همین طورین؟

  2. #102
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتماً يكي از مهمترين فاكتور ها نياز جنسي هست و البته اين موضوع كاملا طبيعي و از بركات خداوند هست . مبادا به اين لطف خدا به صورت منفي نگاه كنيد كه خطاي فاحشي هست . اين خيلي خوبه كه به لحاظ جنسي ايشون به شما علاقه داره و اين كشش اصالت داره و ميشه روش حساب كرد . به نظر من اين آخرين رشته و طنابي هست كه شوهرتون رو توي رابطه نگه داشته و اتفاقا تا حد زيادي هم قابل اتكا هست

    آره !! اكثر مردها همين طوري هستن و اين نه عجيب هست و نه بد . از الطاف خدا به شما زنا هست و مايه ي قوام و دوام زندگي . باز تاكيد مي كنم كه تقصير حضرتعالي در اين مسائل بزرگ بوده و خيلي جاها حق با شوهرتون هست يا حداقل حق كامل با شما نيست . اي كاش بيش از اينها مراقب حرمت شوهرتون بوديد ، اي كاش !!

    شما هم دست از ناز كردن يا ترديدهاي افراطي بردار و با يك رفتار معقول يك فرصت دوباره به هم بديد . گور باباي حرف مردم !!!!!!!
    ویرایش توسط بهزاد9 : شنبه 28 فروردین 95 در ساعت 23:40

  3. 3 کاربر از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده اند .

    amf66 (شنبه 28 فروردین 95), کمال (یکشنبه 29 فروردین 95), آرامش خیال (شنبه 28 فروردین 95)

  4. #103
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    اصلا به هیچ وجه نگید بخاطر نیاز جنسی میاد طرفتون
    منو یاد حرفای همسرم انداختید
    اونم همین تهمت رو به من میزد
    میدونید این حرف یعنی چی؟
    یعنی یه مرد که باید در نظر همسرش مقتدر و با اراده باشه اسیر شهوته و در برابر این غریزه ضعیفه
    یه سوال دارم ازتون
    بنظرتون اگر مرد انگیزش از ازدواج فقط سکس باشه راههای راحتتر دیگه برای تامیین این نیازش نیست؟!!
    این منطقیه که این همه مسوولیت رو به عهده بگیره برای رفع نیاز جنسیش فقط؟!
    توهین بالاتر ازین؟!!!
    وقتی شما از غریزه جنسیش به عنوان یه ابزار برای سرکوب و تحقیرش استفاده کنید اون حفظ غرور و شخصیتش رو در گرو دوری از شما میبینه و برای اثبات خودش به شما با وجود نیاز جنسی سمتتون نمیاد که این یه فاجعه است
    این حرفا چیزی بود که خودم درگیرش بودم و واقعا ازارم میداد
    حالا در مورد دور شدن و سرد شدنش
    شک نکن اون هر لحظه توی فکرته و ارزوشه که پیشت باشه
    فقط و فقط غرورش نمیزاره بیاد جلو و به هر قیمتی شده برتون گردونه
    من خودم از ابتدا قهرمون هر روز هزار سال گذشت اما با خودم میگفتم اگر برم جلو نشون دهنده ضعفمه و همسرم جسورتر میشه و توقعاتش بالاتر میره
    گفتم بزار بفهمه طلاق چقد میتونه بهش اسیب بزنه تا بلکه دیگه هر دفعه منو تهدید به جدایی نکنه
    اما متاسفانه زیادی کش پیدا کرد و کار از کار گذشت و دیر به خودم اومدم و رفتم جلو که خودتون بقیه شو میدونید
    شوهر شماهم صد در صد مثل من فکر میکنه و متاسفانه الکی داره روزهاتون میگذره
    کاش زودتر بفهمه و بیاد سمت شما و البته شما هم بهش نشون بدید این پیشقدم شدنش نشونه مردونگی و اقتدارشه نه ضعفش
    شک نکنید شوهرتون عاشقتونه و گرنه سعی نمیکرد امیدوارتون کنه
    اینکه سعی میکنه لمستون کنه
    بخندوندتون یا هر چیز دیگه یعنی من هنوز دوست دارم و نمیخام از دستت بدم
    اینارو از روی تفکرات خودم میگم چون خودم میخاستم همینطور به همسرم بفهمونم که هیچوقت نفهمید......

