به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    538
    سطح
    10
    Points: 538, Level: 10
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    می شه ی عزیز،

    اطلاعات من در مورد سوال شما خوب و جامع نیست، اما یک نکته ای می دونم که ممکنه بهتون کمک کنه.
    طوری که من شنیدم، اگر با لیسانس بیولوژی برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی اقدام کنید، راحت تر هستید.

    چون معمولا مدرک پزشکی در کشورهای مختلف سخت ارزشیابی و معادل سازی می شه.

    در این مورد می تونی بیشتر تحقیق کنی. اگر پزشکی دانشگاهی پذیرفته شدی که فکر می کنی راحت نتونی برای تخصص اقدام کنی،
    می تونی بیولوژی دانشگاه بهتر را انتخاب کنی که بعدا با مدرکش برای پزشکی اقدام کنی.

    البته دلایلت برای رفتن را خیلی متوجه نشدم.

    - - - Updated - - -

    الان پست دوم شما را خوندم.
    خیلی عالی تر از اون چیزی که من در مورد یک دختر 17-16 ساله فکر می کردم صحبت می کنی
    بعضی صحبتهات با توجه به سنت کمی طبیعی هست. اما شاید لازم باشه کمی منعطف تر باشی.

    اگر راجع به برنامه ات با خانواده کامل صحبت کردی و تصمیم گرفتید، شاید بد نباشه به این گزینه هم فکر کنی،
    که اون مبلغ هشتاد تومنی که می خواهی برای خرید طرح بدی
    همین حالا برای رفتن و شروع پزشکی در کشور دیگه صرف کنی.

    البته با توجه به سنت و شرایط و نظر خانواده ات باید این تصمیم را بگیری.
    چون جنبه های دیگه ی این تصمیم را هم باید در نظرگرفت.
    دلایلم برای رفتن این ها هستن :در درجه اول من حمایت میخوام برای عملی کردن خواسته های علمیم در مورد رشته ی که مد نظرمه.میخوام تو رشته و کشوری درس بخونم که بخاطر تحقیق برای کمک کردن به درد مردم اذیتم نکنن راهمو پیچیده و طولانی نکنن و بجاش شرایط رو برام به وجود بیارن من نمیدونم چقدر دیگه زنده هستم نمیتونم منتظر جور شدن همین شرایط تو کشور خودم باشم.

    دلیل دومم این هست که میخوام تو کشوری زندگی کنم که انسانیت قانون اول زندگیشون باشه به زندگی و عمر من به عنوان یه انسان ارزش قائل باشن و بذارن ازش استفاده کنم برام احترام قائل باشن تو محیطی زندگی کنم که خوبی از هر لحاظ درش حاکم باشه مجبور نباشم به خاطر بدی دیگران من هم بد باشم تا نتیجه بگیرم و مثل همون ها باشم تا بهم بگن زرنگ نمیخوام زرنگی به این صورت معنی بشه.خباثت دوروریی خیانت در حق مردم زرنگی نیست زرنگی اینه که از هر لحاظ مثل ادم زندگی کنی میدونم هیچ کشوری بهترین نیست هر کشوری معایب خاص خودش رو داره.

    من الان نزدیک 10 سال هست که به فکر رفتن تنها دلیل انتخاب همون کشور اینه که بهم به عنوان یه فردی که میتونه مفید باشه ازش قائل خواهند بود و به خوب بودن عادت کردن نه اینکه فقط نقشش رو بازی کنن.من کشورم رو دوست دارم مردمش رو هم دوست دارم.من نمیخوام فقط بدوام میخوام این دوییدن های من به همون اندازه نتیجه بده ناراحتم از تمام شکست هایی که به ناحق متحمل شدم اون همه کارا که با ذوق و شوق انجامشون میدادم هیچ جا من پارتی ندارم اشنا ندارم تا هر جا رفتم هوامو داشته باشن تنها خودم بودمو خدا.

    حتی تو همون مسابقه ازمایشگاهی زیست فردی انتخاب میشد که پیش همون داور کلاس خصوصی میرفت و تمام مطالب رو باهاش کار کرده بود با اینکه تو تشریح لوس بازی در میاوورد و جرئت نداشت یه قورباغه ی مرده رو لمس کنه موفقیت هم کم نداشتم همین که رو کارت دانش اموزیم نوشته شده بود دانش اموزان سرامد همین که بخاطر کارام بهم جایزه میدادن و تو یه روز با یه عالمه جایزه می دوییدم می اومدم خونه و میگفتم فقط باید مامان بابام بازشون کنن...ولی به این معدل بالا بودن و سرامد بودن و جایزه به خاطر یه کار کوچیک راضیم نمیکنه.


