به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 103
  1. #71
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    آقای sci من حق شماره 5 (نه گفتن) رو در این زمینه برای شوهرم قایل نیستم. پدر و مادرم مثل یه شاهزاده با شوهر من رفتار می کنند و وقتی مهمونشون هستیم جلوش هزار بار خم و راست میشن و اونو بالای مجلس می شونند و فکر این هستند که چطوری بیشتر بهش خوش بگذره حالا حالا، اگر اون وقتی اونا به تهران اومدند بخواد اینطوری رفتار کنه، ..
    .
    من که با شوهرم بحث کردم اون به من ثابت کرده حق باهاشه! مث همیشه! و حالا خودش رو محق می دونه که قهر کنه! و طلبکار باشه! خانواده اش هم دارند حمایتش می کنند. من یه تنه با این وضعیت منفعل بودن چه کار می تونم بکنم؟
    .

    - - - Updated - - -

    ملکه جان ممنونم که برام وقت میذاری. منم پستت رو راجع به بچه خوندم درکت می کنم ولی راستش هیچی دراین باره نمی دونم که به دردت بخوره.
    .
    اگه شوهرم نیاد همه فامیل می فهمند که مشکلی هست. مادربزرگ منو نمی شناسین به اون ور دنیا هم مخابره می کنه!!
    .
    پدر و مادر من هم همه چی رو می فهمند و خبر دارند. شوهر مزخرف من رو هم میشناسند. نمیشه دروغ بگم! پدرم هم عصبانیه.
    .

    - - - Updated - - -

    گاهی حسابی دچار استرس و اضطراب میشم. شاید حق با ملکه است. شایدم بشه یه چیزی گفت یه کاری کرد که همسرم باهام همراه بشه. ولی میدونم که توی این شرایط خانواده ام ازم انتظار دارند. حق هم دارند.

  2. #72
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سخت نگیر این روزها میگذره درکت میکنم میدونم تو چه فشاری هستی

    ولی برو یکساعت بنشین بگو واسه همسرت کاری پیش اومده نتونست بیاد بعد پاشو بیا خونه خودت

    حدس میزنم همسر تو از اون دسته آدمهائی باشه که خیلی باید بهش توجه بشه و بهش احترام گذاشته باشه کلا انسان پرتوقعی بایدباشه

    خوب تو این شخص رو یک روزی انتخاب کردی و هیچ راهی نداری به غیر از اینکه راه و روش ارتباط با این دسته آدمها رو یاد بگیری

    به شوهرت احترام بذار
    باهاش بحث نکن
    حق انتخاب بده
    کنارش قرار بگیر نه مقابلش
    ببرش بالا

    شاید الان تو این شرایط اون هم جبهه گرفته و نمیخواد از موضع خودش خارج بشه امروز رو به بیخیالی سپر کن

    شروع کن به تمرین

    هر موقع ازش خوشحال بودی یه کاری کرد که تو رو ناراحت نکرد ازش تشکر کن ازش قدردانی کن بهش بگو که تو به خاطر وجودش خدا رو شکر میکنی و افتخار میکنی که اون رو انتخاب کردی با کلمات بازی کن

    همه زندگی تو که دعوا و بحث و جدل و لجبازی که نبوده یه فرصتهائی هم حتما برات پیش اومده و خواهد آمد که بتونی قدر دان شوهرت باشی حتما شوهرت یه سری خصلتهای خوب هم داره

    دیگه هیج وقت در مورد خانوداه اش اظهار نظر نکن حتی اگه داشتی منفجر میشدی از دستشون هرچی باشن خوب یا بد خانوادشه همینطور که تو الان مثل اسپند رو آتیش بالا پائین میری که همسرت امروز بیاد به دیدن خانواده ات و به خانواده ات احترام بذاره دوست نداری که همسرت کوچکترین ایرادی یا گلایه ای از خانواده تو بکنه مطمئن باش اون هم مینطوره حالا کاری هم نداره که در حق تو ظلم میکنن یا خوبی فقط دوست نداره که تو در موردشون بدی بگی ولشون کن تو که انقدر تو کارت تو تحصیلاتت واسه خودت پیشرفتهائی داشتی این بحث های مادر شوهر و خواهر شوهر و پدر شوهر رو یه روز تصمیم بگیر واسه همیشه بریزیش دور واسه خودت دقدقه های جدید درست کن دقدقه ات نشه خانواده شوهرت و خانوده تو خودت رو درگیر مسائل دیگه کن درگیر کارت کن درگیر کمبودهای زندگیت کن درگیر دوستات کن یه مدت بذار اونها کمرنگتر تو زندگیت