  5. 4 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    maral569 (یکشنبه 29 فروردین 95), کمال (یکشنبه 29 فروردین 95), آرامش خیال (شنبه 28 فروردین 95), بهزاد9 (شنبه 28 فروردین 95)

  6. #104
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرق من با دوست مون اينه كه من همسرم رو برگردوندم . الباقي ماجرا شبيه هست و به من هم مساله جنسي نسبت داده شد كه البته يكي از فاكتورها هم بود و تكذيب نكردم و نمي كنم ! اين توهين يا تحقير هم نيست و طبيعي هست . حالا بگذريم كه موقع طلاق همه مسائل طبيعي ميشن نقطه ضعف و تحقير . . .

    ماجراي من فوق العاده مشكل تر از شرايط شوهر شما بود . در واقع يك لجنزار واقعي بود ولي بدون ترديد و با تلاش جدي همسرم رو برگردوندم و الان حدود ١ سال و نيمه كه با هم هستيم ، بالا و پايين كم نداشتيم و الان هم داريم ولي از تصميم خودم راضي هستم چون براي طلاق روحم رضايت نداد ولي عقلم دستور به جدايي مي داد . هم روحم راست مي گفتم هم عقلم ولي زور روح فوق العاده بيشتر بود . ميگم روح چون قلبم از اون لجنزار سياه بود و الان هم دلگيرم ولي روحم از اين تصميم رضايت داره و شبا ميزاره كه در سينه دردي نداشته باشم . به نظر من اين يعني راه بهتر ، نمي دونم !!!!

  7. 2 کاربر از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده اند .

    amf66 (یکشنبه 29 فروردین 95), maral569 (یکشنبه 29 فروردین 95)

  8. #105
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    آقای بهزاد و آقای علی واقعا ازتون ممنونم که کمکم میکنید.
    پست هاتون رو چند بار خوندم و سعی میکنم راهنمایی های قبلی رو هم در نظر بگیرم و بهشون عمل کنم.
    اگر همسرم تلاش کنه و بدونم هنوزم میخواد باهم زندگی کنیم منم سعی خودمو میکنم.
    لطفا دعا کنید که هردو بهترین رفتارو نشون بدیم و خدا هم کمکمون کنه.

    آقای بهزاد خیلی خوشحالم که تونستین زندگیتون رو نجات بدین.
    انشالله همیشه در کنار خانومتون خوشبخت و پر از حس رضایت از زندگی باشید.
    حرفا و انتقادهای شما بی تاثیر نبود که نگاهی هم توی خلوت خودم به رفتارهای خودم بندازم.
    ویرایش توسط آرامش خیال : یکشنبه 29 فروردین 95 در ساعت 00:03

  9. 5 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    amf66 (شنبه 28 فروردین 95), tavalode arezoo (یکشنبه 29 فروردین 95), آخیش (یکشنبه 29 فروردین 95), بهزاد9 (یکشنبه 29 فروردین 95), بارن (یکشنبه 29 فروردین 95)

  10. #106
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    خودت واقعا و ار ته دل چی دوست داری ؟
    دوست داری برگردی و با همسرت زندگی کنی ؟
    یااینکه دوست داری ازش جدا شی؟

    من احساس میکنم شما هنور تصمیم نگرفتی و واقعا خودت نمی دونی چی می خوای و باید چی کار کنی
    الان فقط خودت باید تصمیم بگیری و سعی کن عاقلانه تصمیم بگیری
    شما وارد یه زندگی مشترک شدی که خب البته هر زندگی مشترکی سختی ها و بالا و پایین داره یا باید با این مشکلات کنار بیای یا اینکه با یه بچه جداشی (اینو توصیه نمی کنم )

    الان باید انتخاب کنی و بعد به سمت انتخابت قدم برداری انتخابت چیه ؟ اگه همسرت را می خوای نمیشه با دست پس بزنی و با پا پیش بکشی باید عاقلانه و محترمانه برخورد کنی تا باز خورد عاقلانه و محترمانه دریافت کنی
    تمام مشاوره های مدیر همدردی بر این پایه هستن که اول رو مراجع کار می کند اول مراجع را قوی میکنید اول به مراجع اگاهی میدهد
    حالا شما اول باید روی خودت کار کنی ببینی چه اشتباهتی داشتی بدونی چه رفتار هایی اشتباه هست و...