    تا الان خانوادم بهم جواب قطعی ندادن به همین خاطر دو تا برنامه برای خودم ریختم اگر راضی بشن و برم هر کاری(از نوع انسانی و مثبت)انجام میدم تا یه زندگی خوب اونجا برای خودم بسازم واگر راضی نشن باید 7-8 سال دیگه هم منتظر بمونمو اون موقع دیگه هیچ احد الناسی نمیتونه جلومو بگیره و خودم میرم بدون حمایت هیچکس.زیست رو در کنار رشته اصلی میخونم +چند تا کار دیگه تا سابقه قویی برای خودم جور کنم و نهایت استفاده رو از اون چند سال برای قویتر کردن سابقه ببرم


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Less Than Nothing نمایش پست ها
    من کلی صحبت کردم، چپ مون رو که میزنی بیا راست صورتمون رو هم بزن که ست شه.

    ماشالله، آفرین - از اینکه من آینده ای در تو میبینم شک نکن، ولی کمی باید از بیرون به قضیه نگاه کنی و عوامل خارجی رو هم در نظر بگیری، معلوم نیست فردا چه اتفاقی برای آدم میوفته پس دور اندیشی بیش از حد هم خوب نیست مثل من که دنبال فرانسه بودم سر از امریکا در آوردم (میارم) خوبیش هم اینه که پروتکل های پزشکی ما بیشتر امریکایی هستش تا اروپایی حالا یه مثال دیگه هم برات میزنم، به خودت بگو من این فصل رو تا این فصل رو امروز تموم میکنم و یک بار هم خلاصه نویسیش میکنم ببین میرسی ؟ زمانبندی هم مثل دور اندیشی میمونه ولی در بازه زمانی کوتاه.




    آفرین رو داری، ولی یکم عزیزم عقلانی به قضیه نگاه کن، درسته میگند خواستن توانستنه ولی دلیل اینکه میگم اینه که شما اگر بخوای همزمان در دو رشته درس بخونی فشاری که بهت میاد بالاست به خصوص هم بخوای تدریس هم بکنی و مطمئن باش کیفیتی که میتونی در کارت داشته باشی رو نداری.
    استرس داشتن و همزمان کار کردن نشون میده که هنوز راه خودت رو پیدا نکردی و متاسفانه فکر میکنی که پیدا کردی. خیلی ها هستند که به صورت همزمان چندین مدرک با هم میگیرند یکیش خودم که در دو فیلد جدا مدرک لیسانس و دکتری گرفتم که اصلا هیچ ربطی به هم ندارند پس نمیگم نمیشه میگم سخته.
    شما چیزی رو که میتونی روش متمرکز بشی رو رها میکنی و می چسبی به کاری که ارزش پایینی داره (منظورم تدریس هستش)، بنده خودم هم خیلی کار ها رو با هم کردم ولی نه به این خاطر که بخوام پول ازشون در بیارم رفتم از اون کارها دید گرفتم و جایی رو هم که به نفع ام بود روش بیشتری زمان گذاشتم.

    نمیدونم میخوای زیست شناسی گرایش ژنتیک رو هم در کنارش بری یا نه ولی راحت بهت میگم این رشته آینده داره و دوستان زیادی رو اونور میشناسم که تحقیقات زیادی در این خصوص دارند کار میکنند و بچه های یهودی واقعا در این کار متخصص هستند.


    بنده خودم هم با باند المپیاد آشنا بودم و خوشبختانه وقت ام رو روش تلف نکردم، شما اگر در المپیاد قبول هم بشید از 100 نفری که در کشور مقام اوردن دستچین میشند و اونها رو میبرند برای مسابقه و روز قبل از مسابقه هم همه سوال ها رو به سرپرست های تیم ها داده میشه و میتونند سوال ها رو ببینند که مشکلی نداشته باشه و این افراد هم برمیگردند رو جواب ها رو به بچه ها میرسونند و از این طرف میگند فلان شخص مدال طلا و غیره گرفت... خب این رو گفتم که بهت پشت پرده رو گفته باشم.
    شما چرا یک کار رو تا تهش ادامه ندادی ؟ یا انجام نده یا اگر شروع کردی تمومش کن.