    به همسرت عشق بورز بهش بگو که دیگه تصمیم گرفتی واسه خودت و همسرت زندگی کنی و حرفها و صحبتهای دیگران نباید روی تو تاثیر بذارن به خودت بگو دیگه میخوام حرف دیگران برام مهم نباشه دیگه نمیخوام دیگران حال من رو عوض کنن من خودم مسئول تغییر حال خودم هستم اینکه پدر شوهرت حرفی بزنه که تو رو درب و داغون کنه ... نه ... نه ... نه دیگه she نمیخواد با حرف دیگران روحیه اش رو ببازه

    هر وقت که رفتین شهرستان پیش خانواده همسرت بذار دست همسرت رو بگیرن ببرنش تو اتاق در رو هم ببندن 2 ساعت با هم حرف بزنن اصلا به تعداد روزهائی که اونجائید بذار روزی 2 ساعت بدون حضور تو با هم حرف بزنن شاید یه مسئله ای تو خانواده شان هست که دوست ندارن عروس شون از اون با خبر باشه شاید اصلا در مورد تو حرف میزنن بزار بزنن متاسفانه متاسفانه تو نقطه ضعف دادی دستشون از این به بعد بذار راحت باشن پسرشونه شاید میخوان باهاش درد دل کنن تو وقتی میری اونجا برای اینکه تو اون مدتی که همسرت رو میبرن باهاش صحبت کنن واسه خودت یه سرگرمی چیزی ببر کتاب ببر بخون جدول ببر حل کن نمیدونم به هر کاری که فکر میکنی علاقه مندش هستی و میشه تو مسافرت انجام داد برس

    تا حالا خیلی واسه من پیش اومده که مادر همسرم وقتی همسرم میرسه خونه زنگ میزنه میگه بیا اون هم میره خیلی وقتها 2 ساعت طول میکشه تا بیاد خونه
    بذار بره الان این دوره زمونه انقدر مسائل پیش میاد واسه خانواده ها که گاهی از عنوان کردنش پیش عروس یا داماد یا حتی بچه ها آدم خجالت میکشه شاید مادر همسر من نمیخواد من که عروسش هستم مشکلش رو بدونم انقدر مستاصل بوده که پناه آوره به پسرش واسش درد دل کنه البته من اوایل میپرسیدم چی شد و چی گفت ولی الان دیگه نمیپرسم

    روش ارتباطیت رو عوض کن عزیزم موفق میشی از فرصتی که واست تو این سایت ایجاد شده بیشترین استفاده رو ببر

    ممنون از اینکه به تاپیک من هم سر زدی عزیم

  3. #73
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام she
    خوبی خانمی ؟
    چقدر عصبی و ناراحت !!
    آروم باش دختر
    یه چیزی بهم ثابت شده تو این مدت
    وقتی همه تلاشم رو نمی کنم برای حفظ چیزی ، و میذارم راحت از دستم بره ، بعد از رفتنش حسرتی میاد سراغم که چرا همه تلاشم رو نکردم. این حسرت حتی از همه تلاش هایی که می باید می کردم سخت تر و سنگین تره .
    شک ندارم در مورد تو هم این طور خواهد بود.
    تو الان در مقطع حساسی از زندگیت هستی. تو مشکل رو کشف کردی و حالا داری تلاش رو شروع می کنی برای حل مشکل.
    تو که نمیخوای تو این مرحله حساس دست از تلاش بکشی ؟ نه؟
    she یه بازه زمانی تعیین کن. این موضوع باعث آرامشت میشه . شش ماه. فقط روی خودت کار کن. تمرکز رو از همسرت بردار . روی خودت تمرکز کن. مطمئن باش وضعیت خیلی خیلی بهتر میشه. شک نکن.
    من مطمئنم اگه امروز آقای sci بهت سر بزنه حالت خیلی بهتر میشه. استرس و نگرانیت از اینه که ایشون سر نزده و تو فکر می کنی داری راهها رو اشتباه میری. فکر می کنی ازت نا امید شده . دختر خوب صبور باش. من مطمئنم که آقای sci از تو نا امید نشده. شاید سرشون شلوغه . چون کمتر سر می زنن.
    به هر حال تمریناتت رو دقیق انجام بده. برای این وضعیتی که پیش اومده یه فکری بکن . نذار تشنج بره بالا . یادت باشه تو در حال تمرین و فعالیت هستی . نذار هیچ کسی و هیچ موضوعی در این تلاشت وقفه بندازه .
    she من تو رو خیلی قدرتمند و باهوش می دونم. مطمئنم که می تونی رفتارهای خودت رو تغییر بدی و از انفعال خلاص بشی. خودت رو دست کم نگیر. این روزا کاملا مشخصه داری خودت رو خیلی کم حساب می کنی. اینو حتی از توی نظری که در تاپیک من گذاشته بودی میشد فهمید. اینکه منو و تو یاد گرفتیم منفعل رفتار کنیم اصلا دلیل نمیشه آدم های ضعیفی باشیم. این فقط یه ضعف رفتاریه که من مطمئنم می تونیم برطرفش کنیم.
    پس تلاشت رو بکن تا بعدا حسرت نخوری که زندگیت رو تو مقطعی رها کردی که داشتی کمک می شدی برای بهتر کردنش.
    ما مشتاقانه منتظر بهتر شدن زندگیت هستیم عزیزم.