    به نظر من شوهرت دوست داره که شما برگردی و احساس میکنم که شما یه رفتار هایی نشان میدهی که غرور ایشون بر می خوره وایشون نمی تونه همزمان غرورش را لگد مال کنه و همزمان با شکستن غرورش از طرف شما کنار بیاد

    ببین خوبه که با شوهرت ارتباط داری و ب دیدنش رفتی ولی کاش طوری جلوه نمی دادی که فقط برا گرفتن پول امدی و حاظر نیستی به حرف دیگه ای گوش کنی یا وقت برا صحبتهای دیگه بزاری
    در پست قبلی من شما تمام قد ایستادید و ار خودتون دفاع کردید و هرگز و اصلا شک نکردید که ممکنه شما خطایی در رفتار با همسرتون مرتکب شده باشید
    این خیلی بد هست که تنها خطا کار را طرف مقابل بدانید و بدانید که اگه دیدگاه شما عوض نشه شما با هیچ مردی خوشبخت نخواهید شد

    یه سوال دیگه :این شکایت هنوز در جریانه ؟یا قضیه اش تمام شده ؟

  11. 2 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (یکشنبه 29 فروردین 95), بهزاد9 (دوشنبه 30 فروردین 95)

  12. #107
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    باسلام
    آرامش خیال عزیزمی دونم زیاد ناراحتی و سختی کشیدی درکت میکنم ولی شرایطت یه مقدار متفاوت از سایرین هست شما باردار هستی اینو کاملا در نظر بگیر. شوهرت از همه چیز پشیمون هست ولی مردها اصولا معذرت خواهی نمیکنن نهایتش میان و یه صحبتی رو شروع میکنن
    همسر من با اینکه فرد آروم و منطقی هست بالشخصه تا الان یه دفعه هم معذرت خواهی مستقیم ندیدم ولی خوب غیر مستقیمش رو باید آدم درک کنه البته این خیلی بد هست که سعی نمیکنه علاقه و رضایت شما رو عملا جلب کنه مثلا همین شکایت از پسر عمه شما خیلی کار نادرستی بوده
    اما به نظر من با خودت فکر کن ببین حاضر هستی یه فرصت دیگه به زندگیت بدی اگر حاضری منتظر نشو بیا دنبالت البته نمیگم از موضع ضعف برخورد خیلی هم اتفاقا باید مقتدر باشی چون همه مصیبتها از سو تفاهمی بوده که ایشون و اطرافیانشون داشتند
    من اگر جای شما باشم و بخوام فرصت دوباره به زندگی بدم یک پیام برای ایشون می فرستم یا اگر در توانم باشه یه تلفن کوتاه که البته خودمو جای شما میذارم می بینم تماس تلفنی مقدور نیست اگر واسطه ای دارید میتونید پیامی از طریق اون واسطه بفرستید که مایلید با ایشون یه جلسه توی پارک کافی شاپ یا رستوران یه جلسه دو نفره داشته باشید و راجع به موارد مختلف تصمیم گیری کنید
    نیازی نیست توی پیامتون بگید مایلید برگردید
    در کل اگر مایل به ادامه نیستید از مهریه به نظر من نگذرید و حتی نفقه بچه رو هم پیگیری کنید
    اگر هم جلسه دو نفره داشتید حتما توش باید ذکر بشه که ایشون باید با گل و شیرینی به پابوسی پدر شما بیان و از دلشون دربیارن
    امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری می دونم که شرایطت خیلی سخت هست و تصمیم گیریت الان خیلی حساس و حیاتیه
    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : یکشنبه 29 فروردین 95 در ساعت 14:27

  13. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    آرامش خیال (یکشنبه 29 فروردین 95)

  14. #108
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    گاهی وقتها بخشیدن و فراموش کردن بزرگترین اشتباهه گاهی گذشت کردنو فراموش کردن علیرغم سخت بودن ارجحه و بهترین کار و اما.... بعضی وقتها فراموش کردن و گذشتی عاقلانست که مطمینی دیگه راه تکرار ماجراها وجودنداره مطمینی طرفت به اشتباهاتش کامل واقفه و دیگه محاله تکرارش کنه

    بخشش خوبه خیلیم خوبه مخصوصا تو زندگی زناشویی و وقتی پای یک بچه در میانه اما بدونید که کی باید اینکارو بکنید بدونید که وقتی ببخشید که یا همه ی مسایل حل شده یا مطمین باشید که طرفتون همت اینو داره که مسایلو حل کنه نه اینکه باز هم با تردید و نگرانی و یه کوه مشکلات حل نشده دوباره بخواید شروع کنید

