به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 72
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من کارشناس نیستم نظرات شخصیمو میگم امیدوارم بتونه کمک کوچیکی بکنه بهت.
    به نظرم همسرت به خاطر خلاهایی که شاید بیشترشو خودت به وجود آوردی سرد شده و کناره میگیره و غرورش بهش اجازه بازگشت کامل نمیده وگرنه اونقدرام موجود بدی نیست.و در واقع برای فرار از شما بیرون از خونه سر میکنه
    شما هم مثل خیلی از افراد از جمله خودم از عزت نفس پایینی برخوردارید و روان رنجور هستید و افسردگی دارین.لازمه خودتونو دوست داشته باشین و به خودتون احترام بذارین.شاید بد نباشه از دارو درمانی هم استفاده کنید در کنار روان درمانی بسته به نظر کارشناسان و پزشک معالج.تا بتونی به احساساتت و ذهنت مسلط بشی و بهتر تمرکز کنی(دارو خواب آور نباشه)تا میتونی سعی کن وقتت رو پر کنی و فرصت کمی برای فکر کردن به مشکلاتت داشته باشی.از گیاهان و گل ها در خونتون مراقبت کن و بهشون رسیدگی کن و حرف بزن.حتی داشتن یک موجود زنده مثل ماهی میتونه در روحیات شما تاثیر بذاره.باید همسرت از مرکز توجه شما خارج بشه و تمرکزت روی خودت و دخترت باشه.صبح ها برای خودت یک صبحانه خوب آماده کن.غذاهارو تزیین کن.در آینه به اندام خودت نگاه کن و از دیدن خودت لذت ببر.خودت رو و صورتت رو تحسین کن.هر روز جلوی آینه به تک تک داشته های جسمانیت نگاه کن و به خاطر سلامتی خودت و خانوادت سپاسگزار باش.حتما ورزش کن با یه موزیک شاد در منزل و اگر میتونی باشگاه برو.ورزشهای هوازی.سعی کن ضربان قلبت بالا بره و عرق بکنی.همراه دخترت برقص و اگر میتونی در جلوی آینه شکلک در بیار و مدام از خودت توی ذهنت تعریف کن.بگو که زیبا و دوست داشتنی هستی و عزیز خدایی.با دخترت بازی کن.توپ بازی قایم باشک وخاله بازیو...شعرهای کودکانه رو حفظ کن و با دخترت بخون همراه با دست زدن و ریتم گرفتن.حین کارهای روزانه یه آهنگ شاد که دوست داری با خودت زمزمه کن.آرایش کن و موهاتو درست کن.نه خیلی غلیظ یا آنچنانی(البته هر از گاهی آرایش تند خوبه)لباس های شاد بپوش و تنوع ایجاد کن در پوششت.امتحان کن نترس.اگر خودتو دوست نداشته باشی و محترم ندونی هیچکس حتی فرزندت تو رو دوست داشتنی و قابل احترام نخواهد دونست.هیچ کسی جز خود آدم دلسوزتر نیست.روزانه توی یه دفتر 3تا نکته و کار مثبت که انجام دادی یادداشت کن حتی اگر کارهای روزانه باشه.از خودت تعریف کن و به خودت جایزه بده.این کارها باعث میشه تا حدودی به خودت مسلط باشی و روی خودت تمرکز کنی و فقط شوهرت محور زندگیت نباشه و کارهات رو بر اساس رفتار همسرت تنظیم نکن.تا میتونی بخند هیچ چیز مثل خنده زن رو جذاب نمیکنه همیشه شوهرم اینو بهم میگهوقتی روحیت خوب بشه همسرت کنجکاو میشه و میخاد بفهمه چه اتفاقی افتاده.اگر میتونی مدتی مادر شوهرتو با رضایت خودش بفرست خونه دیگران تا خودتون تنها باشید.برای روابط جنسیتون حتما از یک سکس تراپیست کمک بگیرید.شما از ابتدا که بدون رابطه نبودید بالاخره سلایق و علایق همسرتونو میدونید.گاهی در منزل لباس هدی جذاب بپوشید منظورم لباسای باز نیست .لباس پوشیده ای که کمی باز باشه تا مرد کنجکاو بشه.از جوراب شلواری های متنوع استفاده کنید.از لاک و زیور الات ساده و نه زیاد و اغراق آمیز.خودتم میتونی درست کنی از تو اینترنت نگاه کنی وقتتم پر میشه.از تتو های موقت در یه قسمت بدنت که فکر میکنی توجه همسرت جلب میشه استفاده کن.لباس های تمیز و عطر خیلی ملایم استفاده کن.کفش پاشنه دار بسیار تاثیر گذاره.وقتی همسرت درخواست میکنه ازین فرصت استفاده کن گاهی تو پیشقدم شو حتی اگر پست زد ناامید نشو.این همه فیلمو ماهواره و...یاد بگیر.همه زنها الزاما مانکن نیستن.چیزی که باعث جذب مرد میشه به گفته همسرم رفتار سکسی داشتنه یکم عشوه گری و طنازی یاد بگیر .همیشه لبخند بزن.یه زن عبوس به هیچوجه جذاب نیست.اگر در موقعیت رابطه قرار گرفتی تمام تمرکزتو بذار واسه رابطه و لذت خودت و همسرت هر کاری میتونی بکن.بازی و شیطنت کن.نمیتونم همه چیزو بگم متاسفانه.به مشکلاتت و دلخوریات توی اون مدت فکر نکن.فکر کن اولین ارتباطته.خودتو در تصوراتت یه زن جذاب بدون .کاش میتونستم بهت بگم چکارا کنی.
    از دمنوش های گرم و محرک برای همسرت.استفاده کن.توی اینترنت سرچ کن.گاهی یه خوراکی و نوشیدنی و بعدش یه ماساژ ملایم و لبخند آرامبخش تحریک کنندست و اگر میتونی با همسرت به مشاور و سکس تراپیست مراجعه کن.کتاب ""هیچ چیز نمیتواند ناراحتم کند آره هیچ چیز ""رو مطالعه کن کتابهای عزت نفس رو مطالعه کن حتما حتما.این لینکم ببین
    روش مناسب تحریک جنسی شوهر
    موفق و شاد باشی
    بی شک لایق بهترین هایی. پس بخواه و بکوش