  4. #74
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh نمایش پست ها
    سخت نگیر این روزها میگذره...

    ولی برو یکساعت بنشین بگو واسه همسرت کاری پیش اومده نتونست بیاد بعد پاشو بیا خونه خودت....

    تا حالا خیلی واسه من پیش اومده که مادر همسرم وقتی همسرم میرسه خونه زنگ میزنه میگه بیا اون هم میره خیلی وقتها 2 ساعت طول میکشه تا بیاد خونه
    بذار بره ...
    حرفاشون برنامه ریزی شده است و دردو دل نیست. تاثیر خوبی روی زندگیمون نداره. بیشتر به خاطر اینکه شوهر من اون ها رو خدا میدونه و منو دشمن خدا ! البته این از بی عرضگی و بی سیاستی و حساسیت منم هست.
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها

    خودت رو دست کم نگیر... اینکه منو و تو یاد گرفتیم منفعل رفتار کنیم اصلا دلیل نمیشه آدم های ضعیفی باشیم. این فقط یه ضعف رفتاریه که من مطمئنم می تونیم برطرفش کنیم.
    مرسی ملکه جان، درست میگی. مرسی آسمانی جان، ولی خیلی سخته دوستان.
    درخواست می کنم ازش و براش حق گفتن نه رو هم درنظر میگیرم.
    چطوری درخواست کنم که احتمال موفقیت داشته باشه؟
    .
    بیا بریم مامان و بابا رو ببینم... ؟

    زنگ بزنیم مامان اینا امشب بیان ؟ (اونا احتمال زیاد نمیان بنابراین پیشنهاد زنگ زدن حتی اگر اون زنگ بزنه پیشنهاد خوبی نیست.)بعدش که گفت نه، خودت برو... من چه عکس العملی نشون بدم؟ چطوری ناراحتیم رو احساسم رو نشون بدم؟
    من این توقع رو ازت دارم و اگر نیای خیلی ناراحت میشم و از اینکه جلوی پدر و مادر و خواهر و برادرم بگم شوهرم قهر کرده خجالت می کشم.
    اون به من میگه باید به خاطر رفتار بد خودت خجالت بکشی. یا بگو ازشون ناراحتم یا ... به من مربوط نیست!
    و منم میگم ما دعوا کردیم و اونا از من دفاع کردند. به نظر من طبیعیه. اگر ناراحت هم هستی خودت زبون داری و راهش این نیست. با این کارت اونا راجع به تو چی فکر می کنند؟
    .
    شاید با منت زیاد و به حالت قهر راه بیوفته و با من بیاد. اونجا هم رفتار قهرامیز و سرد و طلبکارانه داشته باشه. شاید هم نیاد.


    - - - Updated - - -

    تصمیم نهایی من برای امروز :

    وقتی همسرم رسید خونه و یه کم استراحت کرد، شروع می کنم به لباس پوشیدن و آماده شدن. بهش می گم که میخام برم مامان اینا رو ببینم. میای دیگه؟
    بدون جبهه گیری و ناراحتی و یا بی اعتنایی بهش پیشنهاد میدم. چون اگر ازش خواهش کنم در بهترین حالت به جز منت و رفتار سرد چیزی ازش نمیبینم.
    حق 1 رو برای خودم در نظر می گیرم.
    حق 9 رو قبلا برای خودم درنظر گرفتم و حالا هم فقط یادآوری می کنم.
    حق 5 رو برای اون درنظر می گیرم.

