به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 83
  1. #11
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 05 خرداد 03 [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میدونی پو چندتا ازتعریفای اساسیت اشتباه یاسطحی بوده داری با اونا به پیشواز خدا واتفاقات زندگیت میری۱_تعریفت ازامتحان۲_تعریفت ازمجازات گناه۳_ تعریفت از توبه ونشانه قبولیش۴_تعریفت ازچگونگی تقرب به خدا...کلمه خراصون درقرآن چندباربه شکل مفردوجمع اومده؛چندتامعنی واسش هست یک معنی شایع اون"تخمین زنندگان"درموردخدایاقیامت هست(بغیرازحسن ظن همیشگی به خداکه پسندیده هست).خدانامحدودهست و منظورش هم نامحدوده؛نمیتونیم مبنای زندگیمون روبراین قراربدیم که منظورخداازاین اتفاق که واسم افتادچی بود چی نبود مابه اندازه علم یقین بخشی که درهرموضوع داریم مسئولیت داریم نه بیشتر.خواب تو منبع نامطمئنی بوده.بعدش تو همش "امتحان تراشی"میکنی بدون اینکه واقعا امتحان شده باشی هم شدی خدا هم بنده.تومعیار قبولی توبه ت روگذاشتی توفیق ازدواج.مادامی که ازدواج نکردی فکرمیکنی پذیرفته نشده.چون جزمگرایانه فکرکردی مجازات خودارضایی تاخیرازدواجه(تا خیرازدواج هزاران دلیل دیگه هم میتونه داشته باشه)مادامی که ازدواج نکردی فکرمیکنی توبه پذیرفته نشده!درصورتی که قبول نداشتن خودارضایی پشیمونی وگریه ت نشانه پذیرشت هست اما شاه بخشیده وزیر(خودت)نمیبخشه.تو ازقبل میخاستی صرفاباذهن وفکرت به خدا نزدیکتربشی.ولی باقلب رفتن صاف وبدون پیش شرط رو هم کمتر توجه کردی.احکام وعبادات وظایف ماهستندو میتونن باعث تقرب بیشتربشوند ولی تغییروتحول به سمت خدا فراترازاین حرفهاست.من بازم تاکیدمیکنم ابدادنبال منظورخدا ازاتفاقات نباش.هرچی از دفترشرع وعقل بلدی همون ملاک هست.خداهروقت بخاد تومنظورشوازچیزی مطمئن بشی بایک القا مطمئنه ی خاص بهت میفهمونه که اصلا نمیشه انکارش کرد(البته گاهی)پس برای خودت وظیفه تراشی بیهوده نکن.این مدت زیادی سخت گرفتی.قضیه علی ودوس داشتنش تموم شد ودرسی که باید روگرفتی نمیشه همش برمبنای امتحان فکرکرد.

    - - - Updated - - -

    میدونی چرانمیتونیم دست خدا روحین امتحان بخونیم؟ یه دلیل مهمش اینه اگه متوجه بشیم اون لحظه خدا دقیقا چی ازما میخاد نفس ما ناخودآگاه نقش اون رشدی که خدامیخاد روبازی میکنه وتحول ما مصنوعی وآبکی میشه

  2. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    m_eros (سه شنبه 12 شهریور 92), Pooh (دوشنبه 28 مرداد 92), taraneh89 (چهارشنبه 30 مرداد 92), بهار.زندگی (چهارشنبه 13 شهریور 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 اسفند 93 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    106

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    22
    Array
    آفرین ها بر تو بادا ای خدا / ناگهان کردی مرا از غم جدا

    گر سر هر موی من گردد زبان / شکر های تو نیاید در بیان

    تو در جان منی من غم ندارم / تو ایمان منی من کم ندارم

    حرف ها شش ماه قبل رو که خودتون زدید یادتون رفته ؟ مگر جز این بوده که جوابه رد به علی کمک خدا به شما بوده ؟ چرا اتفاقات رو نادیده میگیرید ؟ نه تنها شما با جواب رد دادن چیزی رو از دست ندادین بلکه بدست هم آوردین ! چرا نشستین و منتظرین از آسمون چیزی حاضر آماده بیاد !! از شما حرکت از خدا برکت .

    ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم
    عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم
    گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها
    صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم ...


    - - - Updated - - -

    تو صحبت قبلیم سعی کردم خیلی کم حرف بزنم ، بیشتر به آرامش و با خود خلوت کردن نیاز داری تا حرف شنیدن . خودتو دسته کم نگیر و شک و تردید به دلت راه نده که این بزرگت ترین آفت برای زندگیتیه ، به خدا بدبینی !! مگر میشه ؟ چیکار داری میکنی با خودت ؟
    همونطور که دوست داری باش به همون صافی و زلالی که بودی و دوستش داشتی سعی نکن واسه کاری که کردی و گذشتت با خودت کلجار بری و دنبال مقصر باشی . میگن :
    فرقینمی کند که گودال کوچک آبی باشی

    یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست

    پس دوست من تو بدون توجه به اتفاقات فقط خودت باش ، ندای دورن قلبت اینجوری زلالی .

    میخوام یه شعر واست بزارم که خودم خیلی دوستش دارم ، دوست دارم از ته دل بخونی و درکش کنی و بری به زندگیت برسی دیگه هم از این حرفا نزنی !


