بازم سلام به همه دوستای خوب همدردی.واقعا چقد خوبه آدم میتونه تو دنیای مجازی بدون اینکه شناخته بشه مشکلش رو بگه و بقیه نظر بدن.من که یه زمانی معتاد نت بودم فکر کنم تنها استفاده مفیدم از نت همین آشنایی با همدردی و استفاده از نظر دوستای عزیزم بودهالآن بچه ها میگن باز این نوش آفرین اومد ولی جز شما روم نمیشه سوالمو از کسی بپرسم.
پیشاپیش ممنون از همتون.
من قراره از شنبه برم سرکار ولی بدجور استرس دارم.به یه چیزای پیش پا افتاده فکر میکنم که به ظاهر پیش پا افتاده است ولی واقعا برام استرس اوره.
مثلا اینکه چون با دانشجوهای کارشناسی سر و کار دارم میخوام بدونم از همون روز اول رفتارم چطوری باشه که هم بتونم جو کلاسو کنترل کنم هم به عنوان یه آدم بداخلاق شناخته نشم.در ضمن قبلا چند ماه حق التدریسی تو دانشگاه کار کردم ولی خب اون موقع دانشجوی ارشد بودم و انتظار خیلی زیادی ازم نداشتن ولی الآن مسئولین و دانشجوها روم یه حساب دیگه باز کردن.در ضمن اون موقع با اینکه سعی میکردم رفتارم با دانشجوها سنجیده باشه باز هر جور دانشجویی بینشون پیدا میشد بعضی حرفا و رفتاراشون خیلی روم تاثیر میذاشت و دپرس میشدم دوس نداشتم دیگه برم.بعضیاشون ازم سنمو می پرسیدن البته تو کلاسایی که فقط دانشجوی خانم بود.حالا اگه باز اون سوالا تکرار شه من چیکار کنم.با اینکه من خیلیم جثه ریزی ندارم قدم 168 و وزنم 62 و قیافمم بی بی فیس نیست و قیافم به سنم میخوره باز می پرسیدن مگه شما چند سالتونه؟
با اینکه تو دوره کارشناسی و ارشدم همیشه رتبه اول بودم ولی همش نگرانم چیزی رو بلد نباشم چون متاسفانه به خاطر یه عمل جراحی چند ماه نتونستم دل به مطالعه کتابام بدم و احساس میکنم همه چیو فراموش کردم.
من کلاس عملی هم دارم که از اون خیلی میترسم مثلا دستم بلرزه یا یه کاری رو خوب انجام ندم و پیش دانشجوها احساس بدی بهم دست بده.یا اگه سوالی پرسیدن یا کاری عملی رو خواستن و خیلی وارد نبودم رفتارم چطور باشه؟
ارتباطم با همکارا چطوری باشه آخه خیلیاشون قبلا استاد خودم بودن همش احساس میکنم همه همکارا همه چی بلدن و من هیچی بلد نیستم البته خیلیم احساسم غلط نیست و فقط به خاطر کمبود اعتماد به نفس نیست چون من فقط 25 سالمه و تقریبا بی تجربم و سابقه کار آنچنانی ندارم.در ضمن بعضی از همکارا و اساتید خاله زنک هستن و وقتی هم دانشجو بودم مدام میخواستن واسه من شوهر پیدا کنن نمیخوام اون جو تکرار بشه.
در ضمن یه سری سوالای خنده دار هم دارم که واقعا نمیدونم اونا رو از کی بپرسم مثلا استادا غذاشون رو تو سلف دانشجوها که نمیخورن ما سلف مخصوص اساتید نداریم.و سوالای پیش پا افتاده دیگه.
من کلا این روزا اصلا زندگی بهم خوش نمگیذره همش با استرس همراهه.مثلا یه دختر همسن و سال خودم می بینم که راحت میگه میخنده میگم کاش منم میتونستم یه رشته راحت تر بخونم تا کارم اینطوری برام به یه غول بی شاخ و دم تبدیل نشه مخصوصا قسمت عملی رشته تحصیلیم شده برام کابوس.
در کل میخوام بدونم میخمو چجوری از اول خوب بزنم به دیوار چون متاسفانه اگه دانشجوها یا همکارا منو یه آدم بیسواد بشناسن حتی اگه سی سالم بگذره و من تجربه و سوادم بیشتر شه ذهنیت ها نسبت بهم عوض نخواهد شد.
مرسی که پستمو میخونید و نظر میدین در ضمن هر دوستی هر تجربه ای از استرس های اولین روزای کاریش داره لطفا تعریف کنه تا بدونم آیا بقیه هم اینقدددددددددددددددد مثل من استرسی هستن یا نه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)