    .
    اگر نیومد خودم میرم و یک ساعتی میمونم و برمیگردم و باز هم عادی اما کمی دلخور رفتار می کنم. (با این تفکر که رفتار اون به خودش مربوطه و مسئولیتش هم پای خودشه.)
    حق 2 و 4 رو برای اون درنظر می گیرم.
    بعد از برگشتن احساسم رو از نیومدن اون ابراز نمی کنم. (هنوز مطمئن نیستم.)
    حق 2 رو برای خودم شاید در نظر نگیرم.
    .
    .
    بازم از اینکه هستید واقعن ممنونم.

  5. #75
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    شی جان نمی دونم به دردت بخوره یا نه ولی اگه درخواست هات از شوهرت حالت دستور داره به نظرم بد نیست بیای یه چند باری حالت سوالیش کنی و به جای یاداوری وظیفه، از طریق لحنت که ملایمه و محبت امیزه القای لطف کنی بهش. یعنی به جای اینکه صاف بری بگی حرفاتو یه کمی مهربونی و ملایمت و نرمش قاطیش کنی. اینطوری احتمالا دعوا و برخوردهاتون کمتر میشه.

  6. #76
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شی عزیزم.
    من با خوندن پستهات و تلاشت برای رفتار جراتمندانه و تمرینهات دارم امیدوار میشم که منم دست به کار بشم.
    حالا شما میخوای دست از تلاش برداری و خودتو وارد رفتار پرخاشگرانه کنی؟حیفه عزیزم.این کار رو نکن.
    در اینکه کسی که احترام میذاره (خانواده شما ) حق داره احترام ببینه شکی نیست.اما ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم به ما احترام بذاره.
    به نظر من میشه اینطور هم درخواستتو مطرح کنی:
    شی: عزیزم من خیلی دوست دارم خانوادمو ببینم و بیشتر از اون دوست دارم تو هم در کنارم باشی.چون اینطوری هم منو جلوی خانوادم سربلند میکنی هم بزرگواری خودتو ثابت میکنی.با این وجود انتخاب با خودته.من نمیخوام تو رو معذب کنم.
    اگه گفت:" من نمیام تو هم حق نداری بری "میتونی بگی : "من روی تو به عنوان یه آدم منطقی حساب میکردم و فکر میکردم تو هم حق انتخاب رو به من بدی"
    کلا حرفهایی رو که ممکنه ازش بشنوی حدس بزن و برای هر کدومش یه جواب مودبانه و جراتمندانه کنار بذار.
    موفق باشی عزیزم.

  7. #77
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    شما رو رها نکردم خانم،
    خیلی پستهای روزهای گذشته امیدوار کننده است که شما خیلی خوب تونستید اوضاع رو کنترل کنید
    می خوام یه تمرین به شما بدم که البته تاکید کنم: استفاده از جملات "من" با تکنیک xyz
    نت برداری از بحث درخواست جرات مندانه در تاپیک " چگونه منفعل نباشیم"
    شما مسئول شادمانی خانواده یا شوهرتون نیستید
    چقدر خوب روی حقوقتون متمرکزید این روند رو ادامه بدید چون نشون می ده که واقعا کجاها داره به شما اسیب می زنه، مطمئن باشید هرکسی فقط از ناحیه عدم رعایت حقوق فردیش اسیب می خوره!
    همدلی رو بیاموزید. به شما کمک می کنم
    برای شما یک خط قرمز اساسی طی شش ماه اینده می گذارم: تصمیمات اساسی زندگی رو به سال بعد موکول کنید و تحت هیچ شرایطی تصمیمهای هیجانی رو اجرا نکنید.
    ادامه بدید منتظرم

    پ. ن: تشکر اینجانب از یک پست صرفا به منزله دیدن آن پست بوده و الزاما به منزله تایید نیست کما اینکه به منظور صرفا تشکر نیز می تواند باشد. با توجه به حجم مراجعین و وقت اندک من در همدردی شاید پستی رو بخونم و بعدا جواب دهم، نگران نباشید

  8. #78
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    شما رو رها نکردم خانم،
    .
    از لطفتون بی نهایت سپاسگذارم. خیلی فوق العاده است که با راهنمایی هاتون زندگی آدم ها رو تغییر میدین.

    خیلی پستهای روزهای گذشته امیدوار کننده است که شما خیلی خوب تونستید اوضاع رو کنترل کنید.
    .
    من فقط خودم رو و احساس خودم رو کنترل کردم.
    می خوام یه تمرین به شما بدم که البته تاکید کنم: استفاده از جملات "من" با تکنیک xyz
    .
    چشم، حواسم رو جمع می کنم که رعایتش کنم.

