ان شا الله مشکلت حل شه
خدا تو دلهای شکسته هست
برای منم دعا کن
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
ان شا الله مشکلت حل شه
خدا تو دلهای شکسته هست
برای منم دعا کن
تشکرشده 13 در 8 پست
به سادگی یه لیوان آب خوردن زندگی من خراب شد.
من ماندم حسرت و تنهایی و یک آینده خراب
خدااااااااااااااااااااااا ا!
- - - Updated - - -
به سادگی یه لیوان آب خوردن زندگی من خراب شد.
من ماندم حسرت و تنهایی و یک آینده خراب
خدااااااااااااااااااااااا ا!
تشکرشده 2,912 در 637 پست
سلام
عجب دنیاییه . زنهایی هستن که به کوچکترین دلایل زندگیشونو به طلاق میکشن و کسانی هم مثل شما با این اوضاع هنوز زندگیشونو میخوان.
خواهر خوبم راستش دلم گرفت از کار همسر شما از این رفتار و این عملکرد. نمی دونم چی بگم ولی خداییش سعی کن کمی خودتو دوست داشته باشی و کمی هم به فکر خودت باش من توی بعضی تاپیک هام نوشتم گاهی جدایی پایان نیست آغاز است اینو به شما نمیگم چون شما داری از درون با چسبیدن به یک تفکری که غلط هم نیست خودتو زجر میدی . خواهر خوبم یه وکیل بگیر و بذار کارات رو دنبال کنه.
نمی دانم چه کرده ام
اما
می دانم به تو نیاز مندم
تشکرشده 13 در 8 پست
کاش مدیر همدردی هم نظرش رو می نوشت ...
دلم می خواد شاید برای آخرین بار یک اس ام اس به همسرم بدم و توی اون یاد آوری کنم کارش چقدر غیر انسانی بوده
- - - Updated - - -
نمی دونم چی بنویسم می شه کمکم کنید
تشکرشده 140 در 56 پست
دیدی عزیزم تو پست قبلی هم بهت گفتم تو بیشتر دلت میخواد همسرت متوجه اشتباهش بشه تا اینکه از ته دلت دوست داشته باشی برگرده.....
گذشت زمان خیلی مسائل رو حل میکنه...به زور نمیشه به کسی قبولوند که اشتباه کرده.مخصوصا مردها ..حتی اگه ته دلش هم بدونه اشتباه کرده جلوت کم نمیاره و اعتراف نمیکنه....تا خودش به این نتیجه برسه نه اینکه تو بخوای بهش بفهمونی........مهای عزیزم میدونی چرا شوهرت دوست نداشت؟؟؟چون تو خودت هم خودتو دوست نداری........یکاری کن شرمنده خودت نشی....شوهرت هم واگذار کن به خدا ....صبور باش و نتیجه رو ببین....اگه دلتو شکونده محاله بتونه زندگی خوبی داشته باشه.....سعی کن از امروز به مها بیشتر اهمیت بدی...تو در قبال خودت هم مسئولی مگه نه؟؟حتما تا حالا جسمت هم کلی اسیب دیده....بیماریهای معده...قلب و...ناشی از فشار روحیه.....با خودت این کارو نکن....شوهرتو ول کن شاید خودش برگرده سمتت....تو کتابی خوندم که تو قانونهای معنوی قانونی داریم به نام عدم وابستگی تا وقتی به چیزی یا کسی بچسبیم ازمون دور میشه ...این روزها اصلا وقت میذاری که به جسم و روحت برسی؟به جسم و روحت غذا میدی؟با چی؟چجوری؟
تشکرشده 223 در 59 پست
ببخشید شاید نوشته های من کمی تلخ باشد- معذرت.
کاش شما خوشبخت می شدید - کاش هیچ یک از اتفاقاتی که گفتید نیافتاده بود.اگر زمان به عقب برمی گشت و شما خود را در روز اولی که متوجه رابطه مشکوک همسرتان شدید می دیدید، چه روالی را در پیش می گرفتید؟ چه کارهایی را می کردید و چه کارهایی را نمی کردید و از وقوع چه اتفاقاتی جلوگیری میکردید؟
داستان زندگی شما داستان ویران شدن یک بنای عاطفی و انسانی یا اجتماعی است ، همانند تخریب یک ساختمان.اگر چه باز سازی مجدد ساختمان تخریب شده با مصالح آسیب دیده غیر ممکن نیست اما بسیار سخت تر از بنا نهادن یک ساختمان جدید با مصالح نو و جدید است.(در اینجا مصالح این بنای اجتماعی: شما و همسرتان و خانواده ها هستید)
شما تفکر همگرا دارید و از داخل گود مشغول تماشایید. بهتر است تفکر واگرا و داشتن دید عادلانه و منصفانه از بالا را بکار ببرید.در این ماجرا (ویران شدن رابطه) همه مقصرند اما شاید هیچ کس را نتوان متهم به خیانت و کارشکنی برنامه ریزی شده از قبل کرد. اتفاق ناگواری افتاده که حاصل اشتباهات کوچک و بزرگ آدمهاست.نه شما آدم بدذات و سنگ دلی هستید و نه خانواده همسرتان انسانهای شیطان صفتی.مطمئنا همه دوست داشتند که حاصل کار خوشبختی شماها باشد.اما متاسفانه دو خانواده محترم خط قرمز های یکدیگر را زیر پا گذاشته اند.شاید اغلب ما آدمهای بدی نباشیم اما:وقتی بین حفظ "ظاهر و آبرو" و حفظ "باطن و انصاف" یکی را باید انتخاب کنیم برای حفظ آبرو از انصاف و برای حفظ ظاهر از باطن می گذریم، دروغ می گوئیم و حق یکدیگر را پایمال می کنیم.به نظرم خانواده همسر شما آنقدرها هم بد نیستند اما در حال حاضر آنها با مشکل بزرگی مواجه اند و آن هم حفظ آبرو و حیثیت خانوادگی و مبری شدن از مسائلی از قبیل خیانت پسرشان و داشتن زن دیگر و غیره و غیره است.