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیز
    من کارشناس نیستم نظرات شخصیمو میگم امیدوارم بتونه کمک کوچیکی بکنه بهت.
    به نظرم همسرت به خاطر خلاهایی که شاید بیشترشو خودت به وجود آوردی سرد شده و کناره میگیره و غرورش بهش اجازه بازگشت کامل نمیده وگرنه اونقدرام موجود بدی نیست.و در واقع برای فرار از شما بیرون از خونه سر میکنه
    شما هم مثل خیلی از افراد از جمله خودم از عزت نفس پایینی برخوردارید و روان رنجور هستید و افسردگی دارین.لازمه خودتونو دوست داشته باشین و به خودتون احترام بذارین.شاید بد نباشه از دارو درمانی هم استفاده کنید در کنار روان درمانی بسته به نظر کارشناسان و پزشک معالج.تا بتونی به احساساتت و ذهنت مسلط بشی و بهتر تمرکز کنی(دارو خواب آور نباشه)تا میتونی سعی کن وقتت رو پر کنی و فرصت کمی برای فکر کردن به مشکلاتت داشته باشی.از گیاهان و گل ها در خونتون مراقبت کن و بهشون رسیدگی کن و حرف بزن.حتی داشتن یک موجود زنده مثل ماهی میتونه در روحیات شما تاثیر بذاره.باید همسرت از مرکز توجه شما خارج بشه و تمرکزت روی خودت و دخترت باشه.صبح ها برای خودت یک صبحانه خوب آماده کن.غذاهارو تزیین کن.در آینه به اندام خودت نگاه کن و از دیدن خودت لذت ببر.خودت رو و صورتت رو تحسین کن.هر روز جلوی آینه به تک تک داشته های جسمانیت نگاه کن و به خاطر سلامتی خودت و خانوادت سپاسگزار باش.حتما ورزش کن با یه موزیک شاد در منزل و اگر میتونی باشگاه برو.ورزشهای هوازی.سعی کن ضربان قلبت بالا بره و عرق بکنی.همراه دخترت برقص و اگر میتونی در جلوی آینه شکلک در بیار و مدام از خودت توی ذهنت تعریف کن.بگو که زیبا و دوست داشتنی هستی و عزیز خدایی.با دخترت بازی کن.توپ بازی قایم باشک وخاله بازیو...شعرهای کودکانه رو حفظ کن و با دخترت بخون همراه با دست زدن و ریتم گرفتن.حین کارهای روزانه یه آهنگ شاد که دوست داری با خودت زمزمه کن.آرایش کن و موهاتو درست کن.نه خیلی غلیظ یا آنچنانی(البته هر از گاهی آرایش تند خوبه)لباس های شاد بپوش و تنوع ایجاد کن در پوششت.امتحان کن نترس.اگر خودتو دوست نداشته باشی و محترم ندونی هیچکس حتی فرزندت تو رو دوست داشتنی و قابل احترام نخواهد دونست.هیچ کسی جز خود آدم دلسوزتر نیست.روزانه توی یه دفتر 3تا نکته و کار مثبت که انجام دادی یادداشت کن حتی اگر کارهای روزانه باشه.