    همسرتون باید اینو بدونه و با تمام وجودش درک کنه چه اشتباهاتی کرد و چه تهمت وحشتناکی به همسرش به زنش به ناموسش زد و چقدر سخته اینو جبران کردن
    بخشیدن کاری نداره مهم اینه که شمادوباره به اینجا نرسی و نحوهی رفتارتون بسیار بسیار بسیار تعیین کنندست

    اینکه گفتین وقتی همسرتون پیشتونن خیلی دوستون دارن و این بخاطر کشش جنسیه من باهاتون موافق نیستم
    وقتی پیشتونه بدونه ترس از مادر پدر خواهر و کی و کی همه ی احساسشو نشون میده چون خودتونید و خودتون اما وقتی ازتون دوره خیلی چیزها مانع میشه انگ خیلی چیزهارو میخوره
    الحمدالله تو جامعه ما هم هر مردی یه ذره برا به دست اوردن زنش تلاش کنه فورا انگ زن ذلیل میخوره فورا خرواری از نصیحتهای احمقانه سراغش میاد که بهش رو نده مبادا بذاری سوارت بشه همین الان ادبش کن وگرنه یه عمر باید بدبخت بشی و اونقدر میگن و میگن که طرف عقلش تسلیم میشه و دل نمیتونه کار خودشو بکنه

    برخلاف بقیه که بهتون گفتن با دست پس نزنین و با پا پیش نکشین من نظرم اینه زمانی ببخشیدشون که مطمین بشید ایشون تصمیم گرفتن مرد باشن تصمیم گرفتن پناهتون باشن تصمیم گرفتن دیگه پسر کوچولو مامان نباشن و ارزش زندگیشونو میدونن حتی اگه سالها طول بکشه
    اما این فرصتو به خودتون و ایشون بدین چون اگه ایشون قلبا تغییرکنه قطعا این زندگی و بچتون ارزشش رو خواهد داشت

    ولی نا امیدش نکنید بذارید بدونه اگر به اشتباهاتش پی ببره اگر تکرار نشه و اگر تغییر کنه راه بازگشتی وجود داره اما اینارو کلامی بهش نگید مطمینش نکنید که شما قطعا میمونید یا فقط در این صورت یا به این شرط میمونید راهو بهش نشون بدین اما نذارید تو دهنش

    بذاریدیه کم تلاش بکنه یه کم فکر بکنه و خودش به این نتیجه برسه که اگر کارهایی بکنه ممکنه بتونه از متلاشی شدن زندگیش برا بار دوم جلوگیری بکنه
    بازهم میگم نه مطمینش بکنید و نه نا امیدش بکنید یه مدت لازمه سختی بکشه
    در این صورت میتونید تا حدی با خیال راحتتری برید و دوباره از اول شروع کنید

    رفتارهاتونو به شدت وابسته به تغییرات اون بکنید اگر دیدین همچنان اشتباهاتشو نپذیرفته و عرق شرمساری از تهمتها و رفتارهاش رو پیشونیش ننشسته شماهم همچنان قاطع باش
    اما اگر دیدی داره تلاش میکنه و داره برا حفظ شما و زندگیش تلاش میکنه شماهم نرمش بیشتری نشون بده

    شما پنج سال دیگم میتونی طلاق بگیری و با وجود این بچه الان طلاق گرفتن یا پنج سال دیگه فرق زیادی در سرنوشت شما نداره اما اینطوری بخاطر بچتون یه مدت بهش فرصت تغییر میدین

    اخر حرفامم اینو بگم سعی کن حریم خصوصی رو برا همسرت تعریف کنی و در کنارش براش اینم جا بندازی ادم میتونه عاشقانه مادرشو پرستش کنه ولی در عین حال اجازه دخالت هم نده
    و استقلال خودشو زندگیشو حفظ کنه

    مهمترین مشکل شما تو زندگی عدم درک این مسیله توسط همسرتونه که احترام مادرو دوست داشتنشونو با چیزای دیگه قاطی میکنه و نمیتونه تفکیک کنه

    ایشون باید بفهمه مشکلی که تو زندگیش پیش میاد باید خودش حلش کنه مهد کودکی نیست که مادرش دستشو بگیره