احتمالا آنها در بین نزدیکانشان شما را آدم مشکل دار و جنجال برانگیز ی معرفی کرده و همه خطاها را گردن شما انداخته اند و مجبورند با فاصله گرفتن از شما برای همیشه پرونده خانوادگی شان را از اشتباهات پاک کنند. خط قرمز خانواده همسرتان حفظ ظاهر و آبرویشان در میان فامیل و آشنایان و محله است (مخصوصا که پدر خانواده سمت پیش نماز مسجد محله را دارند) شاید خود آنها نیز باطنا از این عمل خودشان راضی نیستند. ( شما هم که به اندازه کافی بهانه برای توجیه وجدانشان به دستشان داده اید)
اگر میخواهید شروع به ساخت مجدد این رابطه کنید باید مثل یک معمار قبل از هر کاری نقشه این بنا را با جزئیات کامل طرح ریزی و بررسی کنید و از بالا نگاه کنید.شما باید حل این مشکل را از داخل خانه و خانواده همسرتان شروع کنید. کلید این قفل پیش شما نیست ، پیش همسر و پدر و مادر اوست.
وضعیت فعلی وضعیت جنگی است ، که مطمئنا کسی به کسی رحم نخواهد کرد ( هچ کس نمی خواست اینطور بشه ولی حالا که شده هر کسی مجبور به حفظ منافع خود است)
- اول لیستی از تمام مهره ها و اشخاصی که در تصمیم همسرتان و خانواده اش تاثیر گذارند فراهم کنید.(اعم از دوست صمیمی - همکار - دایی- برادر -خواهر - بزرگان مسجد و محله و کسانی که امید به حسن نیت آنها دارید)
(اگر قرار است به آنها اطلاعات بدهید یادتان باشد فکر آبرو و خط قرمز خانواده همسرتان باشید و همه چیز را به آنها نگویید و اگر لازم شد خود را مقصرتر جلوه دهید ولی صادقانه از آنها کمک بخواهید)
-باید از غرور خود و از حقانیت خود بگذرید ( ممکن است مجبور شوید در نهایت پیش همه خود را مقصر معرفی کنید)
- باید از وضعیت جنگی خارج شده و وارد وضعیت صلح شوید.(مثلا بگویید اگر لازم شد برای بازگشت به زندگی حاضرید از مهریه خود هم بگذرید - اعتماد سازی کنید)
- یک نفر باید حاضر شود تا خود را فدای شما کند تا شما بتوانید همه تقصیرها را گردن او بیاندازید و وانمود کنید هر کاری یا شکایتی که شده شما راضی نبوده اید و مجبور تان کرده اند.
- با خانواده خود و با برادر و خواهر های خود صحبت کنید ،غرور خود را بشکنید و حس واقعی خود و علاقه به حفظ زندگی خود را به آنها بگویید.
- تقسیم وظایف و زمانبندی کنید ، صحبت کردن با هر مهره تاثیر گذار را به نفر مناسبش و زمان مناسب واگذار کنید.
-ممکن است اجرای این پروسه زمان زیادی طول بکشد - صبور باشید.
(خود شما ممکن است مجبور شوید غرور خود را زیر پا گذاشته و از همسر و مادر و پدر او عذرخواهی کرده و احساس ندامت کنید از رفتار نامناسب خود در مواجهه با مشکل پیش آمده.)
- ممکن است یکی از سوالهایی که خانواده همسرتان برایشان پیش بیاید این باشد که اگر حتی موافق از سر گیری روابط باشند ، رفتار شما در آینده چطور خواهد بود؟ مخصوصا بعد از آمدن بچه؟
باید هم خود و هم آنها را مطمئن کنید که هیچ وقت قصد تلافی نخواهید داشت و رفتار شما تغییر نخواهد کرد. و رفتار فعلی شما از روی نقشه و یا از روی ضعف و استیصال نیست.
