نوشته اصلی توسط
کیت کت
م کامران جان
من خیلی وقت دارم تاپیکت میبینم نمیدونم الان گفتم بیام و برات چند خط بنویسم.
پسر خوب این چه جو و حال و هواییه برای خودت راه انداختی؟؟؟؟؟؟؟؟دعا و خدا و را و چاه و.....!!!!!!!!نمی دونم دکترت بهت مشاوره داده! .....ms شکلی از بیماری خود ایمنی؛یعنی دفاع بدن انسان بر علیه خودش(غشاس میلین سلول های عصبی دستگاه مرکزی) فعالیت میکنه.معمولا خانوم ها می گیرن؛کلا بیماریهای خود ایمنی در خانوم ها بیشتر؛اگه مردی بگیره شدتش در حد مال خانوم ها نیست.
خوب ! حتما میدونی چقدر این روزا داروهاش عالی شدن و پیشرفت کردن مخصوصا برای تو که مردی و کلا طبیعیت بیماری تو بدنت خفیف تره، حتما میدونی ms طیف وسیعی از شدت هارو داره...که اصلا خیلی خیلی به ندرت تو اقایون شکل تهاجمیش نشون میده که باز اونم با دارودرمانی کنترل میکنند..
یه حس بدی به تاپیکت دارم!!!!انگار یه چاه سیاه و غمگین درست کردی خودت و بقیه رو هول میدی توش!!!!!
دوستم این فلسفه ها و ایا و اگها ول کن تورو خدا...اسمون ریسمان به هم نباف.
برو زمان و انرژیت بزار برای کارهای مفید تر....قابل درمان ؛هیچ مشکلی هم نیست خیالت راحت
مثل اینکه من تاپیک بزن سرما خوردم چی کنم!!!!!تو اینترنت سرچ کنی کلی بیماران ms هستن که تا فتح اورست و برنده انواع و اقسام مسابقات ورزش و علمی شدن رفتن...به جای گشتن دنبال فلسفه بیماریت اونارو بخون و یه انجمن بیمارانms ی هست که کیفیت زندگیشون از کسایی که از خوندن تاپیکت ابراز غم و اندوه کردن و متاسف شدن و بهت امید دادن بهتره اون بیماران ms یا باید بیان به حال زندگی کپک زده ی! ماها تاسف بخورن.برو عضوش شو.
دیگه نبینم کسی به این دوستمون دلداری بده یا براش متاسف بشهههههه؛جدی میگم.
موفق باشی
سلام کیت کت عزیز
من از دو زاویه به پست شما نگاه میکنم که یکیش جای بسی تقدیر و دیگری کمی منتقدانه میباشد.
یک نگاه اینه که شما بیماری را مختص خانومها دونستید و برای آقایون نوع خفیفی را متصور شدید و دیگر با سرما خوردگی مقایسه کردید:
باید عرض کنم این بیماری خدارا شکر در من در حال حاضر شدید نیست و من هم نیامدم بگم بیایید ته به قول شما چاه و منو بیارید بالا. کلا بدونید بیماری در خانومها از نظر تعداد ابتلا بیشتره ولی از نظر شدت و ادامه روند در آقایون بدتره. اینو با ی سرچ چند دقیقه ای تو همین اینترنت میتونید خودتون هم پیداش کنید. و باز شما تا خودتون موقع راه رفتن یک مرتبه پاتون سنگین نشه یا موقع خوندن و نوشتن ناگهان تار نبینید یا هر یک شب درمیان به خودتون آمپول نزنید (و فرداش همش تب داشته باشید و بی حال باشید) البته که میتونید تصور ی سرماخوردگی از این بیماری داشته باشید و فکر کنید کساییکه ام اس دارن، در حالی که خیلی راحت و ساده میتونن ی زندگی کاملا نرمال و شاد داشته باشن، خودشونو بیخود لوس میکنن و سنگ چه کنم به سینه میزنن و بی دلیل لحظات را به خودشون و اطرافیانشون زهر میکنن. منی که قبلا ساعتها فوتبال بازی میکردم الان 20 متر بدوم دیگه حفظ تعادل ندارم و زمین میخورم! پس لطفا لطفا برای قضاوت در مورد شرایط افراد ابتدا خودتون را کاملا در شرایط اونها قرار بدید و بعد به قضاوت بکشیدشون.
و اما رویکرد قابل تقدیر تو پست شما که من هم برای همین لایک کردمش، این بود که همیشه با حساسیت زدایی میشه مشکل را کوچیک کرد (حداقل واسه خودمون کوچیک جلوه کنه) و راحت تر برش فائق بیایم که من حتما این کار را خواهم کرد.
و مساله سوم ابنه که تقریبا این تایپیک از پست میشل رفت به سمت مسایل عقلی و فلسفی (که همیشه برای من سوال بودن، چه قبل از بیماریم چه بعدش؟) در مورد دلایل سختی های بشر و حکمت بیماریها و .... که اگه دقت کرده باشید من به دنبال یافتن سوالاتم بودم و از این فضا استفاده کردم و در همون راستا تایپیک را ادامه دادم. به هیچ وجه فضای اون چاه و هول دادن خودم و دیگران به داخلش نیست و شما بر اساس پستهای اول تایپیک قضاوت کردید در اینجا. از پست 32 که love lest ارسال کرده هم میتونید به این موضوع پی ببرید. حالا شاید برای مسایلم بهتر بود ی تایپیک جدید میزدم و بحث مجزایی را باز میکردم.
به هر صورت ممنونم از توجهتون و توصیه هاتون را حتما به کار خواهم بست
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
علاقه مندی ها (Bookmarks)