    عجب کتاب های دانشگاه رو هم که پیگیر هستی آفرین، خب Guyton کتاب فیزیولوژی هستش و در سطح همون امتحان جامع است که گفتم جالبه بدونی اکثر بچه های پزشکی ازش فراری اند ولی بالاخره ازش نمره رو میگیرند. شما که اینها رو خوندی و یاد گرفتی هم باید بهت بگم که در کنکور با این کتاب درصد بالایی نمیتونی بزنی، نمیگم این کتاب چیزی نداره برعکس این کتاب مقدسی برامونه ولی این کنکور بی صاحاب یه طرفه این کتاب هم یه طرف دیگه هالیدی هم همینطور عزیزم با هالیدی بقیه چرندیاتشون کسی فیزیک رو 100 نمیتونه بزنه حالا ریاضیات که باید کامل بدونی راه نداره طنز ماجرا هم اینجاست که بچه های پزشکی توی تعیین dosage دارو مشکل جدی دارند چون یه تناسب معمولی رو هم نمیتونند ببندند!


    آدرس رو اشتباه رفتی اونجا پزشک قانونیه، حرف کجا عمل کجا
    جدا از شوخی توی این محیط ها قرار گرفتن هم واسه اعصاب آدم خوب نیست.


    جز نسل های درحال انقراضه


    برعکس داریم ولی نبودشون بهتر از بودنشون هستش


    حالا من دقیق نمیدونم اگر منظورتون دکتر صبا ولدخان هستش که ایشون به دلیل اهداف سیاسی جایزه دریافت کرده اند. من خودم زخمی ام طرف کسی نیستم. من تفکر سیاسی شو کاری ندارم اصلا برام مهم نیست ولی اینکه ابزاری باشم برای فرد یا گروهی نه ، بهتره که آدم آلت دست کسی نشه.
    اگر خودت رو داری مقایسه میکنی با ایشون بهت این راهنمایی رو میکنم، نکن. به این خاطر که ایشون در زمان و موقعیت دیگه ای وارد این عرصه شدند که اون موقعیت ها دیگه وجود نداره. ولی هنوز صفر نیست.
    در کار علمی ورود به لجن زار سیاست خودکشی علمی هستش یادت نره.


    من اون بالا این رو گفتم : "
    میرفتم خارج هم مدرکم اعتبار داشت هم دوبار هزینه نمیکردم."

    جمع بندی:
    ببین این طرز فکر خودمه میتونه شامل حال شما نباشه چون من نه شناختی از خانواده شما دارم و نه از خودت (کاملا)
    من پتانسیل کارتو حدودی دیدم و با توجه به اینکه آدم هایی که از دسته شما هستند بسیار کم هستند بهت این راهنمایی رو میکنم
    با توجه به تغییر وضعیت های کنکور که شنیده ام و صحبت های آقا ، شانس ورودت به دانشگاه اگر 1500 آخرین نفر برای دختر ها بود الان به زیر 1000 رسیده.

    حالا، یک فرد وقتی ازدواج میکنه مسئولیت فرد دیگه و افرادی که باعث میشند به وجود بیاد رو قبول میکنه وگرنه بهتر میبود که همون گوشه بشینه و کاری نکنه. الان پدر شما مسئول شماست، وظیفه داره که به شما کمک کنه.

    بشین با پدرت صحبت کن و بگو فردی رو توی سایتی دیدی به تو این رو گفته که اینجا به هیچ وجه نمون درسته اینجا بودن حسن هایی داره ولی باید ببینی از زندگی چی میخوای تصمیمت اگر اینجا درس خوندنه پس کلا قضیه رفتن رو از فکرت پاک کن و واقعا هم بکن و خودت رو مسخره نکن. حرف های صالحه92 و شیدا رو گوش کن راست میگند روی همون کتاب های درسی فقط فکوس کن توی کنکور کسی برنده است که بتونه تراز بالاتری بگیره اونجا سواد افراد سنجیده نمیشه، توی دانشگاه های ایران هم متاسفانه باز همین سیکل معیوب تکرار میشه.

    اگر میخوای بری حدود 300 میلیون احتیاج داری مطمئن باش ارزش داره قرار هم نیست همشو یک ضرب برداری کل خرجت در سال 60یا 90 میلیون میشه که اکثر خانواده ها این رو دارند. من یک businessman هستم به من میگند بلده پول دربیاره، برعکس من بلدم درست خرج کنم و این پول رو اگر پدرتون تقبل کنه در اصل روی 2 سال جلوتر افتادن از زندگی به نسبت بقیه هم سن هات و یک زندگی خوب برای دخترش سرمایه گذاری کرده و تو هم مشخصه آدمی هستی که میتونی.
    اینکه شرط (برای آینده) تعیین کردند برای دوران دانشجویی من به شخصه میگم اون خرید رو هم نکنید بهتره حداقل میرید چند تا case بیشتر میبینید.