-ممکن است مجبور شوید واقعا ریسک (قمار) کنید و از امتیازات (مهریه ، حق سکونت مستقل) خود بگذرید.
-مطمئنم خدا دوست شماست اگر شما بزرگوارانه عمل کنید.
-سعی کنید حداقل یک مهلت کوتاه برای تجدید مجدد زندگی مشترک با همسرتان از آنها بگیرید.
(شاید فرصت خوبی باشد تا باعث شوید همسرتان دوستتان داشته باشد)
(داستان زیر را هم بد نیست بخوانید:
مردمان - پورتال جوانان ایرانی | چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانیدچه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید)
فعلا ساده ترین راه برای خانواده همسرتان برای حل مشکل ، پاک کردن صورت مساله است ، کمک کنید تا بفهمند شاید راه دیگری هم برای حل مسالمت آمیز مشکل وجود دارد.
- عجله نکنید ولی اصلا نگذارید قضیه راکد بماند.
امیدوارم با پشت کار و کمک خدا به آرامش برسید.هر وقت غمگین و آشفته شدید با توکل به خدا به خود بگویید: همه چیز درست خواهد شد و خود را آرام کنید.همه چیز درست خواهد شد و زمانی خواهد آمد که فقط سایه مبهمی از این روزها را به خاطر خواهید آورد.کسانی را دیده ام که مجرد و آزاد و مستقل ماندن را کمال خوشبختی خود میدانند.این طرز تلقی ما از زندگی و مقایسه کردن خود با دیگران و به یاد آوردن فرصتهای رفته است که باعث میشود که خود را خوشبخت بدانیم یا نه. در حالی که همه ما خوشبختیم فقط طمع خوشبختی بیشتر باعث میشود که به جای اینکه با داشته هایمان خود را خوشبخت بدانیم با نداشته هایمان خود را بدبخت می دانیم .
شاید این راهکارها بهترین راهکار نباشند اما امیدوارم سایر دوستان با نظرات خودشان ایرادها رو رفع کنند. مطمئنا راهی هست.
ویرایش توسط kiann : یکشنبه 18 فروردین 92 در ساعت 10:36
تشکرشده 13 در 8 پست
کیان عزیز سلام
تشکر از متن شما و راهنمایی تان.
مطالبتان را که خواندم اشک در چشمانم جمع شد شاید باور نکنید ولی برای بار اول که متوجه خیانت شدم خانواده ام به خصوص برادرانم به شدت سعی در آرام کردن من داشتند آن زمان از دستشان عصبانی بودم یعنی تا همین لحظه که متن شما را خواندم برادرم در جلسه اول با تدبیر تمام مسائل و مشکلات را تقصیر من انداخت و حتی مجبور کرد به خاطر سر و صدای آن شب من از پدر شوهرم که بزرگترین فرد آن مجلس بود عذرخواهی کنم و طوری من و همسرم را رو در رو قرار داد که هر دو از بزرگترها عذر خواهی کردیم و به اصطلاح اوضاع آرام شد . آن شب بعد از رفتن میهمانان اعتراض کردم که چرا شما اینقدر مرا مقصر جلوه دادید خانواده ام گفتند دختر خوب تو اگر همسرت را دوست داری و قصدت زندگی است باید مشکلاتت را مدیریت کنی . ولی همسرم فقط یک ماه بعد خیانت خود را تکرار کرد در حالی که می دانست زیر ذره بین من و خانواده ام هست.
- - - Updated - - -
ولی من هم ایمان دارم همیشه راهی هست و امید دارم خدای بزرگ بهترین راه رو جلوی پای من بگذاره.
تشکرشده 1,508 در 444 پست
همسرانی که کارشون به طلاق نزدیک میشه (البته بعد از همه تلاشهای منطقی که وجود داره) دو دسته اند:(1) کسانیکه به ارزش خودشون واقفند. این دسته براحتی با این موضوع کنار می آیند چون میدانند ارزشمند هستند و موقعیتهای زیادی خواهند داشت (2) کسانیکه در مورد خودشون فکر میکنند که ارزش چندانی ندارند. امکان جدایی از این دسته خیلی سخته. چون در مورد خودشون فکر میکنند که اگر این موقعیت را از دست دهند دیگر تا همیشه تنها باقی خواهند ماند. به ناچار آویزان می شوند.
gelareh (جمعه 23 فروردین 92)
تشکرشده 36,023 در 7,409 پست
این تاپیک از ظرفیت مجاز ( 50 پست ) عبور کرده
لطفاً اگر تاپیک جدید ایجاد کردید در پست اول ضمن ارائه لینک این تاپیک ، یک جمع بندی از راهکارهایی که دوستان انجام داده اند و برنامه خودتان برای بکار گیری راهکارها ، راهنمایی جدید بخواهید
موفق باشید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)