سلام دوستان دو روزه بعد از اين همه بحث زندگيم آرومه شوهرم عذر خواهى كرد وگفت ببخش عصبى شدم ديگه تكرار نميكنم مثل هميشه حالا نميدونم تاكى پشيمونيش ادامه داره زندگى موفق ممنون از همراهيتون اما شوهر من هر شب ميره و منم از هرشب شايد يك شب يا نهايت دو شبشو نرم چون نميخوام خيلى تنها بره در ضمن باهاشون هم از نظر اخلاقى خوبم ولى خوب ديگه خسته شدم از اين هر شب رفتناش مگه تو خونه آرامش نيست كه هر شب ميره در مورد اينكه ميگيد جدا بشيد امكان داره شبها هم نياد خونه اون اينطورى نيست هميشه ميگه هيجا مثل خونه خود آدم براى خواب راحت نيست و عادت نداره بدون من بخوابه مگه مسافرت باشه هم اينكه ميدونه خيلى از اين كار ناراحت ميشم.باهاش صحبت كردم گفتم يكجا بودنمون رو دوست ندارم چون بالاخره تو هر خونه يه مشكل هست چه در مورد بچه چ خودمون خواه ناخواه چون يكجاييم مامانت ميفهمه وبعد همه و هركى ميخواد تو زندگيمون دخالت كنه قبول كردو گفت٣-٤ سال ديگه بمونيم تا مامانش به اوضاع عادت كنه و بعد ازشون جدا بشيم با هم آشتى كرديم ميدونم آدمى نيست زير حرفش بزنه ولى خيلى بى حوصله هستم چرا بايد انقدر اذيت كنه و قتى مشكل با صحبت حل ميشه به هر حال از وقتى توىِ اين تالار دردودل كردم آرومترم ممنون از كسايى كه همراهى و راهنمايى كردند دوستتون دارم.
انشأاله مشكل همه به بهترين نحو حل بشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)