از خودت تعریف کن و به خودت جایزه بده.این کارها باعث میشه تا حدودی به خودت مسلط باشی و روی خودت تمرکز کنی و فقط شوهرت محور زندگیت نباشه و کارهات رو بر اساس رفتار همسرت تنظیم نکن.تا میتونی بخند هیچ چیز مثل خنده زن رو جذاب نمیکنه همیشه شوهرم اینو بهم میگهوقتی روحیت خوب بشه همسرت کنجکاو میشه و میخاد بفهمه چه اتفاقی افتاده.اگر میتونی مدتی مادر شوهرتو با رضایت خودش بفرست خونه دیگران تا خودتون تنها باشید.برای روابط جنسیتون حتما از یک سکس تراپیست کمک بگیرید.شما از ابتدا که بدون رابطه نبودید بالاخره سلایق و علایق همسرتونو میدونید.گاهی در منزل لباس هدی جذاب بپوشید منظورم لباسای باز نیست .لباس پوشیده ای که کمی باز باشه تا مرد کنجکاو بشه.از جوراب شلواری های متنوع استفاده کنید.از لاک و زیور الات ساده و نه زیاد و اغراق آمیز.خودتم میتونی درست کنی از تو اینترنت نگاه کنی وقتتم پر میشه.از تتو های موقت در یه قسمت بدنت که فکر میکنی توجه همسرت جلب میشه استفاده کن.لباس های تمیز و عطر خیلی ملایم استفاده کن.کفش پاشنه دار بسیار تاثیر گذاره.وقتی همسرت درخواست میکنه ازین فرصت استفاده کن گاهی تو پیشقدم شو حتی اگر پست زد ناامید نشو.این همه فیلمو ماهواره و...یاد بگیر.همه زنها الزاما مانکن نیستن.چیزی که باعث جذب مرد میشه به گفته همسرم رفتار سکسی داشتنه یکم عشوه گری و طنازی یاد بگیر .همیشه لبخند بزن.یه زن عبوس به هیچوجه جذاب نیست.اگر در موقعیت رابطه قرار گرفتی تمام تمرکزتو بذار واسه رابطه و لذت خودت و همسرت هر کاری میتونی بکن.بازی و شیطنت کن.نمیتونم همه چیزو بگم متاسفانه.به مشکلاتت و دلخوریات توی اون مدت فکر نکن.فکر کن اولین ارتباطته.خودتو در تصوراتت یه زن جذاب بدون .کاش میتونستم بهت بگم چکارا کنی.
    از دمنوش های گرم و محرک برای همسرت.استفاده کن.توی اینترنت سرچ کن.گاهی یه خوراکی و نوشیدنی و بعدش یه ماساژ ملایم و لبخند آرامبخش تحریک کنندست و اگر میتونی با همسرت به مشاور و سکس تراپیست مراجعه کن.کتاب ""هیچ چیز نمیتواند ناراحتم کند آره هیچ چیز ""رو مطالعه کن کتابهای عزت نفس رو مطالعه کن حتما حتما.این لینکم ببین
    http://forum.iransalamat.com/روانشناسی-روابط-جنسی-825/روش-مناسب-تحریک-جنسی-شوهر-21168/
    موفق و شاد باشی
    بی شک لایق بهترین هایی. پس بخواه و بکوش