    خودت در مورد آلمان اطلاعات داری پس من اون رو تکرار نمیکنم و مطمئن باش اگر هم اونجا مستقر بشی میتونی کار پاره وقت خوبی هم که مرتبط به رشته ات هستش رو پیدا کنی.
    یکی از دوستان گفت اگر میخوای کشورت رو بسازی باید توی خرابه هاش زندگی کنی و کسی هم دستت رو نمیگیره تا بهش نفعی برسه و من به این باور رسیدم، من فکر دارم ولی به خاطر بعضی ها و سو استفاده هایی که از باور و اعتقادم شد دور همشون رو خط کشیدم بهشون میگی مال مردم رو دارند میخورند میگند شما هم بخور. به خاطر همین دارم میرم.
    نه این دور اندیشی که من ازش حرف میزنم یه دور اندیشی کلی هستش و باید بهش فکر کنم چون الان وقتش هست که باید تصمیم قطعی رو خانوادم بگیرم که الان بهم اجازه میدن و تاحدی که لازم هست حمایتم میکنند که برم یا نه باید بمونم و همینجا بخونم؟

    تدریس حتمی نیست یه چیزی هست که اگر فشار کار زیاد بود میشه حذفش کرد اینکه گفتم میخوام دو رشته ای بخونم در حقیقت 2دلیل اصلی داره اول اینکه تو مصاحبه دکتر سمیعی شنیده بودم ایشون وقتی برای پزشکی میخوندن تو کلاس های رشته زیست هم شرکت میکردن نمیدونم دقیقا سیستم دانشگاه های اونجا چطور هست ولی در مورد ایران معلومه که بدون ثبت نام اجازه نمیدن فردی تو همه ی کلاس ها شرکت داشته باشه

    دلیل دوم این هست که مدرکش هم برام مهم هست زیست چندان دور از پزشکی نیست تدریس منظورم فقط برای پول در اووردن نیست پدرم به قول دوستام منو لای پر قو بزرگ کرده جز همین از ایران رفتن هیچ کمبود دیگه ای تا الان تو زندگیم نداشتم منظورم از تدریس تدریس برای بچه های بهزیستی اونم به صورت رایگان..اونم برای دل خودم وعهدی که دارم این تصمیم رو خیلی وقت پیش گرفتم.

    دوست دارم خودم رو تو شرایط مختلف قرار بدم و تلاش کنم و خودمو بشناسم.من نمیتونم یه جا بند بشم یا بیکار بشینم فقط در حال حرکتم و دوییدن به همین خاطر همیشه لاغرم روزی بالای 200 تا طناب میرم و 10-20 بار پله ها رو بالا پایین میرم تا سرحال باشمو به کارایی که تعیین کردم برسم.نمیخوام این شادی و انرژی این دوره از زندگیمو حرام کنم میخوام کارایی کنم که برای ایندم مفید باشه.


    هیچ استرسی در کار نیست من فقط میترسم چون خانوادم جواب قطعی بهم نمیدن و الان واقعا رو هوام معلقم


    واقعا فکر میکنید بهم اجازه دادن تا تهش برم؟وقتی قبول نشدم میدونید چه حالی داشتم حس کرده بودم به ته خط رسیدم .من اگر این چیزا رو میدونستم این صحبت های پشت پرده رو میدونستم انرژیمو صرف کار دیگه ای میکردم که نتیجه ای داشته باشه این حرفایی که گفتید و کسی بهم نگفته بود من فکر میکردم واقعا هر جا ناحقی باشه اینجا دیگه حق رو به حق دار میدن هر چی باشه المپیاده اگر یه نفر این راهنمایی رو اون موقع بهم میکرد هیچ وقت اون همه ضرر نمیدیدم یک عالمه انرژی رو همون المپیاد گذاشته بودم.ولی باز هم پشیمون نیستم چون تجربه های زیادی رو بدست اووردم و خوشحالم.


    درسته تعریف یهودی ها رو تو این زمینه از اطرافیانم شنیده بودم ولی زیاد در مودش اطلاعات ندارم.