    نت برداری از بحث درخواست جرات مندانه در تاپیک " چگونه منفعل نباشیم"
    .
    چشم. البته من نتونستم نحوه درخواست مناسب رو پیدا کنم. راجع به شنونده بودن و گوینده بودن مطالب فوق العاده ای در پست هاتون پیدا کردم. ولی در مورد نحوه صحیح درخواست چیزی رو پیدا نکردم. فقط شرایط مکان و زمان و ... درخواست بیان شده بود. میشه خواهش کنم نحوه درخواست درست و موثر رو بهمون بگین؟

    شما مسئول شادمانی خانواده یا شوهرتون نیستید.
    .
    بله. ولی مقصر ناراحتی خانواده ام و وضع پیش اومده هستم.

    چقدر خوب روی حقوقتون متمرکزید این روند رو ادامه بدید چون نشون می ده که واقعا کجاها داره به شما اسیب می زنه،
    مطمئن باشید هرکسی فقط از ناحیه عدم رعایت حقوق فردیش اسیب می خوره!

    .
    واقعن؟
    ولی این حقوق رعایت نمیشه. نه از طرف خودم نه دیگران.


    همدلی رو بیاموزید. به شما کمک می کنم.
    .
    با تمام وجودم منتظر راهنمایی هاتون هستم. و تک تک جمله هاتون رو هزاربار میخونم و سعی می کنم اجرا کنم.

    برای شما یک خط قرمز اساسی طی شش ماه اینده می گذارم: تصمیمات اساسی زندگی رو به سال بعد موکول کنید و تحت هیچ شرایطی تصمیمهای هیجانی رو اجرا نکنید.
    .
    بله گاهی به شدت عصبی و ناامید و پرخاشگر میشم. توی اون شرایط حرف های تلخی میزنم یا کارهای نادرستی می کنم.

    ادامه بدید منتظرم
    .
    این جمله های کوتاهی که نشون دهنده ادامه پیگیری شماست بهم آرامش میده.

    پ. ن: تشکر اینجانب از یک پست صرفا به منزله دیدن آن پست بوده و الزاما به منزله تایید نیست کما اینکه به منظور صرفا تشکر نیز می تواند باشد. با توجه به حجم مراجعین و وقت اندک من در همدردی شاید پستی رو بخونم و بعدا جواب دهم، نگران نباشید
    .
    اینو می فهمم آقای sci.
    دست خودم نیست. می ترسم قبل از اینکه بتونم چیزی رو درست کنم دیگه به من سر نزنید و به شما حق میدم که خسته بشید.
    من دیروز به تنهایی رفتم و خانواده ام رو دیدم. دو ساعت موندم و برگشتم.
    به شوهرم گفتم که میای با هم بریم؟ و گفتم که نرفتم صبر کردم تا باهم بریم. ولی اون گفت اصلن نمیاد. گفت بگو من مریضم. (واقعن هم سرما خورده بود.)
    من هیچ اصراری نکردم ولی ناراحت شدم.
    وقتی برگشتم ناراحتی ام رو نشون دادم ولی ادامه اش ندادم. بدون اینکه چیزی بپرسه بهش گفتم که اونجا گفتم تو مریض بودی.
    آخر شب کمی دلسوزی کردم براش.میوه و آب و توجه و ... این جور کارها ... تب کرده بود.
    .
    اون به شدت تصمیم گرفته که هیچ وقت نیاد.
    .

    - - - Updated - - -

    خواهر شوهرم و همسرش سال گذشته با هم دعوا و قهر کردند و خانواده شوهرم حسابی با دامادشون بد رفتار کردند و علنا به خودش و خانواده اش بارها توهین بد کردند. اون هم دقیقا مث الان شوهرم رابطه اش رو با خانواده زنش قطع کرد. اما بعد از یکسال دوباره اومد و حتی از مهمونهای خانواده زنش هم پذیرایی کرد و ....
    .
    خانواده شوهرم بدی های داماد ها رو بزرگ میکنند و بعد اینو به خورد شوهرم میدن که یه مرد به هر حال اینطوری رفتار می کنه!!!! و شوهر من هم بدون اینکه توهینی بهش شده باشه، داره مث دامادشون رفتار میکنه. (میذاره من برم ولی خودش نمیاد.)
    .

    .

