به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 مرداد 93 [ 12:35]
    تاریخ عضویت
    1391-7-12
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    1,935
    سطح
    26
    Points: 1,935, Level: 26
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    271

    تشکرشده 287 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید ولی در اکثر ازدواج ها اونی که عذاب میکشه؛ بی محبتی میبینه؛ تنها میمونه و خیلی وقتها از اعتمادی که کرده پشیمون میشه خانومان نه آقابیون!!!!!! دلیل این ادعام اینه که خانوما خیلی کمتر از آقایون تن به ازدواج مجدد میدن ولی آقایون حتما خیلی بهشون خوش میگذره که در موارد طلاق یا فوت همسر خیلی زود به فکر تجدید فراش می افتن... توی همین سایت به عنوان یک نمونه از کل جامعه به وفور خانمهایی وجود دارند که از ازدواجشان پشیمانند و آنچه که آنها را وادار به ادامه زندگی میکند توانایی تحمل بالاست که خداوند به آنها عطا کرده است

  2. کاربر روبرو از پست مفید ستاره تنها تشکرکرده است .

    omid65 (شنبه 05 مرداد 92)

  3. #12
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دختر مهربون عزيز
    ميدونين چيه ؟
    نمي دونم يه جورايي ميترسم ، از اوضاع مالي خودم . (البته باز هم حقوق بدي ندارم و جاي بسيار معتبري كار مي كنم و حقوق بدي هم نميگ) . از توقعاتي كه ممكنه دختره داشته باشه و من نتونم تامين كنم.


    از اينكه ممكنه دختره اوني نباشه كه من ميخوام .


    از اينكه كسي پشتيبانم نيست. انگار كسي براش مهم نيست كه من ازدواج بكنم يا نه.


    متاسفانه شرايط به شكلي هست كه پدر و مادرم يه رفتارهاي خاصي رو انجام ميدن كه باعث ميشن كه من جلوي خانواده دختره و جلوي دختره كوچيك بشم . اين اتفاق هميشه در شرايط مشابه افتاده ، براي همه افراد خانواده ام كه ازدواج كرده اند . يعني من حتما بايد يه بار كوچيك بشم و غرورم خرد بشه تا بتونم ازدواج كنم . از طرفي همه مي دونيم كه مَرده و غرورش. حالا من هم كه مرد هستم چطور ميتونم اجازه بدم كه غرورم خرد بشه ولي در عوضش چطور با دلي شكسته و غروري خرد شده به سمت و سوي ازدواج برم ؟


    من ميدونم ازدواج براي من خيلي خوبه ولي چطور مي تونم اجازه بدم غرورم خرد بشه ؟


    قبلاها كه ميگفتن ازدواج نصف دين رو حفظ مي كنه خنده ام ميگرفت ، اما الان با تمام وجود اين نصف دينم رو در خطر مي بينم .ارتباطم با خدا كمتر شده . مطمئنم اگر ازدواج نكنم راهمو از اونچه كه صحيح و درسته جدا مي كنم و اين اتفاق قاعدتا نبايد بيفته .


    براي مني كه هيچ فردي رو ندارم توي خانواده كه باهاش بشينم از اين حرفها بزنم سخته تنهايي جلو رفتن .


    ميدونين چه جوريه ؟ توي خانواده ما ، هر كي ميخواد ازدواج كنه دچار تنش ها و استرس هاي زيادي ميشه . انگاري تمام مسئوليت ها ميوفته گردن اون . معمولا بابام وظيفه شو درست انجام نميشه ، سوء تفاهم ميشه . حرفي ميزنه كه نبايد بزنه . چيزي بهش بگيم مگه اصلا من كاري ندارم پا ميشه ميره مسافرت پيداشم نميشه تا چند وقت ، كل برنامه ها رو مختل ميكنه .
    از اون طرف به مامانم بايد بگيم كه خوب آشپزي كنه ، اين كار رو بكنه و اون كار رو بكنه .
    يعني تمام زحمات رو اوني كه بايد بكشه كه ميخواد ازدواج كنه . چون خانواده ايي نداريم يك مجموعه گسسته و بايد زوركي يه مدت به هم نزديك بشن تا بلكه ازدواج اگر صلاح باشه سر بگيره و دوباره همه گسسته بشن .