  2. کاربر روبرو از پست مفید مایکا تشکرکرده است .

    الهام 5566 (شنبه 12 دی 94)

  3. #52
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام.
    من همیشه توی سایت همدردی هستم.
    اون شب حال خوبی نداشتم نوشته های دوستان رو که خوندم می خواستم همون فرداش جواب فرشته های عزیز و دیگر دوستان رو بدم ولی دیدم بازم جواب هام تکراریه . اینکه بگم همسرم اینجوره و اونجور یعنی بازم میخواد تمام توجه و انرژیمو بگیره.
    بعد از نوشتن حالم بهتر شد.
    نمیدونم چجوری بگم اینجوری هم نیست که 24 ساعت شبانه روز به اون فکر کنم از یه چیزهایی ناراحت میشم اینقدر تلنبار میشه روی هم که یه باره میترکم.
    مایکا جان تمام اون کارهایی که واسه پر کردن وقتم نوشته بودین همه رو انجام میدم. شعرهای بچگانه، رقصیدن با دخترم، نگهداری از گل و گیاه، نگهداری مرغ و خروس، بچه داری، پرستاری از مادرشوهر، دو نمونه غذا پختن و و و کارهای هر روز منه. گاهی دوخت و دوز واسه وسایل خونمون هم خودم انجام میدم.
    ولی بازم بعضی رفتارهای شوهرم آزارم میده.
    هیچی واسه یه زن سخت تر از این نیست که یه وجب فاصلت با شوهرت باشه و اون خودارضایی کنه و تو مجبوری خودتو به خواب بزنی.
    بعد از این رفتارهاش اون کمی مهربونتر میشه ولی من طبق معمول نمیتونم کنترل احساسات داشته باشم جوری ازش متنفر میشم که حتی دوست ندارم نگاهش هم کنم.

    قدرت زیادی میخواد که هردفعه بری سمت شوهرت و پس زده بشی باز بخوای بری سمتش. من که اصلا تو این مورد قوی نیستم.
    عشق به دخترم باعث میشه که بتونم صبر و تحمل کنم.
    فرشته اردیبهشت عزیز اون شعر واقعا مصداق منه. دلم سنگ سنگ شده. گاهی اوقات اصلا دوستش ندارم و ازش نفرت شدید دارم ولی بعد از مدتی فراموش می کنم.
    نمیتونم دیگه بهش نزدیک بشم. چطوری میتونم روحمو صیقل بزنم؟

    هنوزم خیلی راه مونده تا قوی تر بشم...
    اولش که وارد سایت شدم میخواستم مثل همیشه بیام بگم شوهرم اینکارو کرده اونکارو کرده : کمی که فکر کردم دیدم اینکارها رو قبلا انجام داده بعدا هم انجام خواهد داد این منم که باید احساساتمو کنترل کنم و خودمو بسازم

  4. #53
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام.
    من دارم خودمو پیدا می کنم. علایق خودمو دنبال می کنم. وابسته شوهرم نیستم. دیگه دلبسته هم نیستم. یه حس خنثی. خیلی وقتا ازش نفرت هم دارم.
    میترسم که بخوام دوستش داشته باشم. نمیتونم وابستگی و دلبستگی رو از هم جدا کنم. اینجوری خیلی راحت ترم. حتما اون هم راحت تره.
    اینجوری پذیرش خیلی از کارهاش برام راحت تره.
    هنوزم نمیتونم ازش هیییچ انتظاری نداشته باشم. مگه یه انسان تا کجا تحمل داره. نمیتونم هرچی رو که دیدم ندید بگیرم. وقتی ظرفیت تحملم پر میشه عصبی و داغون میشم. پر میشم از عصبانیت. گاهی از شدت عصبیانیت دلم میخواد سرمو به دیوار بکوبم.
    دو روزی مادرشوهرم خونه نبود شوهرم با دوستاش بیرون بود منم با دخترم خوش گذروندیم حتی نبودشو احساس هم نکردم
    از اینکه همش باید تو خونه بمونم و هیچ جایی نمیتونم برم خیلی خیلی کلافه میشم. خواهرشوهرم کاری براش پیش اومده دو هفته است که نیومده پیش مادرش منم خونه نشینم .
    خدایا خودت صبر بهم بده که محتاجم.
    التماس دعا

  5. #54
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1393-7-01
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    7,023
    سطح
    55
    Points: 7,023, Level: 55
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    861

    تشکرشده 293 در 87 پست

    Rep Power
    32
    Array
    چرا پس زده میشید؟

  6. #55
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    دلیلش رو منم نمیدونم ولی بهونه هاش اینه: حمام نرفتم- دلم درد می کنه- حالم خوش نیست- سرم درد می کنه - خسته ام و و و
    البته این پس زده شدن ها برای مدت ها قبله

  7. #56
    Banned
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 بهمن 94 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1394-11-27
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    268
    سطح
    5
    Points: 268, Level: 5
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 83.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 25 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread38594-6.html

    عنوان تاپیک تون اینه که می خواهید شاد باشید اما شما عکسش عمل ميکنید به نظرم وابستگي به شوهرت هست كه نميذاره شما شاد باشید
    کم نیار و به تلاشت ادامه بده

