منم نمی دونم خوبم یا بد! اما مطمئنم که دلخورم!
یه خورده هم لوس شدم.
آها! چند روزی هم بود که هر وقت وارد سایت میشدم نمی تونستم هیچ صفحه ای رو باز کنم، نمی دونم چرا! اما راستش حوصله نداشتم دنبال علتش هم باشم.
به هر حال؛ امروز تصمیم گرفتم که با گلم صحبت کنم، شاید باید حرفامو بزنم و آروم شم.
خونمون هم بنایی ه و من از این موضوع یه مقدار عصبیم، آخه! بابا! هر سال که بنایی نمیشه!
دوره ی درمانمم واسه آوردن یه عشق جدید به زندگیم شروع کردیم، یه حس جدید و یه زندگیه جدید، از این بابت هم خوشحالم، هم یه کم نگران،
نگران!!!؟
واسه اینکه حس میکنم اوقات تنهایی بین من و همسرم پر میشه و ما دیگه زمانی واسه باهم بودنمون نخواهیم داشت.
به هر حال! از خداوند واسه سلامتیه خودم و گلم و اطرافیانم ممنونم.
آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
من
برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
و امروز
من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
منه انسان
چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)