سلام خدمت دوستان همدردی، من 29سالمه و همسرم33سالشه، مشکل من مربوط میشه به خانواده همسرم، من شدیدا از نحوه زندگی کردن و رفتارهایه مادر شوهرم و بچه هاش متنفرم، مادر شوهرم یه زن خیلی نامنظمه که اصلا نظم براش تو زندگی هیچ معنیی نداره از وقتی همسرش فوت شده بچه هاشو ول کرده امان خدا، بچه های مجردش مشروب میخورن روابط نامشروع دارن و شبا دیروقت میان خونه، طوری که حتی اگه شبم نیان مادرشوهرم هیچ اهمیتی نمیده متاسفانه من باردارم و چون سرکار میرم همسرم میخواد بعداز استعلاجی مادرش رو بیاره با ما زندگی کنه، البته اینو هیچوقت مستقیم نگفته ولی از حرفاش اینطور برداشت کردم مادرش هم از خداشه که بیاد با ما زندگی کنه، این قضیه خیلی نگرانم کرده ترجیح میدم کارم رو از دست بدم ولی با مادرشوهرم زندگی نکنم اون فوقالعاده بی منطقه و دخالت هایه بی جا هم تو زندگی بچه هاش کاری هم از دستش بر نمیاد حتی اشپزی هم بلد نیست فقط دنباله یه بهانه اییه که بیاد باما زندگی کنه شوهرم هم شدیدا از مادرش طرفداری میکنه، نمیدونم چطور شوهرم رو از این کار منصرف کنم دوست ندارم بابت این قضیه دعوامون بشه دوست دارم همسرم بامنطق اینو قبول کنه، مشکل دیگه ام مربوط میشه به کمک هایه مالیه همسرم به خانواده اش، خانواده همسرم از نظر مادی خیلی ضعیفن و تو بچه هاش فقط ماییم که دستمون به دهنمون میرسه اونم به واسطه کار من، برادراش به خودشون زحمت نمیدن که برن یه شهر بزرگ کار پیدا کنن ولی در قباله ما احساس میکنن حقشونو خوردیم یا ارث پدرشونو ازمون میخوان من اصلا دلم نمیخواد شوهرم بهشون کمک مادی کنه چون واقعا داریم زحمت میکشیم بابت پولامون، ولی اون قبول نداره میگه برادرم هستن من حتی از بچه امون هم بیشتر دوستشون دارم، مشکل دیگه امم مربوط میشه به رفتارهایه همسرم اون خیلی بی نظمه و فراموشکار باید همه چیز رو یادش بندازم وگرنه خودش به هیچی فکر نمیکنه، همش وسایلش رو گم.میکنه، دلم نمیخواد فردا بچه امون این رفتارارو از باباش یاد بگیره چکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)