    نمي دونم خوب توضيح دادم يا نه /؟

  4. 3 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 06 مرداد 92), del (چهارشنبه 09 مرداد 92), دختر مهربون (یکشنبه 06 مرداد 92)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    نمي دونم خوب توضيح دادم يا نه /؟
    خوب توضیح دادی.
    و چقدر میبینم خانواده ها شبیه به هم هستن.

    از اينكه كسي پشتيبانم نيست. انگار كسي براش مهم نيست كه من ازدواج بكنم يا نه.

    میفهمم
    ولی برای خدا مهمه. مطمئن باش. کاش میشد این مهم بودن رو حس کنیم.


    براي مني كه هيچ فردي رو ندارم توي خانواده كه باهاش بشينم از اين حرفها بزنم سخته تنهايي جلو رفتن .
    آقا امید، من میتونم کاملا این حرفت رو درک کنم.
    خیلی خیلی خوب میفهمم چی میگی. خودم هم درگیر همین مسائل هستم و این سختی ها رو کشیدم. پس حرفای پایین رو از رو شکم سیری نمیزنم. خب؟

    وقتی که توی ازدواجم یک عالمه مشکل و مساله میاد، و وقتی که دستم به هیچ جا بند نمیشه و نتیجه نمیگیرم، بین آرزوهای مختلفی که توی دلم میگذره، یه آرزو همیشه تکرار میشه. که کاش پسر بودم! ناشکری نمیکنم. اما میبینم برادرام که پسر بودن دستشون باز تر بود و تونستن با اهرم هایی که من ندارمشون، به هدفشون برسن.

    میدونم آدم از طرفش مطمئن نیست، نمیدونه ارزشش رو داره پافشاری کنه یا نه. حتی بعد از چندین جلسه هم آدم مطمئن نیست. اونایی که مشکل پدر مادرشون رو ندارن، این بزرگترین دغدغه شونه. که آیا طرف همونی هست که باید یا نه. و این حس خودش به تنهایی خیلی استرس آور و داغون کننده هست. و ما در کنار این حس دوگانه، همزمان باید مشکل پدر مادرمون رو هم مدیریت کنیم.
    اما بیا فکر کن این سخت ترین مرحله ی زندگیته. غول بازیه. میخوای چیکار کنی؟ هی بری برسی به مرحله غوله، بعدش بگی وای نمیتونم و از بازی بیای بیرون؟


    از توقعاتي كه ممكنه دختره داشته باشه و من نتونم تامين كنم.


    از اينكه ممكنه دختره اوني نباشه كه من ميخوام .
    اینا دغدغه ی هر پسری هست. یا بگم خیلی از پسرا. چیزی نیست که مختص شما باشه فقط.
    ولی شما میتونی با تلاشت متوجه بشی نظام فکری دختر خانم چه جوریه.
    با حرف زدن، سوال کردن، دیدن فرهنگ خانواده و خیلی چیزایی که از تالار یاد گرفتی.

    از این موضوع و موضوع های دیگه مطمئن شو (نمیگم کامل میشه به این اطمینان رسید. تا جایی که بلدی و میتونی پیش برو بقیه شناختت رو بسپر به خدا.)، واگه مطمئن شدی، پای انتخابت وایستا.

    میدونم پدر مادرت ممکنه اختلال ایجاد کنن.
    اگه دیدی کارا داره خراب میشه، با پدر دختره یه قرار بذار، تنهایی. و از خودت بهش بگو. از شرایطت و از اینکه برای آینده ت چه برنامه ای داری.
    بذار خودت رو یه کمی ببینه و بشناسه. بیرون از سایه مخرب خانواده ت.

    دیدم شده، که بهت میگم میشه.


