سلام
من به یک مشکلی برخوردم
که نمی دونم باید چی کار کنم
همونطور که قبلا هم گفته بودم من خانواده شوهرم تهران هستند و من شمال بودم و شوهرم به خاطر من اومد شمال
پدر شوهره من سالگرد فوتش روز 13 بدره
و بعد ازدواجمون ما همیشه چون باید 13 بدر رو تهران می بودیم عید رو خونه خودمون بودیم تا 5 روز بعد میرفتیم تهران
از طرفی هم ما با خواهر شوهرم و مادر شوهرم یک ویلا ساختیم که 2 سال پیش چون من و شوهرم در دوران نامزدیمون رفتیم و اونجا چند روز موندیم این خواهر شوهر و شوهرش یک قشقلقی به پار کردن که نگو از اون به بعد من دیگه تنها نرفتیم تو اون ویلا هر وقت هم رفتم 2 روز بیشتر نموندم
اونجا واسه من مثل یک کابوسه
امسال مادرشوهره من هوس کرده یک هفته زودتر بیاد شما و چون دامادش بانکیه و باید سره کار باشه به شوهره من گفته باید بره پیششون من حرفی نزدم گفتم برو موقع سال تحویل که دامادشون میاد بیا ما هستیم اینجا تا وقتی بعد 5 روز اونا رفتند تهران ما هم میریم تهران
اما شوهرم میگه من حوصله ندارم این همه اره رو برم و برگردم تو باید باهام بیایی
من هم گفتم نمیام
واقعا واسم سخته 7 روز قبل شبا 14 روز عید یعنی 21 روز با اونا باشم مخصوصا خواهر شوهرم و شوهرش که نه اون ا زمن خوشش میاد نه من از اون و همش داره بهم تیکه می پرونه . از یک طرفی شوهرم رو حجابم سختگیره همش باید خدم و جمع و جور کنم
از سمتی هم خودشون میرن تو اتاق می خوابن ما رو میزارن وسط پذیرایی
شوهرم هم اصلا حرفی نمی زنه . کلا یکم مادر ذلیله
کل شب هم باید حواسم به روسریم باشه که نکنه بره کنار
همه ی این ها رو به شوهرم هم گفتم اما اون میگه مرد هر جا هست زنش هم باید اونج باشه . من گفتم تو برو من 5 ام میام پیشتون
واقعا نمی دونم چی کار کنم
به نظرتون تن به خواستش بدم یا نه
اونجا بریم افسارمون هم دست مادرشوهرمهدو تایی تا دم دستشویی بخواییم بریم باید اجازه بده
من تو کوتاه مدت می تونم این رفتار رو تحمل کنم اما 21 روز نه
می دونم برم کارم میشه گریه
تو رو خدا راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)