    همیشه از افرادی که یه کاری رو خودشون انتخاب میکنن و به نحوی انجامش میدن و همان حال گله میکنن و شکایت میکنن فراری هستم وقتی فردی یه کاری رو انتخاب میکنه دیگه حق گله و شکایت و اینکه از دست این امتحانا و کتابا و...خلاص بشیم و...نداره ...حق این رو هم نداره که منت خوندهاشو به دیگران بذاره و بگه من فلان قدر کتاب و جزوه ...خوندم و سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم سختی کشیدن افتخار نیست.


    درسته شنیدن کی بود مانند دیدن ولی اون چند سطر فقط برای شفاف سازی بود.


    من این موضوع رو در مورد خانم ولدخان نمیدونستم من از پشت پرده ی هیچ چیزی خبر ندارم و در حقیقت ادم سیاسی نیستم و در مورد سیاست چیزی نمیدونم چون رشته م مربوط به سیاست نیست و تو این جور چیزا دخالت نمیکنم و به خودم اجازه دخالت نمیدم و در مورد ایشون هم این موضوع رو واقعا نمیدونستم...


    من حتی موفق ترین ادم دنیا رو هم برای خودم الگو قرار نمیدم چه برسه به اینکه بخوام یک فردی رو با خودم مقایسه کنم تو دنیای خودم خودم هستم و فقط فقط خدا.خودم الگوی خودم هستم با خودم رقابت میکنم خودم رو با همون خودمی که میخوام باشم و بهش تبدیل بشم مقایسه میکنم و هر ثانیه و لحظه به این فکر میکنم که چقدر با همون خودم فاصله دارم تا موانع رو بشکافم و بهش برسم من یه ادم خاص هستم برای خودم موفق ترین ادم های دنیا هم چه بیلگیتس چه فلانی چه اون یکی فلانی ...هم ادم خاصی هستند برای خودشون این افراد برای من قابل احترام هستند و بینهایت ارزشمند چون از حدکثر توان وجودشون استفاده کردند تا خودشونو به سعادت برسونن ولی برای خودشون و دل خودشون نه برای من و مقایسه برای من.من فقط میتونم از تجربه هاشون استفاده کنم نمیتونم همون مسیر رو برم.


    من فقط منتظر یه بله هستم که خانوادم بگم باشه میشه برو


    باید منتظر بمونم تا پدرم از سفر برگرده و باهاش حرف بزنم و جواب قطعی رو بهم بدن و دیگه بیشتر از این عقب نندازن چون واقعا دیگه نمیتونم معلق بمونم.حرفای شما رو حتما بهش میکم چون کمک خوبی میتونه باشه پدرم هم به فکر یه اینده خوب برام هست بهش حق میدم نگران باشه.

    - - - Updated - - -

    اقا/خانم Less Than Nothing
    از مادرم اجازه گرفتم تا ادرس ایمیلتون رو ازتون درخواست کنم.امکانش هست ایمیلتون رو بدید؟
    ویرایش توسط mishe : شنبه 28 تیر 93 در ساعت 22:21

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام میشه جان

    از خوندن تاپیکت خیلی انرژی گرفتم.به احساس الانت غبطه خوردم.

    دوستان خیلی عالی راهنمایی کردند و من چیز بیشتری بلد نیستم.


    اما خواستم چند تا نکته هم اضافه تر بگم که بهشون توجه کنی شاید بد نباشه.

    1) رشته ژنتیک هم رشته خوبیه و همون طور که آقای less than nothingگفت در خارج از کشور بسیار به این رشته بها داده میشه و حتی ارزش بسیار بالایی نسبت به بقیه رشته ها داره.فکر کنم کشور آلمان تو این موضوع واقعا خیلی پیشرفته است(بنا به شنیده هام)

    2) نکته دیگه اینکه من خودم تا دوسال پیش عشق رفتن به خارج از کشور و ادامه تحصیل داشتم. به خاطر اینکه متاسفانه تو کشور ما فقط حرف می زنند که از محققین و... حمایت میشه. عملا امکانات آزمایشگاهی بسیار کمه. هم به دلیل مسائل تحریم و هم ...

    خلاصه من هم دیگه تحمل نداشتم. همش با دوستانم در این مورد صحبت می کردیم که کدوم کشور بریم.چه جوری اپلای بگیریم و...

    خیلی هم دوست داشتم و با علاقه بودم.ولی می گفتم با مشکلات مالی و... چه کنم.

