به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    31
    سطح
    1
    Points: 31, Level: 1
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلاف من با همسرم

    سلام، ببخشید اگه عنوان تاپیک گویا نیست!
    سعی میکنم که مشکلم رو خلاصه بگم، تقاضا دارم که همفکری و راهنمایی صورت بگیره، ممنون.

    من 27 سالمه، مهندس کامپیوتر هستم.
    خانومم 16 سالشه. قبل از ازدواج هم اصلا نمیشناختیم همو.
    الان حدوده 4 ماه هستش که عقد کردیم و سه دفعه بینمون دعوا رخ داده، که این سومیش دیگه داره کارو به طلاق میرسونه.
    مشکل اساسی من با ایشون اینه که اهمیت نمیده به من، خواسته هام و اطرافیان ایشون این بهانه رو میارن که ایشون بچه هست و باید تحمل کنم.
    این خلاصه بود، حالا موضوع رو بازتر میکنم:
    در روز خواستگاری، طی صحبت هایی که شد، ایشون گفتن که کلا با پسران فامیلشون شوخی میکنن، مخصوصا با یکی ازون ها و پرسیدن که آیا من مشکلی دارم با این موضوع یا نه. منم گفتم دوست دارم این اتفاق بیوفته. ایشون هم قبول کردن (من تاکید کردم که کوتاه نمیام رو این موارد).
    ازون موقعی که ازدواج کزدیم، مهمونی ای نبوده که ایشون سبک بازی در نیاره و به قولش عمل کنه.
    تا بحثی میشه، میگه چرا نمیزاری با اون شوخی کنم.
    منم هیچ وقت با دعوا ازش نخواستم که این کارو نکنه، همیشه با خنده (بیشتر از 10 بار قول داده اما عمل نکرده)
    البته من آدم بد دلی نیستم، دلایل رو میگم، اساتید قضاوت کنند:
    - با اینکه ایشون با بقیه هم شوخی کینن، اما من فقط روی همون یه نفر حساس شدم، چون همیشه حرف اونه (حتی موقع لباس خریدن میگه که " همون لباسی که تن فلانیه".
    - هیچ موقع هم گیر ندادم که موهاتو بده تو، درست بشین، ... (یعنی رو این موارد حساس نیستم).
    اینا یه طرفه ماجرا بود.
    طرفه دیگش:
    وقتی من میبینم که ایشون هیچ گونه اهمیتی به من نمیده، اگه یه هفته هم تماس نگیرم، ایشون پیش قدم نمیشه، روی حرفاش نمیمونه، ... نمیدونم حق دارم که این فکرو بکنم که نکنه از این ازدواج پشیمون شده و شاید همون پسر رو میخواسته!

    دیگه کار به جایی رسید که گفت من خجالت میکشم که تورو به دوستام نشون بدم!
    بعد چند روز، گفت طرز لباس پوشیدنت باعث شده که من اون حرف رو بزنم.

    البته هنوز من نصف مشکلاتم رو گفتم.

    چند روز پیش (بعد حدوده 20 روز قهر و عدم رفت و آمد)، والدین و خودش اومدن که حرف بزنیم برای رفع مشکل. متاسفانه پدر ایشون هنوز نشسته بود یک تهمت بی اساس (که همسرم کاملا میدونست که تهمته، اما فقط نشست و نگام کردو هیچی نگفت) زد و بعدش من از همون مشکل سبک بودن ایشون در مهمانی ها شروع کردم (بجای اینکه بگن دختر ما زده زیره قول روز اولش) گفتن تو بد دلی و حرمت ها شکست و صدا ها رفت بالا.
    پدرم هم از همسرم پرسید که آیا شوهر و زندگیت رو میخوای، همسرم هم گفت بخاطر بابام میخوامش!
    ازون روز به بعد هم هیچ تماسی نگرفته.

    امیدوارم که به این مشکل رسیدگی بشه، من موارد تکمیلی رو هم خواهم گفت.