    ماه من غصه چرا؟؟؟
    آسمان را بنگر/ که هنوز/ بعد صدها شب و روز
    مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
    یا زمینی را که/ دلش از سردی شبهای خزان/نه شکست و نه گرفت
    بلکه از عاطفه لبریز شد و/ نفسی از سر امید کشید
    و در آغاز بهار/ دشتی از یاس سپید/ زیر پاهامان ریخت
    تا بگوید که هنوز/ پر امنیت احساس خداست
    ماه من غصه چرا؟؟

    تو مرا داری و من هر شب و روز/ آرزویم همه خوشبختی توست
    ماه من/ دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
    کار آنهایی نیست/ که خدا را دارند
    ماه من/ غم و اندوه اگر هم روزی/ مثل باران بارید
    یا دل شیشه ای ات /از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
    با نگاهت به خدا /چتر شادی وا کن
    و بگو با دل خود/ که خدا هست خدا هست هنوز
    او همانیست که در تارترین لحظه شب/ راه نورانی امید نشانم می داد
    او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد /همه زندگی ام/ غرق شادی باشد
    ماه من...
    غصه اگر هست بگو تا باشد
    معنی خوشبختی/ بودن اندوه است
    اینهمه غصه و غم/ اینهمه شادی و شور
    چه بخواهی و چه نه /میوه یک باغند
    همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
    پشت هر کوه بلند /سبزه زاری است پر از یاد خدا
    و در آن باز کسی می خواند
    که خدا هست
    خدا هست هنوز



  4. 3 کاربر از پست مفید sobhan13 تشکرکرده اند .

    m_eros (سه شنبه 12 شهریور 92), Pooh (دوشنبه 28 مرداد 92), toojih (دوشنبه 28 مرداد 92)

  5. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    تو ازقبل میخاستی صرفاباذهن وفکرت به خدا نزدیکتربشی.ولی باقلب رفتن صاف وبدون پیش شرط رو هم کمتر توجه کردی.احکام وعبادات وظایف ماهستندو میتونن باعث تقرب بیشتربشوند ولی تغییروتحول به سمت خدا فراترازاین حرفهاست.من بازم تاکیدمیکنم ابدادنبال منظورخدا ازاتفاقات نباش.هرچی از دفترشرع وعقل بلدی همون ملاک هست.خداهروقت بخاد تومنظورشوازچیزی مطمئن بشی بایک القا مطمئنه ی خاص بهت میفهمونه که اصلا نمیشه انکارش کرد(البته گاهی)پس برای خودت وظیفه تراشی بیهوده نکن.این مدت زیادی سخت گرفتی.قضیه علی ودوس داشتنش تموم شد ودرسی که باید روگرفتی نمیشه همش برمبنای امتحان فکرکرد.
    من خدا رو با دلم دوست داشتم.اینو به جرات میگم.
    دوست داشتنم هم مشروط نبود.

    منظورتون رو دقیقا از قسمتی که پررنگش کردم نمیفهمم. چرا میگید با ذهنم بوده یا چرا مشروط بوده؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    خداهروقت بخاد تومنظورشوازچیزی مطمئن بشی بایک القا مطمئنه ی خاص بهت میفهمونه که اصلا نمیشه انکارش کرد(البته گاهی)
    میشه لطفا یه مثال از این القای مطمئنه ی خاص بگید؟ مثلا چه جوری؟
    اون چیزی که من میگم القای مطمئنه نبوده؟ همون خواب ها؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    میدونی پو چندتا ازتعریفای اساسیت اشتباه یاسطحی بوده داری با اونا به پیشواز خدا واتفاقات زندگیت میری۱_تعریفت ازامتحان۲_تعریفت ازمجازات گناه۳_ تعریفت از توبه ونشانه قبولیش۴_تعریفت ازچگونگی تقرب به خدا...کلمه خراصون درقرآن چندباربه شکل مفردوجمع اومده؛چندتامعنی واسش هست یک معنی شایع اون"تخمین زنندگان"درموردخدایاقیامت هست(بغیرازحسن ظن همیشگی به خداکه پسندیده هست)

    در مورد تعریفم از امتحان چه مشکلی وجود داره؟ هر لحظه زندگی ما امتحانه. جز اینه؟ اگر اینطور که من فکر میکنم نیست پس چه جوریه؟

    مگه خود خدا تو قرآن نگفته وقتی میگید ایمان آوردم شما رو امتحان میکنم؟

    اینکه بارها آدم توبه میکنه و در شرایط شکست قرار میگیره نمیشه بهش گفت امتحان اینکه چقدر روی توبه اش جدیت و استحکام داشته؟
    توبه از این کار خیلی سخت بود. چون یک نیاز بود که وجود داشتنش دست خودم نبود. بارها چندین ماه مقاومت میکردم. همش به خدا التماس میکردم خدایا خواهش میکنم بذار این قضیه ازدواج جور بشه که دیگه مرتکب این گناه نشم اما نمیشد. خواستگار یا نمی اومد یا اگر هم می اومد خانواده ام بدون دلیل خاصی ردش میکردن.



    در مورد تعریفم از مجازات گناه. قبلا اینجوری فکر نمیکردم. ولی با شرایطی که برام پیش اومد این فکر درونم تقویت شد که مشکل از اون گناهه. یکی دو بار هم که در موردش با کسانی صحبت کردم همشون گفتن مشکل از همونه.

    ضمنا یه حدیث از(اگه اشتباه نکنم) امام صادق هست که میگه خدا در آخرت به چند دسته نگاه نمیکنه. یکی از اونها کسانی اند که خودارضایی میکنن.