    توی همه ی اینا توکلت به خدا باشه.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  6. 5 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 09 مرداد 92), omid65 (یکشنبه 06 مرداد 92), taraneh89 (یکشنبه 06 مرداد 92), بهار.زندگی (یکشنبه 06 مرداد 92), راحیل خانوم (دوشنبه 07 مرداد 92)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array
    آقا امید! هیچ وقت براتون پیامی نذاشتم؛ اما کامنت هاتون رو خوندم.
    امروز که این تاپیک رو دیدم؛ چقدر درکتون کردم.
    من یه دختر 19 ساله بودم که تازه فوق دیپلم گرفته بود، با یه خانواده ی پرجمعیت که هر کسی تلاش میکرد گلیم خودش رو از آب بیرون بیاره. پدری که سالها بود و هست؛ بدون ذره ای کمک مالی یا فکری یا حتی روحی! و مادری که هرچقدر هم تلاش میکرد دستش هیچ وقت هیچ جا بند نبود.
    خواستگارهایی که می اومدن و می رفتن و تو میترسیدی از آینده ات! از اینکه کدومش بهتره یا بدردت میخوره! از اینکه بعد از عقد چه کسی قراره جهاز بگیره و از آبروت! از حتی میزان رفت و آمد همسر آینده ات! از اینکه تو توی این سن هیچ پولی نداری و هیچ کاری؟
    فکر کن حتی روز عقد، پدرت بهت بگه : خسته شدم بس که هر روز هر روز واسه یکی تون اومدم امضا دادم.
    یه دختر فکر میکنی با این همه فکر و خیال؛ چی باعث شده که الان توی این لحظه بعد از گذشت 7 سال از زندگی مشترکش با تمام سختی ها و تفاوت هایی که حتی با همسرم داشتم؛ احساس آرامش و رضایت از زندگیش کنه؟
    تنها دلیل اون خدایی هست که وعده داده بعد از هر سختی آسانی ست و البته تلاش و توکل و اراده ی من و همسرم.
    آقا امید! به طرف ترسهات برو و مثل یه غول زمینشون بزن! مطمئنم که نتیجه اش رو می بینی!


    - - - Updated - - -

    آقا امید! هیچ وقت براتون پیامی نذاشتم؛ اما کامنت هاتون رو خوندم.
    امروز که این تاپیک رو دیدم؛ چقدر درکتون کردم.
    من یه دختر 19 ساله بودم که تازه فوق دیپلم گرفته بود، با یه خانواده ی پرجمعیت که هر کسی تلاش میکرد گلیم خودش رو از آب بیرون بیاره. پدری که سالها بود و هست؛ بدون ذره ای کمک مالی یا فکری یا حتی روحی! و مادری که هرچقدر هم تلاش میکرد دستش هیچ وقت هیچ جا بند نبود.
    خواستگارهایی که می اومدن و می رفتن و تو میترسیدی از آینده ات! از اینکه کدومش بهتره یا بدردت میخوره! از اینکه بعد از عقد چه کسی قراره جهاز بگیره و از آبروت! از حتی میزان رفت و آمد همسر آینده ات! از اینکه تو توی این سن هیچ پولی نداری و هیچ کاری؟
    فکر کن حتی روز عقد، پدرت بهت بگه : خسته شدم بس که هر روز هر روز واسه یکی تون اومدم امضا دادم.
    یه دختر فکر میکنی با این همه فکر و خیال؛ چی باعث شده که الان توی این لحظه بعد از گذشت 7 سال از زندگی مشترکش با تمام سختی ها و تفاوت هایی که حتی با همسرم داشتم؛ احساس آرامش و رضایت از زندگیش کنه؟
    تنها دلیل اون خدایی هست که وعده داده بعد از هر سختی آسانی ست و البته تلاش و توکل و اراده ی من و همسرم.
    آقا امید! به طرف ترسهات برو و مثل یه غول زمینشون بزن! مطمئنم که نتیجه اش رو می بینی!
    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  8. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    omid65 (چهارشنبه 09 مرداد 92), مصباح الهدی (چهارشنبه 09 مرداد 92), دختر مهربون (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقا امید دوستان به مطالب خوبی اشاره کردن.توکلتون به خدا باشه به خصوص در این شب های قدر!!!
    حالا من برای رفتار پدرتون پیشنهاداتی دارم.
    دقیقا می فهمم که چی می گین!!! چون من خودم خواستگارایی داشتم که رفتار پدرشون مثل پدر شما بوده شاید هم بدتر .البته روی نظر من تاثیر منفی نداشته(که در ادامه تو توضیحاتم متوجه میشین)ولی روی نظر پدرم تاثیر منفی داشته.