    ممنون

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    به نظرم بیشتر از کم بودن سن همسرتون اختلاف سنی هست که باعث بروز مشکل میشه.
    چطوری با همسرتون آشنا شدین؟
    تو بیست روزی که قهر بودین شما هیچ سراغی از ایشون نگرفتین؟
    منظورشون از اینکه به خاطر پدرشون شما رو میخوان چیه؟

  3. 3 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    mhd (دوشنبه 23 دی 92), toojih (دوشنبه 23 دی 92), کاغذ بی خط (سه شنبه 24 دی 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    31
    سطح
    1
    Points: 31, Level: 1
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گفتم که قبل ازدواج اصلا ایشون رو نمیشناختم. یه نفر ایشون رو معرفی کرد!
    چرا، زنگ میزدم جواب نمیداد، اس ام اس هم همینطور.
    حتی من یه سفر داشتم، قبلش زنگ زدم خونشون، مامانشون گفتن که خوابه، رفتم و اومدم، حتی نپرسید که مرده ای، زنده ای!

    ببینید، یکی از مشکلات اساسی ایشون و خونوادشون اینه که من اونجوری که همسرم دوس داره، لباس نمیپوشم (کلا توقع دارن من طبق خواسته ایشون باشم، ولی وقتی میگم که ایشون هم باید به من اهمیت بده و... میگن بچه اس !!!)
    جریان لباش پوشیدن رو بگم:
    وقتی رفتیم برای اون خرید اول که برای داماد انجام میدن (شلوار و...) من همه چیرو کاملا خلاف سلیقه خودم و طبق خواسته ایشون و خونوادشون خریدم (برامم مهم نبود، ناراحت هم نبودم)، درست بعد از اتمام خرید، رفتیم وارد یه مغازه، ایشون خواستن یه لباس بخرند. من گفتم فلان رنگ رو بخر، ولی ایشون همونو که خودش دوس داشت خرید!
    ایشون هیچ موقع نظر خواهی نکرده از من که چی بپوشه، چه بیرون، چه تو خونه!

    منظوره ایشون رو نمیدونم، ولی چون تو اون دعوا پدرشون حالشون یکم بد شد، این حرفرو زد.

    ایشون تو اون مدتی که قهر بودیم، حتی نگفت بیا حرف بزنیم که مشکل حل شه.

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    بنظرم سنش خیلییی کمه.
    منک مامانم اصرار داره با یه پسر ک شش سال تازه از من بزرگتره ازدواج کنم.
    از اول خودم گفتم نه.خیلی اختلافمون زیاده.
    هرچیم میگن ادم خوبیه میگم شاهزاده هم باشه باشه اما اون زن میخواد نه بچه من ک خودمو میشناسم رفتارای من خیلیاش ناپخته و بجه گانس اون الان خیلی بزرگ و پخته اس منو نمتونه تحمل کنه .من احساساتی اون نه.
    اما بزرگترا به این موارد توجه نمیکنن متاسفانه.اونا یه بعد دیگه رو میبینن.
    این ماهستیم که باید خودمون انتخاب درست براساس معیارامون بکنیم.

    ایسوال ایشون درمقابل شما حساسیتی ندارن؟ مثلا شما تو مهمونیی ای با خانومی شوخی کنین؟ بگین بخندین؟ ایشون دلخور نمیشن؟اکه نمیشن نشون میده معیاراتون باهم فرق داشته و داره.باید یه تصمیم اساسی بگیربن ورگرنه بعدا تو زندگیتون بدتریناشو باید تحمل کنین

  6. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    toojih (دوشنبه 23 دی 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    31
    سطح
    1
    Points: 31, Level: 1
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول میگفت مهم نیست، اما بعدا لاب لای حرفاش یه نکاته ریزی رو میگفت که نشون میداد حساسه!

    من مشکلم شوخی کردن ایشون نیست (البته هست، اما جدی نیست) مشکلم اینه که رو حرفش نمونده، به خواسته من توجهی نداره!
    میدونه من بدم میاد، هر دفه بدتر میشه

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    خب چیزی ک میخواین با دعوا نمیشه حلش کرد
    اینکه دوست دارین بنظر شما اهمیت بده خوبه.اما باید دوستتون داشته باشه ک اینکارو بکنه.
    از رو حسش اینکارو بکنه نه زور و اجبار.