    در مورد تعریفم از چگونگی تقرب به خدا چه مشکلی وجود داره؟ میشه توضیح بدید؟

  6. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    41
    Array
    سلام پوی عزیز

    من هم هنوز درگیر یه رابطه شکست خورده ام.پس اول از همه باهاتون همدردی می کنم.

    ماشاءالله بچه ها صحبت هایی کردن که دیگه جا برا امثال من نمیمونه.

    راستش پست ها رو خوندم.الان به کل قاطی کردم.اینقدر پستها طولانی و بعضا سنگین بود.گفتم حالا که اینهمه به مخم فشار اوردم بذار یه پست بذارم.این دیگه حقمه .

    خواهر من،علی،زلزله،مرگ،خوشی،شکس ت عشقی و .... همه و همه بهونه ان.بهونه ای واسه سنجش عیار من.عیار شما.

    در اون پست مفصلتون پره از چرا چرا چرا ؟؟؟

    فکر نکنم هیچ کسی بتونه جواب چراهاتون رو به قطعیت بده.اما مطمئنم یه روز خدا شما رو بغل می گیره.خودش براتون می گه همه چیرو.شاید همون القاء باشه که امین می گه.

    چرا به این فکر نمی کنید که " هر که در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند ".

    چرا به این فکر نمی کنید که یکی از همون خواستگارهای دوره حضور علی یه خطر بوده واستون که علی بهونه ای بوده واسه دفعش.اینها همش اما و اگر.هرگز هم جوابی براش پیدا نمیشه.

    به نظر من شما به یه چیزایی شک کردی.شک زمینه یقینه.فقط مواظب باش در این شک باقی نمونی.مطمئن باش اگه از این شک عبور کنی به یقین می رسی و اونموقع بنده خیلی بهتر و کاملتری می شی.اونموقعه که هزار تا علی(مثال عرض می کنم) هم نمیتونه خللی باشه تو روابطتون با خدا.

    پس بهتر نیست بذاریم خداوند،خداییش رو بکنه و ما بندگیمون رو ؟

    خواهر گرامی،به امید خدای مهربون پایان شب سیه سپید است.

    فقط خدا

  7. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 28 مرداد 92), roze sepid (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مرداد 01 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    7,573
    سطح
    58
    Points: 7,573, Level: 58
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 30 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تمامی نظرات رو خوندم
    اومدم بهتون بگم ک غرق اعتقادات دیگران نشو بعضیا نظرات عجیبی دادن سنگین تر از کفر..ک من اسمشون رو میذارم گمشدگان دانا!
    صبر کن گذر زمان همه چیزو درست میکنه و اونوقته ک ب این همه سوزوگداز بیهوده با حسرت میخندی!
    ب آیندتون خوش بینم یکی از کاربرا قشنگ گفته بود شاه بخشیده وزیر نمیبخشه
    ب خودت سخت نگیر با فکر زندگیتو ب تباهی نبر.



    نه تو می مانی نه اندوه
    و نه هیچ یک از مردم این آبادی
    به حباب نگران لب یک رود قسم
    و کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
    غصه هم میگذرد....
    آنچنانی که فقط خاطره ای می ماند...
    لحظه ها عریانند
    به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز....

  9. کاربر روبرو از پست مفید kambiz619 تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 28 مرداد 92)

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    پو عزیز چقد حرفات آشناست و دغدغه هایت شبیه خیلی از جوان های این مرز و بومه که خدا برایشان وجودی سخت گیر ،عقوبت کننده،بی رحم، قاضی ای که بر اساس منطق صرف نظر میدهد و نه بر اساس احساس و عقل،وجودی نامهربان و.... خدایی که همه چیز را از پیش رقم زده وانگار همه عروسک خیمه شب بازی هستیم.
    نمیتونم الان بهتون بگم که افکارت اشتباهه و این حرفا.میدونی چرا؟چون از بچگی بجای نشان دادن لطف و رحمت الهی همش از غضب خدا برامون گفتن و هی ما را ترسوندن.اگه دروغ بگی میری چهنم،اگه این کار رو کنی خدا موهاتو تو قیامت میسوزونه اگه اینکار و کنی این عذاب، اگه اون کارو کنی فلان عذاب.و وقتی شاکله ذهن شکل میگیره تازه میان میگه نه خدای ما مهربان هم هست.و جالبتر اینکه بهت برچسب کافر و ناشکر هم میزنن اگه از خدا سئوالی بپرسی و بگی پس خدای مهربان کجاست؟

    پو عزیز ما ایرانی ها یکی از جبرگراترین آدمای دنیا در اعتقادات و زندگی هستیم.خدا خواسته که اینطوری شدیم خدا خواسته که من بدبخت باشم خدا خواسته که من بیچاره باشم خدا خواسته که من بیمار بشم خدا خواسته که من با همسرم مشکل داشته باشم و جالب اینه که علت تمام اینها اول عذاب کارامون و اگه خیلی آدم خوبی باشیم امتحانی که باید پس بدیم.
    و خیلی مشکلات فکری و عقیدتی که الان خیلیها باهاش درگیرن. و همه اینا برای اینه خداو اسلام را به ما بد فهموندن و ما هم دنبالش نرفتیم .حالا از ما میخوان شاگردای خوبی باشیم و خوب درس پس بدیم!!!!!!!!!!!!!! و این شده که همه ما دجار کنترل بیرونی هستیم و مدام برای زندگیمون دنبال یه مقصر،یه قهرمان،یه فرصت عالی،یه .. میگردیم و ....
    در مورد خود ارضایی هم اگه به تاپیکهای اینجا نگاه کنی می بینی که چقد از زندگی های مشترک بخاطر خودارضایی طرف داره بهم میخوره پی خودارضایی نمیتونه مانع ازدواج بشه.
    درباره کنار گذاشتنش خیلی سخته اما شدنیه.به قول علامه جعفری اگه بشر میدونست که از چه نیرویی برخورداره ان وقت میدید که هیچ کار نشد نداره.
    پو ،تو میترسی ،تو می ترسی از اینکه از جات تکون بخوری و یه سر و سامانی به زندگیت بدی.بهانه تم شده خانواده و ازدواج و قهر خدا و دوست نداشتن خدا
    تو می ترسی این آرامش و سکون تو بهم بخوره.
    از جات بلند شو و بجای دایر کردن مجلس محاکمه خدا و خودت ،بگو حالا باید چکار کنم با همه این اتفاقات.