    تو این مدت هم به خودت فکر کن به کارهایی که باید میکردی و نکردی به کارهایی که نباید میکردی و انجام دادی به سکوتی که نباید میکردی و به جوابی که نباید میدادی به همه چیز فکر کن سعی کن قوی بشی عاقلتر بشی سیاست مدار تر بشی و در یک کلام بزرگتر بشی سعی کن چشمات باز بشه خودتو برا همه چیز اماده کن هم جدایی هم شروع دوباره با همسرت
    چون هر تصمیمی بگیری باید مجهز بشی و معلوم نیست قراره چی بشه

    امیدوارم هرچه به صلاحته برات پیش بیاد
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : یکشنبه 29 فروردین 95 در ساعت 18:15

  15. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (یکشنبه 29 فروردین 95), بارن (یکشنبه 29 فروردین 95)

  16. #109
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar67 نمایش پست ها
    گا


    برخلاف بقیه که بهتون گفتن با دست پس نزنین و با پا پیش نکشین
    ی
    فکر کنم منظورتونن از بقیه من بودم درسته ؟
    چون من در اخرین کامنتم اشاره به این ضرب المثل کردم

    با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن
    این ضب المثل کنایه از رفتار دو گانه داره

    من گفته بودم باید تصمیمش را بگیره و راهش را انتخاب کنه و سعی کنه به انتخابش برسه (( البته گفته بودم که طلاق را پیشنهاد نمی کنم ))
    اما انگار شما خیلی سریع خوندین و متوجه نشدین ((قبلا هم برخورد شدیدرا با کامنتهای من داشتید ))برا همین شفاف سازی کردم و به نوعی هم تذکر دادم که گاهی وقتها سوئ تفاهم پیش میاید و از یه حرف بی ممنظور و دوستانه چه برداشتهای بدی میشه

    سحر 67 توجه کنید که در شرایط سخت اگه بخواهیم کنترل شرایط را به دست داشته باشیم اول از همه باید کنترل رفتار و اعصاب خودمان را داشته باشیم

  17. #110
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام کمال عزیز ممنونم بابت راهنماییتون
    تهه دلم دوست ندارم برگردم.
    فقط دوست دارم این قضایا تموم شه چون خیلی تحت فشارم.
    احساس میکنم با برگشتنم شخصیت خودمو زیر سوال میبرم.واینکه واقعا هیچ حسی به شوهرم ندارم.
    دلم میخواست جدا بشم.
    ولی واقعا نمیدونم با وجود یه بچه باید چیکار کنم.
    اگر خودم تنها بودم قطعا جدایی برام بهترین کار بود و لحظه ای شک نمیکردم.
    اما حس اینکه آینده بچم چی میشه داره دیوونم میکنه.
    با توجه به رفتارای شوهرم،پدرم میخواد بچه رو بهش بده .البته خیلی وقت هست که راجع به این قضیه با پدرم صحبت نکردم.ولی آخرین بار گفتن برای یک مدت موقت هم که شده باید بچه رو بهش بدی.
    که من میدونم اصلا طاقت و تحمل اینکارو ندارم و با اینکار من و بچه اذیت میشیم و بازهم من تحت فشار قرار میگیرم و شرایطم سخت میشه.
    چون میدونم شوهرم کسی رو نداره که از بچه مراقبت کنه و فقط اذیتش میکنن.
    در حالت دوم اگه من بتونم خونوادمو راضی کنم که بچه رو پیش خودم نگه دارم،باز هم مشکلاتی داره.
    همین الان هم شوهرم هیچ مسئولیتی قبول نمیکنه ومنم که از بعد از عروسی به خواست شوهرم سرکار نرفتم و الان واقعا خجالت میکشم واسه هزینه های مربوط به دکتر از خونوادم پول بگیرم.
    ومیدونم با اومدن بچه هزینه هاش خیلی بیشتر خواهد بود که من فعلا سرکار نمیرم و بعد از تولد بچه هم تا چند وقت قطعا نمیتونم به فکر کار باشم.
    اگر من تا آخر عمرم نخوام ازدواج کنم که تنها بزرگ کردن بچه خیلی سخته.
    هرچند خونوادم هستن ولی فکر میکنم وجود پدر توی شرایط امروز جامعه و برای تربیت درست ،واقعا برای بچه لازمه.
    اگرهم دوباره ازدواج کنم که میدونم هیچکسی برای بچه من پدری نخواهد کرد و ترجیح میدم تنها بمونم تا اینکه بچم بخواد با ناپدری بزرگ شه.
    الان هم خانومی توی تالار در مورد ناپدریشون تاپیک زدن که کاملا مشخصه به خاطر جدایی پدر و مادرش زندگیش چقدر تحت تاثیر قرار گرفته.
    با توجه به این ها به این نتیجه رسیدم که بهتره به جای در نظر گرفتن خودم،بیشتر شرایط بچه رو در نظر بگیرم.وقتی اون تو زندگیش رفاه و امنیت بیشتری داشته باشه،قطعا منم رضایتم از زندگی بیشتر خواهد بود و دغدغه کمتری خواهم داشت.
    از طرفی شوهرم آدم دهن بینیه.
    وقتایی که کنار همیم هرکاری برای من میکرد. ولی با دور شدن از من خیلی تحت تاثیر اطرافیان و حرفاشون قرار میگیره.
    با خودم میگم شاید مسئولیت هاش که بیشتر شد وابستگیش به مادرش کمتر شد وکمتر تحت تاثیر قرار بگیره.
    از طرف دیگه اینکه تا قبل از این قضیه شوهرم رفتارش خیلی خوب بود و متاسفانه این شک به من و دوم دامن زدن مادرش به شکش زندگیمون رو خراب کرد.
    من اونروز از بیخیالیش و بی مسئولیتیش تو این مدت ناراحت بودم و از طرفی به خاطر شکایتش خیلی ناراحت بودم . از خونواده عمم خجالت میکشیدم که بخاطر من توی دردسر افتادن .اصلا قصد نداشتم برم پیش همسرم.در واقع یک تصمیم ناگهانی بود.
    اون روز من از روی ناراحتی فاکتورها رو بهش دادم.ولی خب بازم اون مسئولیتی قبول نکرد.با اینکه درآمد خوبی داره .
    شکایت شوهرم م چند روزه دیگه وقت دادگاهه که نمیدونم میخواد چیکار کنه.به من قول داد که پس بگیره ولی هیچ تضمینی وجود نداره.
    البته خب شکایتش به جایی نمیرسه.
    ما تو این مدت ارتباطی باهم نداشتیم.
    توی دادگاه فقط همدیگرو میدیدیم که همسرم اگر کسی از خونوادش همراش بود اصلا حرف نمیزد باهام.ولی وقتی خودش تنها بود میومد سلام میکرد وحالم میپرسید و میخواست صحبت کنه که منم که این رفتارشو میدیدم توجهی نمیکردم و جواب نمیدادم.
    احساس میکنم همسرم منتظر منه ،اگه من برگردم اونم میاد و زندگی میکنه و اگرم بخوام جدا شم جدا میشه.
    خب این خیلی برام سخته که اصلا احساس نمیکنه یه خونواده تشکیل داده و در براش مسئوله و اینکه به ناحق آبروی منو برده وباید جبران کنه.


