سلام دوستای خوب همدردی
همسر من انقدر سخت گیر و ایراد گیر هست که من دیگه کلافه شدم
دارم به کل اعتماد به نفسم رو از دست میدم و به یک آدم افسرده تبدیل میشم
به تمام حرکات و رفتارهای من گیر میده ... چرا توی جمع این حرف رو زدی ؟ چرا این حرف رو نزدی ؟ چرا کارای خونت رو فلان موقع انجام دادی ؟ فلان کار وقتش نست ... چرا این جا نشستی ، چرا میری تو اینترنت ؟ ....تو بی عرضه ای ، تو نفهمی ، تو خنگی ..... وای خدای من ، خسته شدم ...
دارم به جنون میرسم و حق ندارم از دست حرفاش ناراحت شم ، اگر به آرومی بهش بگم که این حرفت من رو ناراحت میکنه ، میگه که خوب راست میگم خنگی ، و بعد میزنه زیر خنده
اگر قهر کنم ، اونم انقدر قهر میکنه که خودم خسته شم برم باهاش آشتی کنم
اگر باهاش حرف بزنم ، انقدر دادو بیداد راه میندازه و بد دهنی میکنه تا کتکم نزنه خیالش راحت نمیشه
من تو زندگیم آدم موفقی بودم ، دختر باهوش و زرنگی که از پس همه کارام خودم بر میومدم
تمام دوستانم برای زندگیشون از من راهنمایی میگرفتن ، اگز با همسرشون مشکلی داشتن من کمکشون میکردم و واقعا هم نتیجه مثبت داشت
و آدم گرم و اجتمایی هستم که تمام دوستام و افراد فامیلم دوستم دارن ، اگر چند روز ازم بیخبر باشن ، حتما زنگ میزنن و میپرسن کجایی ؟ از پدر بزرگم و یا دایی هام بپرسین ، من و بیشتر از تمام نوه های فامیل دوست دارن و همیشه ازم تعریف میکنن و سالهاست که ارتباطم با هیچ کدوم از دوستام قطع نشده
توی درسم آدم بسیار موفقی بودم ، و شاگرد و دانشجوی درس خون و زرنگی بودم
قیافه و ظاهر زیبایی هم دارم . این و اطرافیانم همیشه بهم میگن .
خوش سلیقه هستم طوری که دوستانم و یا فامیل وقتی میخوان خرید کنن ، حتما با من مشورت میکنن و من تا جایی که بتونم از هیچ کمکی برای هیچ کس دریغ نمیکنم و از این کارم لذت میبرم
توی کارای خونه و تر و تمیزی و آشپزی و اینا هم برای همسرم سنگ تموم میزارم
...
اینارو از روی غرورم تعریف نکردم ، فقط گفتم تا در جریان باشید ، آدم خل و چلی هم نیستم که همسرم این برخوردها رو با من داره ، مرتب من رو محکوم میکنه ، و شدیدا ایرادگیر شده
نمیدونم شاید دلیل این رفتاراش موقعیت اجتمایی بسیار خوبی هست که داره ، غرورش زده بالا ...
از وقتی که ازدواج کردم ، نه اجازه ادامه تحصیل بهم داده و نه کار کردن ، چندین ساله که با مدرکه فوق لیسانسم نشستم خونه . اما من دست بردار نیستم و تمام تلاشم رو برای سر کار رفتن میکنم ، هر شغلی رو که میگم ازش ایراد میگیره ... با کارای دولتی مثل استخدام توی اداره جات و یا بانک و .. مخالفه ، دلیلش هم اینه که زیاد وقتت رو پر میکنه و به خونه و زندگیت نمیرسی ،
حتی گاهی اوقات میگه تو عرضه نداری بری سر کار ....
با کار آزاد هم که به هیچ عنوان موافقت نمیکنه
مرد کاملا سنتی و بسیار مرد سالار
من دیگه کلافه شدم ، تو رو خدا بگید من چی کار کنم ؟ برای هر کاری که میخوام انجام بدم باید از شوهرم اجازه بگیرم . سن و سال کمی ندارم ، بچه نیستم
ولی طوری با من رفتار میکنه که داره باورم میشه که شاید واقعا من بی عرضه هستم و یم مشکلی دارم ، مرتب سعی کردم که خودم رو بهش ثابت کنم و هر بار بیشتر من رو انداخته پایین ، تمام انرژی من رو ازم گرفته
آدم کینه ای هست و هیچی از ذهنش پاک نمیشه
توی آخرین دعوایی که با هم داشتیم، به من میگفت برو طلاق بگیر ،میخوام برم زن بگیرم ، این رو توی عصبانیت شدید گفت ، طوری بود که من احساس کردم بهش فکر کرده که الان داره به زبون میاره ... دلم خیلی ازش شکسته ، چند روزه که با هم قهریم ... صبرش هم خیلی زیاده
الان حتما توقع داره با تمام فحش ها و کتک هایی که به من زده ، من برای آشتی پیش قدم شم ... شخصیت من و له کرده ، دیگه هیچی از من نمونده
تو رو خدا من رو تنها نزارید ، حتما نظر خودتون که برام خیلی ارزش داره ، رو بنویسید ، حتی در یک خط
علاقه مندی ها (Bookmarks)