    در ضمن بهت پیشنهاد میکنم کتاب"هبوط" دکتر شریعتی البته اصلش را پیدا کن و بخون.آخ حال میکنی،آخ جون میگیری، آخ بدجور عاشق خدایی میشی که فکر میکنی باید حتما مدام به تو نشونه بده که هست.بعدشم روی خیلی از عقایدت خط بطلان میکشی.

  11. کاربر روبرو از پست مفید یکی مثل شما تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 29 مرداد 92)

  12. #17
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    چرا همتون فکر میکنید من خدا رو مهربون نمیدونستم؟؟؟؟ کی همچین حرفی زدم؟ اتفاقا من خدا رو خیلی هم مهربون میدونستم.

    ولی یه دفعه به گذشته ام که نگاه کردم حس کردم باهام تا اون حدی که فکر میکردم مهربون نبوده. جا خوردم. فرو ریختم.
    دقیقا درونم باورهام مثل فرو ریختن یک ساختمون فرو ریخت. نمیدونم چطور بگم. انگار یکی که با همه وجود بهش اعتماد و تکیه کرده بودی یهو به خودت بیای و ببینی فریبت داده.

    یکی مثل شمای عزیز، من کسی نیستم که مطالعه نداشته ام. از بچگی با دکتر شریعتی مانوس بودم. کتاب هبوط رو 16 سالم بود که خوندم. اکثر شعرهای حافظ و سهراب رو حفظم. شعرهای مولوی و سعدی و هر عارف دیگه ای رو آشنا هستم. خیلی شعر میخوندم.فروغ، سهراب، نیما، اخوان، پروین و .... رو خوندم.

    کتابهای آندره ژید رو هم خوندم. کتابهای شهید مطهری رو خوندم. کتابهای علامه جعفری رو خوندم. کتابهای دکتر سروش رو خوندم. کتابهای دکتر زرین کوب رو خوندم. کتابهای باستانی پاریزی رو خوندم. کتابهای تاریخ فلسفه و تاریخ ادیان و تارخ اسلام رو خوندم. خاطرات شهدا رو خوندم. و....

    دعا کمیل رو تا حالا خوندید؟ دعای ابوحمزه رو چی؟ من اولین بار 7 سال پیش خوندمشون. وقتی خوندم همش (میتونم به جرات بگم و بدون اغراق) حرفایی بود که خودم قبلا بارها برای خدا نوشته بودم.

    شهید چمران رو میشناسید؟ اولین بار 5 سال پیش رفتم سراغ آشنا شدن باهاش. حس میکردم چقققققدر حرفا و مناجات ها و روحیاتش مثل منه.

    من خدا رو جبار و منتقم نمیدونستم. اگه از اول جبار میدونستمش که الان اینقدر به هم نریخته بودم.

    من مشکلم اصلا ازدواج نیست. مشکل من یک گناه بود که میدونستم برای رهایی قطعی ازش باید ازدواج کنم.

    البته انکار نمیکنم که واقعا هم دوست داشتم ازدواج کنم و کلی برنامه و هدف براش داشتم.

    - - - Updated - - -

    دوستان من نمیخوام از این بدبینی هام دفاع کنم. اومدم اینجا گفتمشون که کمکم کنید برطرفشون کنم.

    من نمیدونم شما ها چه ذوق ها و اهدافی توی زندگیتون داشته اید. اما من همه زندگیم فقط این بود که خدا دوستم داشته باشه. چون دوستش داشتم. چون دوست داشتم که دوستم داشته باشه.

    اگه از گناه میترسیدم نه از ترس عذابش بود. از ترس این بود که نکنه از دستم ناراحت بشه؟ میخواستم براش خوب خوب خوب باشم.
    دلم میخواست مثل حضرت علی باشم. مثل حضرت ابراهیم باشم.

    شاید بگید اینا کمالگراییه. ولی چرا نباید توی این زمینه کمالگرا بودم؟ همیشه با خودم میگفتم مگه حضرت علی رو الگو قرار نمیدیم؟ مگه او هم مثل ما یه بشر معمولی نبود؟ پس اگه او تونسته من هم میتونم.

    من کاری نداشتم به اینکه دیگران میگن اسلام خوبه و ....
    من اسلام و پیامبرا و ائمه و خیلی از متفکرها و شاعر ها و ... رو دوست داشتم چون مطابق اون چیزی بودن که درونم طلب میکرد. من نمیدونم خدایی هست یا نه. اما نیاز داشتم که یه خدای خیلی مهربون که بشه باهاش رفیق شد و بهش تکیه کرد وجود داشته باشه. من خدای نیازهای خودمو میپرستیدم. من عاشق خدای مورد نیازم بودم.