    اما شاید باورت نشه .یه خواستگار برام پیدا شد که می خواست بره آمریکا! دیگه مشکل هزینه و نگرانی از اینکه اون طرف چه مشکلاتی می تونستم داشته باشم نداشتم.چون همه چیز مشخص بود و....

    پسر خوبی هم بود. مذهبی بود.نخبه بود و خیلی خصوصیات مثبت دیگه.

    اما تو اون مدت که این آقا خواستگار من بود همش تو خواب کابوس می دیدم! و وسط خوابام داد می کشیدم!

    همش می دیدم از پدر و مادرم دور هستم! دلم براشون تنگ شده و دوست دارم بغلشون کنم.ولی پیشم نیستند!

    این قدر تو اون مدت از نظر عاطفی تحت فشار بودم که خدا می دونه و در آخر جواب منفی دادم.با اینکه می گفت حتما بعد از اتمام تحصیلات بر می گردیم ولی اصلا اون آقا به دلم نمی نشست.چون یه فردی میدیدمش که می خواد منو از خانوادم دور کنه. و همش اما و اگر تو ذهن من بود که نکنه یه وقت موندگار شیم و...


    خلاصه الان احساسم کاملا نسبت به خارج عوض شده. استادم هم که بهم پیشنهاد داد خودم درجا گفتم نمی خوام( یه جوری گفتم نمی خوام انگار برام دعوتنامه فرستادند:دی)


    الان ایران را با همه کمکاستی هاش ترجیح می دم. خیلی سختی داره.می دونم ولی راحتی اون ور از نظر امکانات و... به دوری از پدر و مادرم اصلا برام نمیرزه! آغوش مامانم را با بهترین جای جهان هم هرگز عوض نمی کنم!

    با بهترین جای جهان که هیچ با کل جهان هم عوض نمی کنم!
    شاید تو هم الان بگی ای کاش مشکلات مالی نبود و می رفتی و... بگی برم پول جمع کنم تا برم خارج و... ولی وقتی تو موقعیتش قرار بگیری کاملا احساست عوض میشه. البته اگر دختر عاطفی و احساساتی باشی.

    پس فعلا به همین کنکور الانت فکر کن.نقد را بچسب.نسیه بعدا!


    3) نکته دیگه این که من از کسانی که خارج رفتند پرسیدم می گن تو خارج با خود خارجی ها مشکلی ندارند. چون اونجا کلا کاری به کار هم ندارند و مدلشون ایجوریه. حتی می گن با حجاب چادر هم بری هیچ کی چیزی نمیگه!!!!!

    ولی متاسفانه مشکلشون با ایرانی های ساکن اونجا بود! و خیلی سختی می کشیدند و می گفتند این قدر از طرف آنها اذیت و مسخره می شدند( به دلیل اعتقادات و...)از خارجی ها اذیت اصلا نشدند.این قدر از ندید بدید بازی آنها می گفت حال اینکه اصلا خارجی ها این جوری رفتار نمی کردند. و این قدر کمبود هم زبان و... اذیتشون می کرده که منتظر بودند که درسشون تموم بشه و برگردن!!! یعنی دختره که برا من تعریف می کرد اشک می ریخت. از کانادا برگشته بود و می گفت ای کاش هیچ وقت برای تحصیل اونجا نمی رفتم! همین خیابونای تهران.همین آلودگیش را به اونجا ترجیح می دم.


    بعد از کنکورت وقت برای فکر کردن داری. بعدا به این ها هم خواستی فکر کن. ببین این شرایط برای تو چگونه است.مثلا ممکنه برای تو مسائل عاطفی و... مثل من پررنگ نباشه و بتونی ولی شاید هم به همین نتایج من برسی.



    امیدوارم به هر آنچه که صلاحت هست برسی.نه صرفا آنچه که می خواهی
    موفق باشی خانوم دکتر


    - - - Updated - - -


    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  3. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    mishe (چهارشنبه 01 مرداد 93), salehe92 (سه شنبه 31 تیر 93), شیدا. (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1393-4-21
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    538
    سطح
    10
    Points: 538, Level: 10
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    سلام میشه جان

    از خوندن تاپیکت خیلی انرژی گرفتم.به احساس الانت غبطه خوردم.

    دوستان خیلی عالی راهنمایی کردند و من چیز بیشتری بلد نیستم.


    اما خواستم چند تا نکته هم اضافه تر بگم که بهشون توجه کنی شاید بد نباشه.