    حالا پیشنهادات من:
    1)با پدرتون صحبت کنید و بهشون اعتماد بدید که چقدر براتون مهمه.به نظر من مردها اگر اعتماد به نفس نداشته باشن و غرورشون حفظ نشه(مثل خود شما!!!) بدتر کار را خراب می کنند.
    مثلا بهشون بگید: بابا می دونم که شما تجربتون از من خیلی بیشتره و می دونم که من همیشه می تونم روی کمک شما حساب کنم.
    تمام دلگرمیم به اینه که دعای شما بدرقه راه منه.تو این شبهای ماه رمضون واقعا دعام کنید.

    2)چند روز بعد مثلا قبل از خواستگاری بهشون بگید:بابا می تونیم با هم در مورد مطالبی که تو خواستگاری باید عنوان بشه با هم صحبت کنیم؟ بعد لابلای صحبت شما دغدغه هاتون را عنوان کنید.مثلا بگید که من در زمینه خواستگاری مطالعه داشتم و غالبا به این صورت هست که....(مثلا پدر داماد از محسنات پسرشون می گن و اینکه نحوه صحبت کردنشون طوری هست که خانواده دختر با دلگرمی دخترشون را به آنها بسپرند.)

    3)با مادرتون هم تقریبا این گونه صحبت کنید و قطعا با عواطف بیشتر!!!مثلا یه دفعه برید ببوسیدشون و بگید که چقدر نظر ایشون به عنوان یک مادر و اینکه دختران را بیشتر می شناسن ؛مهمه!(در ضمن بعدا برای روابط مادرشوهر و عروس هم خوبه!) دعای مادر هم که جای خودش را داره!!!

    4)مطمئن باشید که خدا ناظر اعمال شماست و وقتی ببینه که شما صرف نظر از هرنتیجه ای چقدر احترام پدر و مادرتون را حفظ می کنید خودش کاری می کنه که آنها تاثیر مثبت بذارن و آنچه که مصلحتتونه براتون پیش بیاد.و ان شاالله خداوند به شما هم فرزندی خواهد داد که احترام شما را حفظ کنه.

    5)وقتی که با دختر خانم صحبت می کنید در مورد اینکه چقدر برای پدر مادرتون ارزش قائل هستین؛حرف بزنید.و بگین که به نظر شما احترام به پدر و مادر در هر شرایطی مهمه و همین طور پدر و مادر همسر آیندتون.
    بعد بگید که به نظر من ازدواج یک فرصتی هست که ما بتونیم با توجه به تجربیاتی که از خانواده خودمون داریم (چه مثبت چه منفی)این بار خودمان با تعریف خودمان یک خانواده صحیح تشکیل بدهیم.حتما از مطالعاتتون هم ذکر کنید.
    بعد بگید که من دوست دارم همسر آینده ام روی خود من بیشتر شناخت پیدا کند.
    یکی از مواردی که تو خواستگاری عنوان می کنید هم مساله زود قضاوت کردن و سوتفاهم باشه. مثلا در اینجا عنوان کنید که گاهی پدرشما صحبت هایی کرده اند که نتونسته دقیقا منظورشون را برسونه و موجب سو تفاهم شده.(این طوری یه آمادگی نسبی در دختر خانم ایجاد می شه)
    تو این شب ها برای ازدواج من هم دعا کنید.

    - - - Updated - - -

    راستی وقتی در مورد قضاوت کردن صحبت می کند اولش یه جوری صحبت کنید که منظورتون در زندگی مشترک هست و بعد موضوع پدرتون را به عنوان مثال ذکر کنید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    omid65 (چهارشنبه 09 مرداد 92)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بي انگيزه ام
    توسط new folder در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آبان 91, 18:30
  2. انگيزه براي درس خواندن ندارم.
    توسط haleh10 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 شهریور 91, 22:26
  3. انگيزه ها و دلایل غلط ازدواج
    توسط lord.hamed در انجمن معیارهای ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 شهریور 89, 00:49
  4. در اوج غريزه ، پاکدامن باش!
    توسط yasi_m در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 فروردین 88, 13:18
  5. انگيزه
    توسط bahare.tanha در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 28 شهریور 87, 11:03

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.