    ولی همین هم منو ترسوند. همون موقعهایی که به هم ریخته بودم هی یه چیزی ب من میگفت تو تا حالا خداپرست نبودی. خود پرست بودی. چون خدا رو اونجوری که بود نمیپرستیدی. اونجوری که نیازت طلب میکرد میشناختیش و میپرستیدیش.
    همین فکر هم که توی ذهنم اومد خیلی وحشت زده ام کرد.

    نمیدونم. کلا قاتی کرده بودم. الان هم با اینکه سعی کرده ام بزنم به بی خیالی ولی هنوزم درگیرم. هنوزم فکر میکنم یعنی تمام اون لحظه های قشنگی که با خدا داشتم همش واقعا الکی بود؟

    همش به خودم که نگاه میکنم میبینم چقدر عوض شده ام. دلم برای اون خود قبلیم تنگ میشه. خیلی زیاد. دلم براش میسوزه. خیلی خالص و ساده و پاک بود. حیفش بود.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (چهارشنبه 30 مرداد 92)

  14. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام بر پو جان. خوبی ؟ امروز حالم خوب نبود وگرنه یکککککککک نظر می زاشتم واست

    بهتری ؟ این تاپیک ر. بخون . نظرات جناب sci خ خوبه در مورد انفعال و ..
    رسیدن به آرامش واسه من یه آرزوی محاله


    من یه چیزو بهت نگفتم هر چی م یگی رو من تجربه کردم همشو!! دونه به دوه! می دونم چقدر اندوهگینی !!

    - - - Updated - - -

    میام پیشت ! خب امروز حالم خوب نبود ! خوندم پاسخات رو م یام! ببخش

  15. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (چهارشنبه 30 مرداد 92), Pooh (سه شنبه 29 مرداد 92)

  16. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    پو عزیز اگه بهت بگم این حسی که تو الان داری را من خیلی خیلی خیلی بیشتر وبدتر از تو رااز 4 سال پیش دارم و باخودم یدک میکشم باورت میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    منم مث تو خدا را به مهربونی قبل نمیبینم و الان بیشتر ازش میترسم تا حس یه اشنا را داشته باشم اما وقتی باخودم فکر میکنم می بینم با وجود خانواده ودوستای خوب هیچ کسو پیدا نمیکنم که حرفامو بزنم و منتظر ج باشم.انقد از آدما بی وفایی دیدم وانقد حس تنهایی را باخودم یدک کشیدم که حرفامم حتی گاهی برای خودم نمی زنم.من با تمام وجود درکت می کنم اما مهم اینه بازم فقط اون بی منت گوش میده وهرچی بهش بگی فردا بروت نمیاره و منت نمیذاره سرت

  17. کاربر روبرو از پست مفید یکی مثل شما تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 29 مرداد 92)

