سلام دوباره
خوشحالم که روند درست رو با کمک اقای sci شروع کردی.
فقط جهت بی پاسخ نموندن سوالی که ازم پرسیدی مینویسم و امیدوارم به شکل کارگاهی این تاپیک رو ادامه بدی.
دوست عزیز نمونه ای برداشتهایی از ذهن سطحی رو ازم خواستی که دوستان لطف کردن و برات نوشتن.مثل همون خوابهایی که میدیدی و با اونا راجب علی یا خدا تصمیم میگرفتی.
همونطور که فرشته گفت این احساس گرایی مفرطت صحیح نیست.و عقل اگه سلیم باشه هم خودش وجود خدا رو اثبات میکنه پس برای با خدا بودن نیازی نیست عقل رو بوسید گذاشت کنار.
بگذریم.دوست عزیز اگه یه نگاهی به تاپیکهای گذشته من داشته باشی میتونی بفهمی حال من و تغییرش چطور بوده.هنوزم اصرار دارم شرایطت جوری نیست که الان بتونی به شکل صحیح راجب خدا و مسائل مهم فکر کنی.چرا و چطوری و اینا و نپرس.خودت که انجام بدی متوجه حرف من میشی.
منم اولا هی میگفتم چرا؟چطوری؟و...اما یه ذره دختر حرف گوش کنی اگه باشی و ادامه بدی موفق میشی.از نظر من این روشهای اقای sci برای شروع خوبه.برای اینکه ذهنت رو اروم کنی.منتقد درونیت رو بشناسی و کنترل کنی.ازردگیاتو رفع کنی.اوضاع هورمونی بدنت رو متعادل کنی.وقتی اوضاعت روبراه شد میتونی دنبال سوالهای اساسی زندگیت بری.منم رفتم.من از بی اعتقادی به خدا شروع کردم.دردای من از خیلییییا دردناکتر بود.از تو ازرده تر بودم.خیلی کارای خدا رو درک نمیکردم.عدالتشو درک نمیکردم.اما وقتی بستر ذهنیت اماده باشه و دنبالش بری کم کم حقایق جلو میان.بعد تازه میفهمی هیچی نمیدونستی.هرچی بیشتر جلو میری میبینی واای چقد از همه چی بی اطلاع بودی.بعد خدارو شکر میکنی که چه خوب شد تو وضعیت بی خبری سابق نموندم.
موفق باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)