  8. #57
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نمیتتونم دلبستگی و وابستگی رو از هم جدا کنم. چند روزی مثلا خواستم دلبسته بشم. میخواستم دوستش داشته باشم ولی باز وابستگی اومد سراغم. همون حس های قدیم . همون افکاری که مدام تکرار میکنه دوستت نداره و ...
    واقعا نمیدونم تلاش ها فایده ای هم داره یا نه. تا الان که تغییری ندیدم. بعد 6 سال هنوز هم تشنه یه ذره توجه از سمتش هستم.
    واقعا آدمی با امید زنده است. هنوز امیدوارم که منو دوست داشته باشه. براش اولویت اول باشیم.
    خیلی دلم میخواد به هیچی فکر نکنم ولی نمیشه واقعا برام سخته که ریز کارهای اون رو باید از این و اون بشنوم. اونوقت من که زنشم هیچی نمیدونم . هزار حرف ناگفته دیگه هم دارم که گفتنشون دردی دوا نمیکنه.
    عصر رفته بیرون الان اومده حتی حاضر نیست سلام هم بکنه. اینچیزها دیگه مهم نیست
    مهم منم که دارم یه مرگ تدریجی رو تجربه می کنم. با احساس های شدید و بد. از خودم راضی نیستم. همه چی رو سخت می گیرم. روح و روان خودم رو دارم با فکر کردن به جزئیات اذیت می کنم.
    انگار این احساسات با یه زنجیر محکم به پام بسته شدن. هرچی خودم رو با کارهای خونه و کارهای متفرقه مشغول می کنم بازم نمیتونم ازشون رها بشم

  9. کاربر روبرو از پست مفید دلسا تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (یکشنبه 09 اسفند 94)

  10. #58
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم دلساجان پیاماتون را خوندم.
    خیلی متأثر شدم. براتون دعا میکنم. امیدوارم با لطف خداوند و تلاش خودتون هرچه سریع تر زندگی تون عوض بشه. ناامیدی از شیطونه منم خیلی وقتا نا امید میشم ولی سعی کنین امید رو در خودتون تقویت کنین. منم مثل شما مشکل کمبود عزت نفس و وابستگی به شوهرم رو دارم. شوهرم هم خیلی بچه و مغروره. اصلا مسئولیتی در خودش نسبت به من احساس نمیکنه و دوسم نداره. البته من توی عقدم ولی شباهت هایی بین خودمون حس کردم. مشاورم بهم میگه تو باید رفتارای خودتو اصلاح کنی. نمی تونی رفتارای اونو کنتل یا اصلاح کنی. شوهرم اصلا مشاور هم نمیاد و من هم پنهان از اون مشاور میرم. ولی توی مدتی که به اصلاح خودم شروع کردم یه کم بهتر شدم. امیدوار باش من مطمئنم با امید به خدا شرایط بهتر میشه . من حس میکنم باید هر کس شوهرشو بشناسه و پذیرش درست داشته باشه و متناسب با شخصیت شوهرش از اون توقع داشته باشه. هر چند سخته ولی گاهی به خودم میگم از روی احساسات زندگی نکنم سعی کنم بیشتر با قوه ی عقلم زندگی کنم. ننمیدونم ولی گفتم شاید بتونیم به هم کمک کنیم

    - - - Updated - - -

    دوست عزیزم دلساجان پیاماتون را خوندم.
    خیلی متأثر شدم. براتون دعا میکنم. امیدوارم با لطف خداوند و تلاش خودتون هرچه سریع تر زندگی تون عوض بشه. ناامیدی از شیطونه منم خیلی وقتا نا امید میشم ولی سعی کنین امید رو در خودتون تقویت کنین. منم مثل شما مشکل کمبود عزت نفس و وابستگی به شوهرم رو دارم. شوهرم هم خیلی بچه و مغروره. اصلا مسئولیتی در خودش نسبت به من احساس نمیکنه و دوسم نداره. البته من توی عقدم ولی شباهت هایی بین خودمون حس کردم. مشاورم بهم میگه تو باید رفتارای خودتو اصلاح کنی. نمی تونی رفتارای اونو کنتل یا اصلاح کنی. شوهرم اصلا مشاور هم نمیاد و من هم پنهان از اون مشاور میرم. ولی توی مدتی که به اصلاح خودم شروع کردم یه کم بهتر شدم. امیدوار باش من مطمئنم با امید به خدا شرایط بهتر میشه . من حس میکنم باید هر کس شوهرشو بشناسه و پذیرش درست داشته باشه و متناسب با شخصیت شوهرش از اون توقع داشته باشه. هر چند سخته ولی گاهی به خودم میگم از روی احساسات زندگی نکنم سعی کنم بیشتر با قوه ی عقلم زندگی کنم. ننمیدونم ولی گفتم شاید بتونیم به هم کمک کنیم