    - - - Updated - - -

    دنیای شوهر من رو آجر به آجر مادرش میسازه. همسرم هم نه کتاب می خونه. نه پیش مشاور میاد. نه به کس دیگری اعتماد داره. نه حاضر به تغییره.
    فقط هر چیزی رو که مادرش با دقت و ظرافت براش برنامه ریزی کرده قبول داره.
    (این احساس منه و شوهرم مطلقا با من موافق نیست!)
    .
    .
    مادرشوهرم زن فوق العاده قدرتمند و باسیاستیه و برای هر حرف و کارش برنامه ریزی 20 ساله داره! و من در مقابلش خیلی ضعیفم. سه ساله دارم سعی می کنم ثابت کنم که اون جز دروغ نمیگه و خیر هیچ کس رو نمیخواد....
    (این بزرگترین اشتباه من بوده که خواستم دست اون رو برای پسرش رو کنم! )
    .
    .
    حالا میخوام دیگه به این زن فکر نکنم. برای آرامش و آسایش خودم میخوام دیگه بهش فکر نکنم. و میخوام پیش خودم فرض کنم که اون هیچ نقشی در زندگی من نداره تا بتونم روی خودم و زندگیم تمرکز کنم و فکرم رو آزاد کنم.
    .

  9. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    هیرسا (شنبه 14 دی 92)

  10. #79
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array
    "حالا میخوام دیگه به این زن فکر نکنم. برای آرامش و آسایش خودم میخوام دیگه بهش فکر نکنم. و میخوام پیش خودم فرض کنم که اون هیچ نقشی در زندگی من نداره تا بتونم روی خودم و زندگیم تمرکز کنم و فکرم رو آزاد کنم"

    شی عزیز؛ نیازی نیست که فرض کنی؛ اگر قدرت زنانگی و عشق خودت رو بشناسی؛ مطمئن خواهی بود که این مادر هیچ نقشی نمیتونه در زندگی و روابط زناشوئی شما و همسرت داشته باشه!
    تبریک میگم؛ خیلی خوب دارید پیش میرید. مطمئنم که موفق خواهید شد.

    در مورد رفت و آمد همسرت با خانواده ات هم مطمئنا گذر زمان خیلی کمک خواهد کرد و صد البته رفتارهای درست و بجای شما!
    من تجربه برام ثابت کرده که هر وقت توی رابطه ی دونفره ی خودمون با همسرم؛ عالی بودم رفتار همسرم با خانواده ام عالی میشه؛ اما وقتی همه چیز بهم میریزه؛ رفتار همسرم هم دیگه قابل کنترل نیست!
    این یعنی همون بحث ایجاد موقعیت که آقای sci میخوان به ما آموزش بدن! موقعیت ها رو خودمون خلاقانه ایجاد کنیم؛ نه اینکه در موقعیت های ایجاد شده قرار بگیریم.
    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  11. کاربر روبرو از پست مفید del تشکرکرده است .

    هیرسا (شنبه 14 دی 92)

  12. #80
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    خوب پس وضعیت رابطه ای که بین تو و مادرشوهرت هست طبیعیه. باهاش دشمنی کردی (هی خواستی نشون بدی که دروغ می گه) اونم کلا این سه سال مشغول این بوده که حالتو بگیره!
    به جای اینکه چیزی رو به کسی ثابت کنی اگه می بینی شخصیت قدرتمندی داره مادرشوهرت حتما حتما خوب به رفتاراش دقت کن و بررسی کن حالتاشو حرفاشو رفتاراشو تا بتونی یه تعداد ویژگی هایی که داره رو پیدا کنی توش و یاد بگیری.
    به نظرم اگه میری خونشون به اینکه بهت احترام می ذاره یا نه اصلا فکرم نکن. به خودت بگو واسه کار مهم تری اومدم اونم انالیز رفتاری مادرشوهر عزیزه! این ادم تا حالا اذیتت کرده درست. اما از این به بعد فکر کن معلمیه که به ناچار باید ازش یه سری درس ها رو یاد بگیری. اینطوری سرگرمی هم داری وقتی میری خونشون و چون دنبال کار خوذتی در اصل دیگه دلخور و ناراحت هم نمیشی. به کسی هم نگو که داری این فکرا رو می کنی!
    یه کم صبور باش. یه کمی هم ریلکس. وقتی خیلی اعصابت به هم می ریزه می تونی یه تفریحی واسه خودت پیدا کنی. مثلا من این کار که این ادمو که می گی خیلی قدرتمنده از نزدیک نگاه کنم یه سرگرمی می دونم. شاید واسه تو هم خوشحال کننده بود.


 
صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.