    اونجوری واسش شیرین تزه.
    اما شما میگین شونزده سالشه خیلی کمه دخترا تو این سن لجباز تر میشن با نهربونی سخت میشه بهشون چیزیو فهموند چه بزسه با دعوا و قهر کردن.
    شما باید صبور باشین تحملتون ببزین بالاتر و سعی کنین اونجور ک دلتون میخواد تربیتش کنین. خوبیه سن کم فقط همینه که هنوز رشد نکرده میتونی خیلی از ویژگیاشو تغییر بدی.اما با سیاست نه دعوا .

  9. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mhd (دوشنبه 23 دی 92), toojih (دوشنبه 23 دی 92), کاغذ بی خط (سه شنبه 24 دی 92)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام، خوب همونطور که خودت هم میدونی و خانم مهستی گفت مشکل اصلی مربوط میشه به اختلاف سنی زیاد. حالا دیگه فقط صبر کن و دلسرد نشو،

    زیاد سر به سرش نزار، خیلی پیله نشو، ضمن اینکه حواست بهش باشه که بدونه دوستش داری زیاد بهش نزدیک نشو. به نظرم اگه احساس کنه که تو تصور نبود او برات

    غیرممکنه و خیلی میخوایش بیشتر ازت دور میشه. بزار ضمن اینکه بفهمه دوستش داری ولی همه زندگیت نیست. این البته نظر منه و شاید اشتباه باشه.

    بهرحال کارت سخته دیگه. حالا که با این اختلاف سنی ازدواج کردی باید اونقدر صبر کنی تا بزرگ بشه!

  11. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    mhd (دوشنبه 23 دی 92)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    ولی درکل اگه بتونین بهشون بفهمونین که مواردی که میگین و دوست دارین رعایت کنه بنفع خودشه و شما صلاحشو میخواین و اون به این مرحله برسه ک واسش بهتر اینه که شما میگین.اونوقته که میتونین مطمعن لاشین همیشه در هر شرایطی چه سما باشین چه نباشین چه قهر باشین چه اشتی بازم رعایت کنه.

    ولی اگه کاریو بخاطر حس دوست داشتنش انجام بده یروزیم یخاطر حس تنفر یا ناراحت کردنتون یا لجبازی دگه رعایت نکنه.

  13. کاربر روبرو از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده است .

    mhd (دوشنبه 23 دی 92)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام .من نمیخوام قضاوت کنم فقط چون چنین تجربه ای برای برادر خودم اتفاق افتاد گفتم شاید گفتنش خالی از لطف نباشه.برادر بنده یکسال قبل با دختری از فامیلمون که هفت سال کوچکتر بود نامزد کرد .دقیقا همین رفتارهای نامزد شما رو داشت ولی خیلی بدتر .داداشم یکماهه نامزدیشو بهم زد و حتی خانواده دختره برادر منو مقصر میدونستن در صورتیکه خودشون هم میدونستن مقصر دختر شون هست.البته ایشان دوست پسر هم داشتن و با بی حیایی به برادر من گفته بودن ..خیلی رفتاراشون بچه گانه و خنده دار بود ولی متاسفانه خانواده من متوجه رفتارهای این دختر نشده بودن .اما یکماهه نامزدیشون رو بهم زدن.منم دلیل رفتاراشون رو نا پختگی ایشون میدونم.شما فرد با تجربه تر هستین و بیشتر از ایشان درک میکنید .همسر شما هم به فرصت نیاز داره تا به یک فرد اگاه تبدیل شوند بنابراین این دعواها پیش میاد .امیدوارم موفق و پیروز باشید

  15. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    mhd (دوشنبه 23 دی 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 18:21]
    تاریخ عضویت
    1392-10-23
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    31
    سطح
    1
    Points: 31, Level: 1
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    7

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    خب چیزی ک میخواین با دعوا نمیشه حلش کرد
    اینکه دوست دارین بنظر شما اهمیت بده خوبه.اما باید دوستتون داشته باشه ک اینکارو بکنه.
    از رو حسش اینکارو بکنه نه زور و اجبار.