  18. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وقت بخیر...
    بیشتر حرف دلمه تا پاسخ شما.اما بی ارتباطم نیست...نمیدونم چی میخوام بنویسم.اگه شاخه به شاخه شد ببخشید چون خیلی حرفا تو ذهنمه برا نوشتن الان و انقدر حجمش زیاده نمیدونم از کجاش باید بنویسم.و اینکه الان واقعا توان روحی نوشتن ندارم...
    والا نمیدونم.خدا....شاید باشه...شایدم نه.من بهش اعتقاد دارم.قلبا اعتقاد دارم هست.چون اگه نباشه سنگ رو سنگ بند نمیشه.هرچند تو زندگیم به وجود و عدم وجودش خیلی شک میکنم و دایم تو فکرم برا خودم استدلال میارم که به این دلیل هست و به این دلیلم ممکنه نباشه.اما خب...ته دلم میدونم هست...بهش اعتقاد دارم.نمیدونم دلیلش چیه اما خب هست...
    نمیدونم شما به دعا یا توبه یا گناه یا عقوبت یا شفاعت یا هر چی که میدونی و میدونم چقدر اعتقاد داری...نه اینکه من اعتقاد نداشته باشم.همین الانی که این جا برات دارم مینویسم پیش از این مثل هر شب و هر شب که میرم سایت رضوی داشتم پخش زنده حرم امام رضا رو میدیدم و از این فاصله باهاش درد و دل میکردم....هر شب براش یه دلنوشته مینویسم...شاید بخونه...من هر شب که دلم نا اروم میشه قرانم رو برمیدارم و میگذارم رو قلبم.خیلی ارومم میکنه.اما میدونم اینا تلقینات خودمه...
    میدونم اینا همش دل خوش کنکه.من اون جا مینویسم و صرفا به حرمش نگاه میکنم چون برام ارامش بخشه.وگرنه هیچ دعایی پذیرفته نمیشه و هیچ شفاعت و ضمانتی وجود نداره.من تقریبا مطمئنم دعاهای ما از گوشمون بالاتر نمیره.اینا همه القائاتی هست که ما میکنیم و برای خودمون ساختیم تا یه نوع دید و انرژی مثبت رو برای خودمون ایجاد کنیم.تا ادامه بدیم...اما اخه چی رو ادامه بدیم و به چه هدفی؟تا کجا؟
    مسال احیا که رفته بودم خودمم دعا میکردم اما وقتی میدیدم این همه ادم دارن چطوری دعا میکنن خندم گرفته بود که اینا رو نگاه..هه...چقدر ساده لوحن.فکر میکنن کنف یکون میشه فردا براشون.انگار خدا بیکار ایناس بشینه ببینه اینا چی میخوان...اینا همش حرفه...
    تو حرفای قبلیمم بهتون گفته بودم من ادم خیلی اخلاق گرایی هستم...هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم حق کسی رو ضایع کنم یا کاری رو نا تمام انجام بدم.یا به حرمت و حریم و شخصیت کسی تجاوز کنم.همیشه برای همه تا جایی که شده و تونستم احترام قایل بودم و تا جایی که تونستم و کاری از دستم بر اومده انجام دادم...اگرم خودارضایی دارم این یه مسئله کاملا شخصیه.مربوطه به خود خود خود خود خودم...نه هیچ کس دیگه.منم از اینکه این کار رو میکنم خسته شدم و ناراحتم.خیلی برای خودم و روحم غصه میخورم که این کار زشت رو مرتکب میشم.خودمم ناراحتم...اما فکر نمیکنم ربطی داشته باشه که خدا بخواد با اون عقوبتم کنه که اگه هم این طور باشه این بی انصافیه...
    نمیگم امید نداشته باشید یا دعا نکنید...چون میگم خودمم ناخواسته حداقل برا اروم شدنم هم که باشه این کار رو میکنم اما مطمعنم هیچ اتفاقی نمیافته.دعا و توکل و امید به خدا یا کسان دیگر صرفا یه کلاه هست که من انگار دارم برای ایجاد ارامش و دل خوش کنک سر خودم میگذارم.من کلا از این چیزا بریدم.حتی عقوبت هم دیگه برام مهم نیست.عذاب هم دیگه برام مهم نیست.به درک...بگذار تا اخر عمر تا قیام قیامت مغضوب بشم.به درک...
    پریروز داشتم یه سری نقشه های کویر رو بررسی میکردم ببینم بهترین جا برا اینکه ادم بره بزنه به بیابون جوری که دیگه هیچ راه نجاتی نباشه کجاست...دوست ندارم خوراک کفتار و گرگ و اینا بشم...کویرای ایرانو خیلی گشتم.این یکی رو انقدر میره ادم جلو که یا فرو میره تو باتلاق شن یا از تشنگی هلاک میشه....ماردم همون موقع کنارم نشسته بود داشت نگاه میکرد.خندم گرفته بود دنیا چقدر مسخره و نسبی هست.اون داشت چی فکر میکرد...من داشتم چی فکر میکردم...یه جایی یه روایت خوندم که هرکسی خودش رو به هر نحوی که میکشه تا ابد به همون صورت عذاب داده میشه...خب به درک...به جهنم...انقدر خدا عذابم بده تا جیگرش حال بیاد.بده اون دنیا روزی ده هزار بار از شصت جا تیکه پارم کنن.که چی؟چی گیرش میاد...به درک...چندتا کار گرفتم که مسوولیتش به گردنمه .اینارو هم انجام بدم اون وقت میرم پی کار و سرنوشت خودم...
    تمام اون دوست هاییم که امکان ازدواجشون شاید یک دهم من هم نبود.اصلا هیچ پارامتری رو نداشتن.نه شغل.نه تحصیل درست و حسابی.شرایط خدمتشون نا معلوم.عاشق شدند و با عشقشون ازدواج کردند و نوبت به نوبت هم هر از گاهی چون قضیه من رو میدونستند جلوی روم یا پشت سرم بهم خندیدند و مسخرم کردند و به ریشم خندیدند.بعد هم یکی یکی عقد کردند و رفتند و حالا بیا و ببین که چه ارامشی دارن.چطور شاد هستند.ارومن.میخندند.ارامش دارن.روحیه دارن.برای عشقشون جون میدن.من احمق هم هر بار که قران میخوندم برای این ادما دعا میکردم که به مراد دلشون برسن.به هیچ جا نرسیدم...فقط اسباب ترحم و دلسوزی و تمسخر بقیه شدم.منم خیلی امتیازها داشتم اما...احساسم...غرورم و عواطفم له شد.به لجن کشیده شد.من که 25 سال خودم رو سالم نگه داشتم مبادا سیب دلم رو کسی گاز بزنه.برای اینکه بدمش تا اخر عمرم به یه نفر...حالم از این دنیا...از این عدالتش..از این روزهایی که هر ثانیش برام عذاب سالها سال رو داره بهم میخوره...
    ببخشید انقدر رک نوشتم...
    اما ته ته ته دلتون، دل به هیچ کس و هیچ چیزی نبندید ...نه به خدا و نه هیچ کس دیگه.....اگر خواستین اروم بشین و ارامش قلبی و اینا چرا...خوبه.مقطعی ارومتون میکنه...اما در اصل و در عمل نه...هیچ چیزی عوض نمیشه...

