سلام به همه ی همه ی دوستان
چند دفعه تا حالا مزاحمتون شدم لطف کنید بخونید.اما خلاصه دختر معتقدی بودم که برای کار کردن امدم شهر دیگه ای که دوبار گرفتار دو تا هوس باز کثیف شدم .خیییییییییلی تنهام خیییییلی دو شیفت کاری هستم اما وقتی میام خونه هیچکی ندارم باهاش حرف بزنم مامان بابا هم زیادی اعتماد دارن بهم و دلشون بزرگ شده.
این دو بار فقط میخواستم از تنهایی فرار کنم نمیدونم چرا بختم بسته شده باور کنید اخه هم خونه می بینه چقد ساده و ..هستم یکی از اشناهاشون ک شرایط خوبی هم داره اینجاست میخواد ازدواج کنه منو معرفی کرده ایشون از ظاهرم خوششون اومده بود اما نمیدونم چرا ادامه نمیده منم روم نمیشه بگم چی شد؟حالا قراردادم تموم شده کارفرما ازم خیلی راضی هست میگه حقوقت رو افزایش میدم خیلی قولای خوب میده هر چند تا به عمل برسه ....اما من خسته تر از سال قبل هستم ک از خستگی ی نامرد رو همه ی زندگیم دیدم .دلم خانواده میخواد ولی چه تضمینی هست ک بمونم بهتر میشه که این ازدواجم سر میگیره .در ضمن درسم هم تا کارشناسی خوندم . بنظر شما دوستان چیییییییییییییییییییییییک ار کنم ؟ بمونم یا برم ؟؟؟؟؟؟؟؟بچه ها برام دعا کنید ک ب خیر و صلاح باشه و این ازدواج سر بگیره .اخه دلم نمیخواد بگن رفت نتونست برگشت.
علاقه مندی ها (Bookmarks)