    اونجوری واسش شیرین تزه.
    اما شما میگین شونزده سالشه خیلی کمه دخترا تو این سن لجباز تر میشن با نهربونی سخت میشه بهشون چیزیو فهموند چه بزسه با دعوا و قهر کردن.
    شما باید صبور باشین تحملتون ببزین بالاتر و سعی کنین اونجور ک دلتون میخواد تربیتش کنین. خوبیه سن کم فقط همینه که هنوز رشد نکرده میتونی خیلی از ویژگیاشو تغییر بدی.اما با سیاست نه دعوا .
    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    سلام، خوب همونطور که خودت هم میدونی و خانم مهستی گفت مشکل اصلی مربوط میشه به اختلاف سنی زیاد. حالا دیگه فقط صبر کن و دلسرد نشو،

    زیاد سر به سرش نزار، خیلی پیله نشو، ضمن اینکه حواست بهش باشه که بدونه دوستش داری زیاد بهش نزدیک نشو. به نظرم اگه احساس کنه که تو تصور نبود او برات

    غیرممکنه و خیلی میخوایش بیشتر ازت دور میشه. بزار ضمن اینکه بفهمه دوستش داری ولی همه زندگیت نیست. این البته نظر منه و شاید اشتباه باشه.

    بهرحال کارت سخته دیگه. حالا که با این اختلاف سنی ازدواج کردی باید اونقدر صبر کنی تا بزرگ بشه!
    ممنونم از همفکریتون

    دقیقا حرفی رو میزنید که اطرافیان ایشون میزنن، مگه من چند سال میخوام زندگی کنم؟
    چقد کوتاه بیام؟
    سن کم توجیح بعضی از کارا نیس، بلاخره حتما در حدی دیده خودشو که ازدواج کرده.
    من هنوز تمام موارد رو نگفتم. من فقط میخوام یکم اهمیت بده به من. الان اگه کوتاه بیام، چه تضمینی هست که خوب بشه.
    اینکه بگه دوسم داره، از سن ایشون خارج نیست، طرف دوست پسرشهف 100 برابر بیشتر بهش اهمیت میده!

    تو اون دوتا دعوای قبلی دقیقا همین کارایی که گفتین رو انجام دادم، یه کارایی کرد که دلمو شکست (متاسفانه خونوادشون هم تذکر نمیدادن بهش) اما کوچکترین اعتراضی نکردم. فقط خواستم که بهش محبت کنم. اما هیچی تغییر نکرد، بدتر هم شد.

    دو دفه پیش من رفتم و پا رو غرورم گذاشتم (با اینکه ایشون مقصر بود)(دقیقا همین مواردی که الان هست) اما این دفه من پا پیش نزاشتم ببینم ایشون پا پیش میزاره، دوسم داره، اما دیدم ن!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    ولی درکل اگه بتونین بهشون بفهمونین که مواردی که میگین و دوست دارین رعایت کنه بنفع خودشه و شما صلاحشو میخواین و اون به این مرحله برسه ک واسش بهتر اینه که شما میگین.اونوقته که میتونین مطمعن لاشین همیشه در هر شرایطی چه سما باشین چه نباشین چه قهر باشین چه اشتی بازم رعایت کنه.

    ولی اگه کاریو بخاطر حس دوست داشتنش انجام بده یروزیم یخاطر حس تنفر یا ناراحت کردنتون یا لجبازی دگه رعایت نکنه.
    اتفاقا دقیقا این بحث بین ما بود، میگفت به من اعتماد نداره و فقط حرف بابشو قبول داره.
    چندین مرحله کاملا واضح به این نتیجه رسید که حرفی که من میکم، کاری ک میکنم به نفع خودش و زندگیمونه.
    خودش اعتراف کردو گفت دیگه اعتمادشو جلب کردم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.