به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 53
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوشحالم که بهتری. بهش پیشنهاد بده ی دو یا سه روز ی سفر دونفره برید. خیلی باعث کسب انرژی میشه!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  2. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    she (یکشنبه 19 خرداد 92), باران بهاری11 (یکشنبه 19 خرداد 92)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام به همه. ما از تعطیلات برگشتیم. رفته بودیم پیش خانواده هامون شهرستان.:)
    همیشه شام و ناهارها رو بیشتر پیش خانواده من هستیم و بقیه روز رو پیش خانواده اون. :( این بار اما تقسیمش کردم. چهار وعده غذایی رو موندیم خونه ی اونا ;) تا اینکه بیرونمون کردن!!! گفته بودم که اونا چقدر خسیس هستند. با این حال همش میخوان که ما پیش اونا باشیم و بعد موقع سفره و غذا که شد بریم خونه ی پدر من.
    خب من این دفعه یه کم مقاومت کردم. اون ها هم هی بازی درآوردن. مثلا از خونه می رفتن بیرون! :mad: یا می گفتن میخوایم بریم بیرون!!!! پاشید برید!!!!
    البته جلوی شوهرم خیلی رعایت می کردند و جلوی من با بی شرمی تمام رفتار می کردند.
    .
    .
    خلاصه من مخصوصن اینکارو کردم بلکه شوهرم رفتار خانواده اش رو ببینه و هی نگه بریم خونه شون. به خصوص وقتی من تنهایی میام شهرستان شوهرم همش زنگ میزنه که یه وعده برو خونه مامانم. باید بهش احترام بذاری و بری اونجا.
    .
    خواستم بهش نشون بدم که اونها واقعن دلشون نمی خواد از من و اون پذیرایی کنن و این چه احترام زورکی ای هستش آخه!
    .
    .
    .
    حالا واقعن نمی دونم شوهرم متوجه شد یا نه. دیگه بقیه اش با خدا. ولی فعلن همش نگران اینه که یه هدیه گرون قیمت برای عروسی خواهرش بخره. ما هم که پول کلن نداریم! از اردیبهشت هم قسط هامون رو ندادیم و ....
    .
    من حرفی نمی زنم. حتی اگر همه حقوق مون رو برای کادوی خواهرش بده حرفی نمی زنم. فقط یکباره. نمی ارزه که دعوا کنیم.:)
    .

    - - - Updated - - -

    پدر و مادرم همه ی تلاششون رو کردند که این چند روز به من خوش بگذره.:o خدا رو شکر.
    چطور میتونم به افسردگی و بی انگیزگی ام غلبه کنم؟
    .
    راهی که به ذهنم میرسه اینه که فعلن خودم رو سرگرم نگه دارم. شوهرم توی تعطیلات برای خودش یه دست لباس خرید و به من که فقط یه چیز واجب تر لازم داشتم و ارزون هم بود گفت پول نداریم.
    ولی به هر حال برای عروسی خواهرش می تونم یه لباس بخرم. مامانش دستور داد. فقط یه لباس. و بقیه اش رو از لباس های زمان دختری ام استفاده کنم.شوهرم هم همین رو تکرار کرد. بی خیال.
    .
    نفرت ذره ذره به وجود میاد. آدم نباید احساس کنه که زندگیش تموم شده. اسیره و راه فراری نداره. من یه راهی پیدا می کنم. یه راهی که به زندگی امیدوارم کنه، خوشحالم کنه و بهم انرژی بده. من خودم رو دوست دارم. دوست دارم.

  4. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 21 خرداد 92), tamanaye man (سه شنبه 21 خرداد 92), باران بهاری11 (یکشنبه 19 خرداد 92), شیدا. (سه شنبه 21 خرداد 92)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مهر 94 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,718
    سطح
    24
    Points: 1,718, Level: 24
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام گل نازم
    يادت باشه شوهرت خوب شده تو بهتر از قبل شو كه با اينكارت اونو تشويق كردي
    سريع بپر تو حمام يه دوش بگير تو حمام براي خودت شعر بخون و الكي مسخره بازي دربيار و بخند هر وقت فكري اومد سراغت يه فحش خنده دار به فكرت بده برو جلو اينه آرايش كن قشنگترين لباستو بپوش از خودت تعريف كن حتي خودتتو ببوس براش يه شام رومانتيك درست كن ميزو باشمع تزيين كن و هزاران كار ساده اي كه روحيتو عوض ميكنه
    ببخشد عزيزم من فقط پستاي خودتو خوندم اگه بي ربط بود i m sooooooooooo sorry

  6. کاربر روبرو از پست مفید mylife تشکرکرده است .