  11. #59
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام
    حاضر نیست سلام کنه؟؟؟؟؟
    خب خودت چی؟خودت ک بلدی سلام کنی؟ چرا تو سلام نکردی؟
    این رو بپذیر که اون یک احمقه که بلد نیست سلام کنه ولی اجازه نده دفتار اون برتو تاثیر بزاره یعنی هر وقت وارد شد و سلام نکرد میری جلو و سلام میکنی یه سلام محکم و قاطع و پرانرژی نه یه سلام بدبخت گونه یه سلام کوبنده
    دلسا خانم تا زمانی گ به این فکر میکنی ک چرا دوستم نداره به صورت ناخود آگاه در رفتارت نمود پیدا میکنه یعنی تو داری بصورت غیر مستقیم بهش میگی دوستم نداشته باش
    سعی کن رفتارت این رو نشون نده
    در مقابلش خیلی اعتماد بنفس داشته باش و این رو توی رفتارت هم نشون بده یعنی خیلی محکم و پر انرژی صحبت کن حتی میخای محبت کنی بهش هم با اعتماد بنفس محبت کن خیلی تاثیر داره
    کتاب اعتماد بنفس در 9 گام رو مطالعه کن
    موفق باشی

  12. #60
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 08:55]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    10,223
    سطح
    67
    Points: 10,223, Level: 67
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 227
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 260 در 112 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    زندگیمون همش در سکوت جریان داره، دلخوری، توقعات، و و و همه چی توی سکوته.
    خسته ام از همه چی. اعتماد به نفسم روز به روز کمتر میشه
    حتی جوری شده که همش فکر می کنم فلانی و فلانی از تو خوششون نمیاد
    اینقدر دور و برم شلوغه که حتی وقتی واسه گریه کردن و سبک شدن هم ندارم.
    همه چی داره پیچیده تر میشه
    حتما شوهرم هم راضی نیست چون فقط موقع خواب خونه میاد.
    عصر که از سرکار بیرون میاد استراحت می کنه میره بیرون نمیاد تا 11 یا 12 شب. شام بیرون میخوره. اینقدر جواب سربالا شنیدم که حوصله شنیدن دروغهاش هم ندارم. حتی اگر راستش هم بگه باورش ندارم.
    دقایقی هم که خونه است یا داره بهونه های الکی می گیره یا اینکه حتی ترک دیوار رو هم میندازه گردن من
    دیگه از بس تکرار کرده که خودم هم باورم شده دست و پا چلفتی ام.

    سه روزه رفته شهر دانشگاه. که فقط یه روز کلاس داشته ولی همینجوری اونجا مونده زنگ کهروزی یه بار میزنه اونم واسه نهایتش 1 دقیقه.
    قبل رفتش ازش میپرسم کسی هم باهات هست؟ چون راهش طولانیه همیشه خوشحال میشم کسی باهاش باشه. میگه نه خودم تنهام. هنوز 5 دقیقه از حرفش نگذشته که فلانی از پشت تلفن ازش می پرسه میگه آر ه داره با فلانی فلان ساعت داریم می ریم.مثال هاش زیاده
    خسته شدم از دیده نشدن. کاش اونقدر جرات داشتم که میتونستم حرف جدایی رو پیش بکشم. همه فهمیدن که بینمون مشکلی هست. خونه پدر من که اصلا نمیاد. حتی واسه تبریک عید هم نیومد.
    خانواده خودش هم میدونن که همه چی رو از من قایم میکنه. اونقدر بهم بی احترامی کرده

    پر از خشم و عصبانیتم. توی طول روز باید با دخترم سر و کله بزنم که هرچی دم دستش میرسه رو خراب می کنه و در و دیوار رو کثیف می کنه. یا مادر شوهری که مدام در حال آه و ناله و ناشکریه . اونم از شوهرم که باید تکیه گاهم باشه.
    دیگه نه انگیزه ای واسه محبت کردن بهش دارم و نه حوصلشو دارم.
    طلاق عاطفی که میگن یعنی همین...


 
صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.