    - - - Updated - - -

    سلام
    وقت بخیر...
    بیشتر حرف دلمه تا پاسخ شما.اما بی ارتباطم نیست...نمیدونم چی میخوام بنویسم.اگه شاخه به شاخه شد ببخشید چون خیلی حرفا تو ذهنمه برا نوشتن الان و انقدر حجمش زیاده نمیدونم از کجاش باید بنویسم.و اینکه الان واقعا توان روحی نوشتن ندارم...
    والا نمیدونم.خدا....شاید باشه...شایدم نه.من بهش اعتقاد دارم.قلبا اعتقاد دارم هست.چون اگه نباشه سنگ رو سنگ بند نمیشه.هرچند تو زندگیم به وجود و عدم وجودش خیلی شک میکنم و دایم تو فکرم برا خودم استدلال میارم که به این دلیل هست و به این دلیلم ممکنه نباشه.اما خب...ته دلم میدونم هست...بهش اعتقاد دارم.نمیدونم دلیلش چیه اما خب هست...
    نمیدونم شما به دعا یا توبه یا گناه یا عقوبت یا شفاعت یا هر چی که میدونی و میدونم چقدر اعتقاد داری...نه اینکه من اعتقاد نداشته باشم.همین الانی که این جا برات دارم مینویسم پیش از این مثل هر شب و هر شب که میرم سایت رضوی داشتم پخش زنده حرم امام رضا رو میدیدم و از این فاصله باهاش درد و دل میکردم....هر شب براش یه دلنوشته مینویسم...شاید بخونه...من هر شب که دلم نا اروم میشه قرانم رو برمیدارم و میگذارم رو قلبم.خیلی ارومم میکنه.اما میدونم اینا تلقینات خودمه...
    میدونم اینا همش دل خوش کنکه.من اون جا مینویسم و صرفا به حرمش نگاه میکنم چون برام ارامش بخشه.وگرنه هیچ دعایی پذیرفته نمیشه و هیچ شفاعت و ضمانتی وجود نداره.من تقریبا مطمئنم دعاهای ما از گوشمون بالاتر نمیره.اینا همه القائاتی هست که ما میکنیم و برای خودمون ساختیم تا یه نوع دید و انرژی مثبت رو برای خودمون ایجاد کنیم.تا ادامه بدیم...اما اخه چی رو ادامه بدیم و به چه هدفی؟تا کجا؟
    مسال احیا که رفته بودم خودمم دعا میکردم اما وقتی میدیدم این همه ادم دارن چطوری دعا میکنن خندم گرفته بود که اینا رو نگاه..هه...چقدر ساده لوحن.فکر میکنن کنف یکون میشه فردا براشون.انگار خدا بیکار ایناس بشینه ببینه اینا چی میخوان...اینا همش حرفه...
    تو حرفای قبلیمم بهتون گفته بودم من ادم خیلی اخلاق گرایی هستم...هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم حق کسی رو ضایع کنم یا کاری رو نا تمام انجام بدم.یا به حرمت و حریم و شخصیت کسی تجاوز کنم.همیشه برای همه تا جایی که شده و تونستم احترام قایل بودم و تا جایی که تونستم و کاری از دستم بر اومده انجام دادم...اگرم خودارضایی دارم این یه مسئله کاملا شخصیه.مربوطه به خود خود خود خود خودم...نه هیچ کس دیگه.منم از اینکه این کار رو میکنم خسته شدم و ناراحتم.خیلی برای خودم و روحم غصه میخورم که این کار زشت رو مرتکب میشم.خودمم ناراحتم...اما فکر نمیکنم ربطی داشته باشه که خدا بخواد با اون عقوبتم کنه که اگه هم این طور باشه این بی انصافیه...
    نمیگم امید نداشته باشید یا دعا نکنید...چون میگم خودمم ناخواسته حداقل برا اروم شدنم هم که باشه این کار رو میکنم اما مطمعنم هیچ اتفاقی نمیافته.دعا و توکل و امید به خدا یا کسان دیگر صرفا یه کلاه هست که من انگار دارم برای ایجاد ارامش و دل خوش کنک سر خودم میگذارم.من کلا از این چیزا بریدم.حتی عقوبت هم دیگه برام مهم نیست.عذاب هم دیگه برام مهم نیست.به درک...بگذار تا اخر عمر تا قیام قیامت مغضوب بشم.به درک...
    پریروز داشتم یه سری نقشه های کویر رو بررسی میکردم ببینم بهترین جا برا اینکه ادم بره بزنه به بیابون جوری که دیگه هیچ راه نجاتی نباشه کجاست...دوست ندارم خوراک کفتار و گرگ و اینا بشم...کویرای ایرانو خیلی گشتم.این یکی رو انقدر میره ادم جلو که یا فرو میره تو باتلاق شن یا از تشنگی هلاک میشه....ماردم همون موقع کنارم نشسته بود داشت نگاه میکرد.خندم گرفته بود دنیا چقدر مسخره و نسبی هست.اون داشت چی فکر میکرد...من داشتم چی فکر میکردم...یه جایی یه روایت خوندم که هرکسی خودش رو به هر نحوی که میکشه تا ابد به همون صورت عذاب داده میشه...خب به درک...به جهنم...انقدر خدا عذابم بده تا جیگرش حال بیاد.بده اون دنیا روزی ده هزار بار از شصت جا تیکه پارم کنن.که چی؟چی گیرش میاد...به درک...چندتا کار گرفتم که مسوولیتش به گردنمه .اینارو هم انجام بدم اون وقت میرم پی کار و سرنوشت خودم...
    تمام اون دوست هاییم که امکان ازدواجشون شاید یک دهم من هم نبود.اصلا هیچ پارامتری رو نداشتن.نه شغل.نه تحصیل درست و حسابی.شرایط خدمتشون نا معلوم.عاشق شدند و با عشقشون ازدواج کردند و نوبت به نوبت هم هر از گاهی چون قضیه من رو میدونستند جلوی روم یا پشت سرم بهم خندیدند و مسخرم کردند و به ریشم خندیدند.بعد هم یکی یکی عقد کردند و رفتند و حالا بیا و ببین که چه ارامشی دارن.چطور شاد هستند.ارومن.میخندند.ارامش دارن.روحیه دارن.برای عشقشون جون میدن.من احمق هم هر بار که قران میخوندم برای این ادما دعا میکردم که به مراد دلشون برسن.به هیچ جا نرسیدم...فقط اسباب ترحم و دلسوزی و تمسخر بقیه شدم.منم خیلی امتیازها داشتم اما...احساسم...غرورم و عواطفم له شد.به لجن کشیده شد.من که 25 سال خودم رو سالم نگه داشتم مبادا سیب دلم رو کسی گاز بزنه.برای اینکه بدمش تا اخر عمرم به یه نفر...حالم از این دنیا...از این عدالتش..از این روزهایی که هر ثانیش برام عذاب سالها سال رو داره بهم میخوره...
    ببخشید انقدر رک نوشتم...
    اما ته ته ته دلتون، دل به هیچ کس و هیچ چیزی نبندید ...نه به خدا و نه هیچ کس دیگه.....اگر خواستین اروم بشین و ارامش قلبی و اینا چرا...خوبه.مقطعی ارومتون میکنه...اما در اصل و در عمل نه...هیچ چیزی عوض نمیشه...