    she (یکشنبه 19 خرداد 92)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    بچه ها دیشب گند زدم به زندگیم... دیگه نمی تونم دیگه نمی تونم

    - - - Updated - - -

    شب اومد راجه به گذشته حرف زد. دوباره دعوامون شد. دعوای خیلی بدی بود. خیلی شدید. سر اینکه گفتم مامانت دو روز تحملمون نکرد. بیرونمون کرد. اونم قاطی کرد که یه مادر پسرشو بیرون نمی کنه. شروع کرد توهین به خانواده من. نزدیک بود دست روم بلند کنه.
    .
    ازشون متنفرم . ار همشون متنفرم

  8. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    she عزیزم بیشتر توضیح بده !
    راجع به گذشته حرف زدن یعنی چی ؟
    چرا بحث کشید به اینجا !
    راستی به نظرم بهتره یه تاپیک جدید باز کنی و لینک این تاپیکت رو هم بذاری. یه عنوان مناسب بذار تا راهنمایی های بهتری بگیری.

    - - - Updated - - -

    she عزیزم بیشتر توضیح بده !
    راجع به گذشته حرف زدن یعنی چی ؟
    چرا بحث کشید به اینجا !
    راستی به نظرم بهتره یه تاپیک جدید باز کنی و لینک این تاپیکت رو هم بذاری. یه عنوان مناسب بذار تا راهنمایی های بهتری بگیری.

  9. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    she (سه شنبه 21 خرداد 92), شیدا. (سه شنبه 21 خرداد 92)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    حتی یکبار هم به خاطر روزهای سختی که پشت سر گذاشتیم ازم تشکر نکرده. تازه میگه تقصیر تو بوده! گفتی ما میتونیم یکسال بریم خونه ی عمه ات اینا زندگی کنیم! آخه ما چهار ماه خونه ی مادربزرگم اینا زندگی کردیم تا تونستیم خونه بگیریم. می گه اونا راضی نبودن ما بیشتر بمونیم. راست میگه. مامان بزرگم اینا سختشون بود. فکر می کردن یکی دوهفته می مونیم. می گفتن چرا پدر شوهرت نمیاد تهران براتون خونه پیدا کنه؟ جلوی فامیل آبرومون میره شما اینطوری ویلون هستید. می گفتن شوهرت چه کاره است؟ شوهرم کار نداشت. تازه بعد سه سال داره کارش درست میشه.
    .
    شوهرم میگه تقصیر تو بود که ما زود اومدیم تهران. وگرنه من سعی می کردم اول کار پیدا کنم تو توی اون مدت باید خونه ی مامانت اینا می موندی.!!!! خیلی پررو ه. میگه چرا خونه اونا نموندی!!!!! چرا نرفتیم خونه ی عمه ات که بزرگ تر بود!!!
    .
    اگر زودتر نیومده بودیم کار پیدا نمی کردم. اونم تا مجبور نمی شد سر کار نمی رفت. یه جورایی مجبور شد که قسط بده و حقوق داشته باشه.
    .
    .
    اون قدر هیچی رو نمی دونه. اون فقط به مادرش فکر میکنه و تعصب خانواده اش رو داره.

    - - - Updated - - -

    حالم خوب نیست. برای کارم باید بجنگم. برای زندگیم باید بجنگم. همش بدهکار باشم. همش بی پول باشم. همش حرف بشنوم. همش مقصر باشم.

    - - - Updated - - -

    نمی تونم به خدا دیگه نمی تونم

    - - - Updated - - -

    کاش حرف نزده بودم. نباید اسم مامانش رو می آوردم.
    .
    نتونستم. وقتی راجع به گذشته گفت. وقتی گفت خونه مادربزرگت به من سخت گذشت گفتم حالا خوبه اونا چهارماه از ما پذیرایی کردن. مامانت اینا که دو روز بیشتر تحمل نکردن ! گفتن برید.
    اونم گفت کی کجا! تو حساسی. تو بد فکری. تو طرز فکرت غلطه. من نباید با تو ازدواج می کردم. مامانت بد حرف میزنه با من. داداشت بد حرف میزنه با من (هر چی گشت هیچ مثالی نتونست پیدا کنه.)
    بعدش من قران آوردم روی قران زدم که خواهرات و مادرت اینجوری گفتن. قبول نکرد. گفت اونا منظوری نداشتن.
    .
    من فقط می خواست که دفعه دیگه منو به زور خونه اون ها نگه داره تا بهمون بی احترامی بشه. همین.

    - - - Updated - - -

    وقتی همه وجود من خستگی و نفرت و افسردگی باشه ، معلومه نمی تونم خودمو کنترل کنم. یه جایی می زنه بیرون.
    :mad:
    خدایا.....