    فکور عزیز خیلی ممنونم از شما،
    من نمیتونم با شوهرم تماس بگیرم یا باهاش بیرون برم،چون میترسم بعدا بگه من میخواستم جدا شم و این خودت بودی که باعث شدی ادامه بدیم.
    از طرفی برام مهمه که بدونم زندگیمون انقدر براش مهم هست که کاری بکنه یا نه.
    ولی اگر اون پیش قدم شد برای صحبت حتما وقت میزارم و به حرفاش گوش میدم.
    سحر عزیز هر جمله ای رو که میخوندم با خودم فکر میکردم چقدر خوب من رو درک کردی و حتی خیلی بهتر از خودم تونستی شرایط منو تحلیل کنی و توضیح بدی.
    تک تک جملاتتون به دلم نشست.من خودم خیلی وقتا نمیتونستم با نوشتن منظورمو برسونم.
    حتما راهنمایی هاتو بکار میگیرم.
    "بخشش خوبه خیلیم خوبه مخصوصا تو زندگی زناشویی و وقتی پای یک بچه در میانه اما بدونید که کی باید اینکارو بکنید بدونید که وقتی ببخشید که یا همه ی مسایل حل شده یا مطمین باشید که طرفتون همت اینو داره که مسایلو حل کنه نه اینکه باز هم با تردید و نگرانی و یه کوه مشکلات حل نشده دوباره بخواید شروع کنید"

    دقیقا من میخوام اگر قراره دوباره زندگیمون سرپا بشه ،اینبار پایه هاش محکم باشه و شوهرم قدرشو بدونه و با هر مساله ای همه چی رو بهم نریزه.


  18. 2 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    amf66 (دوشنبه 30 فروردین 95), بارن (دوشنبه 30 فروردین 95)


 
صفحه 11 از 12 نخستنخست ... 23456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.