    1) رشته ژنتیک هم رشته خوبیه و همون طور که آقای less than nothingگفت در خارج از کشور بسیار به این رشته بها داده میشه و حتی ارزش بسیار بالایی نسبت به بقیه رشته ها داره.فکر کنم کشور آلمان تو این موضوع واقعا خیلی پیشرفته است(بنا به شنیده هام)

    2) نکته دیگه اینکه من خودم تا دوسال پیش عشق رفتن به خارج از کشور و ادامه تحصیل داشتم. به خاطر اینکه متاسفانه تو کشور ما فقط حرف می زنند که از محققین و... حمایت میشه. عملا امکانات آزمایشگاهی بسیار کمه. هم به دلیل مسائل تحریم و هم ...

    خلاصه من هم دیگه تحمل نداشتم. همش با دوستانم در این مورد صحبت می کردیم که کدوم کشور بریم.چه جوری اپلای بگیریم و...

    خیلی هم دوست داشتم و با علاقه بودم.ولی می گفتم با مشکلات مالی و... چه کنم.

    اما شاید باورت نشه .یه خواستگار برام پیدا شد که می خواست بره آمریکا! دیگه مشکل هزینه و نگرانی از اینکه اون طرف چه مشکلاتی می تونستم داشته باشم نداشتم.چون همه چیز مشخص بود و....

    پسر خوبی هم بود. مذهبی بود.نخبه بود و خیلی خصوصیات مثبت دیگه.

    اما تو اون مدت که این آقا خواستگار من بود همش تو خواب کابوس می دیدم! و وسط خوابام داد می کشیدم!

    همش می دیدم از پدر و مادرم دور هستم! دلم براشون تنگ شده و دوست دارم بغلشون کنم.ولی پیشم نیستند!

    این قدر تو اون مدت از نظر عاطفی تحت فشار بودم که خدا می دونه و در آخر جواب منفی دادم.با اینکه می گفت حتما بعد از اتمام تحصیلات بر می گردیم ولی اصلا اون آقا به دلم نمی نشست.چون یه فردی میدیدمش که می خواد منو از خانوادم دور کنه. و همش اما و اگر تو ذهن من بود که نکنه یه وقت موندگار شیم و...


    خلاصه الان احساسم کاملا نسبت به خارج عوض شده. استادم هم که بهم پیشنهاد داد خودم درجا گفتم نمی خوام( یه جوری گفتم نمی خوام انگار برام دعوتنامه فرستادند:دی)


    الان ایران را با همه کمکاستی هاش ترجیح می دم. خیلی سختی داره.می دونم ولی راحتی اون ور از نظر امکانات و... به دوری از پدر و مادرم اصلا برام نمیرزه! آغوش مامانم را با بهترین جای جهان هم هرگز عوض نمی کنم!

    با بهترین جای جهان که هیچ با کل جهان هم عوض نمی کنم!
    شاید تو هم الان بگی ای کاش مشکلات مالی نبود و می رفتی و... بگی برم پول جمع کنم تا برم خارج و... ولی وقتی تو موقعیتش قرار بگیری کاملا احساست عوض میشه. البته اگر دختر عاطفی و احساساتی باشی.

    پس فعلا به همین کنکور الانت فکر کن.نقد را بچسب.نسیه بعدا!


    3) نکته دیگه این که من از کسانی که خارج رفتند پرسیدم می گن تو خارج با خود خارجی ها مشکلی ندارند. چون اونجا کلا کاری به کار هم ندارند و مدلشون ایجوریه. حتی می گن با حجاب چادر هم بری هیچ کی چیزی نمیگه!!!!!

    ولی متاسفانه مشکلشون با ایرانی های ساکن اونجا بود! و خیلی سختی می کشیدند و می گفتند این قدر از طرف آنها اذیت و مسخره می شدند( به دلیل اعتقادات و...)از خارجی ها اذیت اصلا نشدند.این قدر از ندید بدید بازی آنها می گفت حال اینکه اصلا خارجی ها این جوری رفتار نمی کردند. و این قدر کمبود هم زبان و... اذیتشون می کرده که منتظر بودند که درسشون تموم بشه و برگردن!!! یعنی دختره که برا من تعریف می کرد اشک می ریخت. از کانادا برگشته بود و می گفت ای کاش هیچ وقت برای تحصیل اونجا نمی رفتم! همین خیابونای تهران.همین آلودگیش را به اونجا ترجیح می دم.