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط یکی مثل شما نمایش پست ها
    پو عزیز اگه بهت بگم این حسی که تو الان داری را من خیلی خیلی خیلی بیشتر وبدتر از تو رااز 4 سال پیش دارم و باخودم یدک میکشم باورت میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    منم مث تو خدا را به مهربونی قبل نمیبینم و الان بیشتر ازش میترسم تا حس یه اشنا را داشته باشم اما وقتی باخودم فکر میکنم می بینم با وجود خانواده ودوستای خوب هیچ کسو پیدا نمیکنم که حرفامو بزنم و منتظر ج باشم.انقد از آدما بی وفایی دیدم وانقد حس تنهایی را باخودم یدک کشیدم که حرفامم حتی گاهی برای خودم نمی زنم.من با تمام وجود درکت می کنم اما مهم اینه بازم فقط اون بی منت گوش میده وهرچی بهش بگی فردا بروت نمیاره و منت نمیذاره سرت
    سلام
    وقت بخیر
    عذر میخوام که این طور دارم مینویسم....معذرت میخوام.نمیخوام با حرفام خدایی نکرده ناراحت بشین...
    شما خودتونم دارید میگین دیگه اون حس رو ندارید...خودتونم میگید تنهایید.کسی نیست حرفاتون رو بشنوه...اونقدر که دیگه گاهی برای خودتونم حرف نمیزنید.میدونید چرا؟چون براتون عادت شده.چون سفت شدین.فکر میکنید این سفت شدن و لمس و لخت شدن خیلی خوبه؟فکر میکنید این یه نقطه قوته؟
    کی بازم به حرفاتون گوش میکنه؟اونم بی منت.باور کن خدا در بهترین حالتش ماهارو خلق کرده و رفته پی کارش...ماها هم داریم برا خودمون میچرخیم...
    بگذارید رو خودم مثال بزنم...فکر میکنید یادم میره روزهایی که چقدر فقط با دلم و فقط با حسم برای دوستام دعا میکردم؟یکیشون رو اصلا نمیشناسم کیه.اصلا ندیدمش.لای صفحه قران نوشته بود اسباب ازدواج من و فلانی رو فراهم کن که زود بریم زیر سقف مشترکمون.من تا همین حالا هم هر موقع دعا کنم یاد اون بنده خدا هستم.به خدا منتی ندارم.هیچ کدومشون هم نمیدونن که بگم الان دارم منت میگذارم...مگه من بنده خدا نبودم.من که نمیگم به خاطر دعای من کارشون درست شده که.اصلا شاید هیچ تاثیری هم نداشته.اما کارم انقدر ارزشش رو نداشته که خدا اجازه نده لا اقل اونایی که براشون دعا میکردم که به چیزی که مطلوبشون هست برسن بهم نخندند یا بهم طعنه نزنند؟یا برام اظهار نظر نکنند که فلان و بهمان؟
    من خیلی وقت نیست عضو شدم.اما چندین شبه میشینم تایپیک هارو میخونم.یه نگاه به دور و برمون بیاندازیم...به همه دوستای عزیزم که داریم این جا.میان حرف دلشون رو مینویسند....هممون دارای یه تیپ مشکلات بعضا مشابه هستیم...یکی شدیدتر...یکی خفیف تر...اما خیلی هاش یکی هستند.خودمون داریم میبینیم داریم عذاب میکشیم.میدونیم سخته...میدونیم چقدر زجر اوره هر ثانیش... میدونیم داریم اروم اروم انگار مثل یه تیکه فلز تو اسید خورده میشه.دچار فرسایش میشیم.اما میایم تو تایپیک های همدیگه برای هم مینویسیم و به هم امید میدیم....الکی...برای خوش شدن دل دوستامون.
    امید...صبر...توکل...دعا...خدا...
    من هرچقدرم مغرور یا خودخواه یا هر چیز دیگه...دل من.احساس من.حرمت اینکه خودمو نگه داشتم.حرمت غرور جوونیم.اشکم.گریه ام...هیچ حرمتی نداشت؟اشک من هیچ حرمتی تو این دنیا نداشت؟

  19. 2 کاربر از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده اند .

    Pooh (چهارشنبه 30 مرداد 92), shirin_a (چهارشنبه 30 مرداد 92)


 
صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.