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مهر 94 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,718
    سطح
    24
    Points: 1,718, Level: 24
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام گل نازم
    اول آروم باش سعي كن آرامشتو حفظ كني
    همه ي آدمها مشكل دارند من بهت قول ميدم البته متاسفانه
    ما دخترها وقتي مجرديم ميدونيم آقايون به مادرشون حساسند ولي نميدونم چرا باز پا رو دم شير ميزاريم از گذشته حرف زدن اشتباهست چون اون روزا رفتند
    واينو بدون عزيزم مردا براشون خيلي سخته كه بي پول باشند و جيبشون خالي باشه ناخودآگاه روي رفتارشون اثر بد داره چه برسه بهشون حرفي هم بزني
    ميدونم خسته اي نازنين ولي يادت باشه بعد هر سختي آسانيست
    از ويژگيهاي مثبت زندگي و شوهرت بگو هرچي تلخيها رو بشماري پرورو تر ميشن ودلتو سياه ميكنند
    3 تا ويژگي مثبت شوهرتو بگو نگو نداره كه باورم نميشه

    - - - Updated - - -

    ببخشيد باپست خودت هم زمان شد

  12. 2 کاربر از پست مفید mylife تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (سه شنبه 21 خرداد 92), she (سه شنبه 21 خرداد 92)

  13. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نمی دونم چطوری اوضاع رو آروم کنم. موضوع این نیست که ویژگی های مثبت نداره. موضوع اینه که من با این بدی ها نمی دونم چطوری کنار بیام. واینکه چطوری وقتی از خانواده و فامیل من توقع اضافی داره اسم خانواده اش رو که هیچ وقت هیچ کاری برای ما نکردن وسط نیارم

  14. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    meinoush (سه شنبه 21 خرداد 92)

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مهر 94 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,718
    سطح
    24
    Points: 1,718, Level: 24
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اوضاع وقتي اروم ميشه كه دلت آروم بشه
    سعي كن تمام افكار منفي رو با مثبت جايگزين كني
    فكراي مثبت بكن
    جملاتي رو كه به كار ميبري جملات مثبت باشن
    براي مردها مادرشون از همسرشون عزيزتره اينو همه ميدونند و واقعا وقتي نگاه ميكني ميبيني حق دارند يك نفر كه بدون هيچ چشم داشتي تمام وجودشو جوونيشو بعضا سلامتيشو فداشون كرده درست شبيه مادر ما
    ماهم مامانمونو خيلي دوست داريم ولي سياست داريم جار نميزنيم ولي مردا بس ساده و بي سياستند ...
    بايد اينو قبول كني اين حقيقته و تنها با سياستهاي ظريف زنونه ميشه مردو بطرف خودت بكشي طوري كه يادش بره خانواده داشته!!!
    ولي كارتو مستقيم از خانوادش گله كردند آخر بي سياستي يه خانم بوده
    الان هم از دل شوهرت دربيار ولي باسياست بعد دوباره زندگيتو خودت بدست بگير هرچي كشش بدي بدتر ميشه گلنازم

  16. #20
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    عزیزم الان که دعوا رو کردین تموم شده. یه کمی استراحت کن. دوش بگیر یه چیزی بخور یا بخواب هر کاری که ارومت می کنه.
    فکر می کنم شوهرت اینطوریا که می گی خوبه بد نیست ولی از اوناییه که اخلاقاش خاصه. واسه همینم باید پرس و جو کنی یه روانشناس (نه مشاور) یه روانشناس خوب پیدا کنی که بتونه اخلاقای شوهرتو برات با ریشه ی احتمالی اخلاقاش توضیح بده و راهکارا و رفتارایی که تو باید در مقابلش بکنی رو بهت بگه. احتمالا توی یک یا دو جلسه بتونه اگه هم منصف باشه هم خبره. بعدش بقیه اشو خودت یاد می گیری کمکم. الان بیشتر از این خودتو ناراحت نکن.

  17. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 21 خرداد 92)


 
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه شخص مورد علاقه خود را یافت؟
    توسط reza0263 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 13 اردیبهشت 93, 02:56
  2. مراجعه به روانکاو - دقیقا چه انتظاری باید داشت؟
    توسط Tina64_000 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 مهر 92, 14:16
  3. طلاق، تنها چاره‌ی خیانت؟
    توسط del در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 شهریور 92, 16:25
  4. چطور میشه با شوهر شوخ یه زندگی نرمال داشت؟
    توسط ساناز1160 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 91, 00:47
  5. چه آسان، چه سخت؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 23:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.