    بعد از کنکورت وقت برای فکر کردن داری. بعدا به این ها هم خواستی فکر کن. ببین این شرایط برای تو چگونه است.مثلا ممکنه برای تو مسائل عاطفی و... مثل من پررنگ نباشه و بتونی ولی شاید هم به همین نتایج من برسی.



    امیدوارم به هر آنچه که صلاحت هست برسی.نه صرفا آنچه که می خواهی
    موفق باشی خانوم دکتر


    - - - Updated - - -


    حقیقت اینه که هیچ وقت رو چیزی که نیست حساب باز نمیکنم شاید همچین خاستگاری در صورتی که نظرم عوض شد و روزی خواستم ازدواج کنم تا ابد برام پیش نیاد.

    میخوام به خودم متکی باشم مدام به خانوادم میگم میخوام خودم رو پای خودم بایستم خودمو مشکلاتمو حل کنم خودمو کارامو مرتب کنم یه ادم مستقل هستم برای خودم پس بذارید خودم زندگیمو بسازم اگر دیدم واقعا نتونستم و خارج از توانم بود به شما میگم تا کمکم کنید پس فعلا تا وقتی ازتون درخواست کمک نکردم میتونید نظارت کنید دورادور در جریان کارام باشید من هم حتما در جریان میذارمتون ولی بذارید خودم کارهامو انجام بدم نمیخوام مثل دخترای لوس بار بیام با اینکه برادرم کاملا به مسائل کامپیوتر مسلط هست ولی هیچ وقت نمیگفتم بیا فلان مشکلمو حل کن خودم میرم میگردم جوابشو پیدا میکنم و کارمو درست میکنم این خیلی لذتش بیشتره

    در مورد از ایران رفتن هم همینطور میخوام خودم زحمت بکشم تا لذتش رو ببرم نمیخوام یکی دیگه این شرایط رو اماده در اختیارم بذاره.من یه بار تو این راه رفتن شکست خوردم من و برادرم قرار بود با هم بریم کشور و شهر و دانشگاه مقصد مشخص بود به زبانش کاملا مسلط بودیم و فقط منتظر بدیم کارامونو درست کنیم ولی برادرم وسط راه نظرشو عوض کرد گفت فعلا نمیخوام برم کشوری هم که انتخابش کردیم اشتباه کردیم اونجا رو انتخاب کردیم موند همینجا کنکور داد یکی از دانشگاه های خوب و رشته های خوب قبول شد و فعلا هیچ نظری در مورد رفتن نداره من خیلی رو این رفتن حساب باز کرده بودمو خوشحال بودم که دارم میرم چون اون موقع از برادرم کم سنتر بودم طبیعتا خانوادم با تنها من رفتن شدیدا مخالفت کردند.

    اما در مورد دلتنگ شدن نه من واقعا به تنهایی عادت دارم و دوستش دارم خیلی خیلی خیلی زیاد تو تنهایی خیلی چیزا بدست اووردم اکثرا تو طبقه پایین خونمون تنها هستم تو تنهایی مغزم کار میکنه خانوادم بهم وابستگی عاطفی زیادی دارن به خصوص پدر و مادرم چون شلوغ خونه من هستم و وقتی میرم خونه ساکته.برم شاید یه مدت تنها بمونن ولی بعد یه مدت دیگه پدر مادرمم وقتی تواناییشو داشتم میبرم پیش خودم.

    دو حالت وجود داره یا میتونم بمونن تا یه حدی پیشرفت کنم و بعدش عادی زندگی کنمو ... یا اینکه برم و مدتی سختی بکشم تا شرایط جور بشه و دوباره دور هم جمع شیم و هر ثانیه با ذوق امیدوار باشم پیشرفت میکنم تو همون زمینه ی علمیی که عاشقش هستم.درسته واقعا خیلی احساساتی هستم ولی بیشتر مواقع سعی میکنم کنترلش کنم وگرنه همون احساسات منو به راه هایی میکشه که خواستارشون نیستم.

    بعضی وقتا که دور شدم دلم خیلی گرفته و حس کردم تنهام به خصوص وقتی مادرم زنگ میزد و بغض میکرد ولی به خودم میگفتم که این دور شدنم بی هدف نیست دنبال هدفی هستم که ارزش داره این سختی رو تحمل کنم وقتی ادم مشغول کار میشه واقعا دیگه مسائل دل تنگی اذیتش نمیکنه و فراموش میکنه.
    ویرایش توسط mishe : چهارشنبه 01 مرداد 93 در ساعت 12:57


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.