سلام
فرشته و سحر عزیزم ببخشید نتونستم زودتر بیام نوشته هاتونو بخونم و تشکر کنم
سحر عزیزم راسش من واقعا نمی تونم قبول کنم که تا حالا حس یا خواسته ای رو در خودم سرکوب کرده باشم چون هیچوقت فکرشم نکرده بودم و فقط تو این مدت که اینجا تاپیک زدم حرفاهای فرشته اینو بهم میگه در حالیکه واقعا گیج شدم چون همچین حسی ندارم.
منم چادر و بقیه موارد رو اختیاری و با اشتیاق پذیرفتم حتی تو خونه ما اولین کسی که نماز خون شده من بودم و خدا رو شکر به دنبال من بقیه هم نماز خون شدند.خواهر کوچیکم به تبعیت از من و البته با اختیار خودش چادری شد و موارد دیگه.
اما همه آنچه که لذت محسوب میشه و بعضا جز در زمان خاصی گناه باشه رو من گذاشته ام که در کنار همسر آینده ام تجربه کنم و برای لذت ایشون انجام بدم.چون برای غیر همسر حرام هستند ...مثل آرایش کردن، پوشیدن بعضی لباسها، خرج کردن احساس و عاطفه و خلاصه جسم و روحمو گذاشته ام که برای اون باشه نه دیگران.
از آرایش کردن بدم نمیاد چون ظاهر زن رو زیباتر میکنه و هر زنی و هر انسانی ذاتا طالب زیباییه اما اگر برای غیر همسر باشه بدم میاد و اینکارو نمیکنم چون حرامه.
از پوشیدن لباسی که نامحرم رو تحریک کنه هرچقدر هم که زیبا باشه و دخترهای دیگه بپوشن پرهیز کردم چون مرتکب گناه میشدم حتی تو عروسی خواهر و برادرهام شاید ساده ترین نه دختر بلکه زنی که وجود داشته من بودم! در حالیکه مشکلی برای تهیه اش ندارم، میدونم اگه بپوشم زیباتر جلوه میکنم، در نظر بعضیها ارزشم میره بالاتر! و میدونستم چون خواهر عروس یا داماد هستم مورد توجه هم هستم اما اینکارا رو نکردم چون گناه بوده.
حالا واقعا برام سواله آیا چنین کارهایی که جز برای همسر گناه محسوب میشه و من نکردم و دوست دارم برای همسرم انجام بدم ، یعنی کار درست یا سرکوب احساسات؟
فرشته جان لحن صحبتت طوریه که من فکر میکنم تنده یعنی داری دعوام میکنی، چرا؟!
من اصلا نمیخوام شما بهم بگید این شخص آدم بدیه، اتفاقا از خدام بود خوب مناسبم باشه تا برم دنبال زندگیم.
سوالاتی که پرسیدم یکیش در مورد پذیرایی بود که چون چیزی نگفتید و من تجربه ای نداشتم به خاطر اینکه نکنه کارم درست نباشه پذیرایی نکردم!
در مورد اومدنش با مادرش پرسیدم که سوال مهمیه، نیست!؟اینکه یه مرد با تجربه قبلی ازدواج و 39 سال (خودش گفت 39) سن با مادر پیرش بیاد دختری رو ببینه، جای سوال نیست؟!به نظرم اگر به این مورد دقت و سوال نمی کردم خودش جای سوال بود.
مگر نه اینکه باید به نشانه ها توجه کرد؟اینم یه نشانه بود
صحبت کردیم حدود 1 ساعت.
گفت بفرمایید، گفتم بیشتر مایلم شما صحبت کنید.خودشو معرفی کرد از سن و محل کار(حقوق رو نگفت منم نپرسیدم)یه بیوگرافی مختصر.منم همینطور.
بعدش گفتم دوست دارم از خودتون در مورد ازدواج قبلیتون بشنوم هر مطلبی که لازمه و باید بدونم.
گفت زیاد دوست ندارم در موردش صحبت کنم اما چون شما میگید باشه.
مدام میگفت دوست دارم با همسرم دوست باشم نه زن و شوهر صرفا اما زنم اینطور نبوده.
سال 83 ازدواج کرده، فاصله عقد و عروسیشون به گفته خودش چون برمیخورده به محرم و صفر حدود 10 روز بوده!
بعدا متوجه شدن که فامیل دور هم هستند اولش نمی دونستن.
خانمش روستایی بوده و ساکن روستا،بی سواد( اما اونا اولش گفتن سیکل داره و بعد گفتن ابتدایی و بعد هیچ!)8 سال ازش کوچیکتر بوده.از خصوصیات ظاهریش هیچی نگفت منم نپرسیدم.سواد و این رو هم خودش گفت.
گفت پنهان کار بوده و مثلا سکه هایی که کادو گرفته رو گفته تو بازار گم کردم در حالیکه بعدا از دیگران شنیده ام که خودش فروخته!
انگار خودش عقل نداشت حرف مردم زیاد روش تاثی داشت و ...
می گفت برعکس من کار میکرده همیشه، مثلا گفتم موهاتو کوتاه نکن عمدا از لج من رفته کوتاه کرده و از این مسائل که باز نمیکرد.
خلاصه منو بازداشت کرده و مهریه و دادگاه و ...
گفتم نمیشد بهش فرصت بدید شاید اصلاح میشد ؟
گفت از همون هفته اول زندگی مشکل داشتیم و درواقع این 3 4 ماه همش فرصت بوده البته با این رفت و آمد دادگاه و کلانتری و ...
بزرگان فامیل واسطه شدند که بزارم برگرده منم هر بار بخشیدمش اما وقتی اومده باز شروع کرده و منم دیگه خسته شدم و طلاقش دادم.
اوایل ماهی یک نیم سکه قرار بوده مهریه بدم اما حالا 8 ماهه که خودش شکایت کرده و گفته نیم سکه نمیخوام یک چهارم حقوقشو میخوام که این به سود من هست اما هنوز قطعی نشده و این 8 ماه مهریه ندادم.(نگفت کلا چقدر بوده منم نپرسیدم)
گفتم راضی شد به طلاق؟
گفت نه حتی جلو قاضی هم گفته که طاق نمیخوام.اما من به قاضی گفتم که دیگه نمیخوامش
گفتم بعدها تمایل نداشت برگرده؟
گفت چرا زیاد میخواسته اما من قبول نکردم
گفتم حالا چی؟
گفت خیلی وقته با شاگرد اتوبوس پدرش ازدواج کرده و دختری هم داره
گفتم بعد از گذشت این سالها فکر میکنید کارتون درست بود یا اشتباه کردید جدا شدید؟
گفت کارم درست بوده و اگر برگردم به اون سالها اصلا انتخابش نمیکردم و اگر میکردم بازم طلاقش می دادم.
فعلا
علاقه مندی ها (Bookmarks)