به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    سلام عزیزم
    میدونی صبا، یه مقدار سخته....
    سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه )
    و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
    دقیقا می دونم چی میگی!
    اما عزیزم برای خوشبختی تو و اون آقا فقط لازم نیست که تو مطمئن بشی. فقط لازم نیست که تو قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی. 100% لازمه این احساس ها و تحلیل ها دو طرفه باشه. لازمه اون هم مطمئن باشه. لازمه اون هم قدر تک تک خوبی هات رو بدونه.

    نمی دونم چقدر تو تالار حضور داری ولی تاپیک های این چند روز اخیر که آقایون زدند و فقط و فقط بخاطر به دل نشستن خانمشون قصد جدایی داشتند تن منو می لرزونه و واقعا نگرانت میشم.


    کمی همدردی کرد و گفت برو مشورت بگیر و .... آخرشم گفت فعلا همینطوری برو جلو ببینیم چی میشه (من نمیدونم منتظر معجزست؟؟؟ منتظر چیه؟؟؟)
    منتظر اینه که تو با یکی دیگه ازدواج کنی و بری.

    دفعه پیش که واست نوشتم فقط حدس میزدم که موضوع ظاهر باشه بعدش رفتم و تاپیک های دیگه ت رو خوندم.

    این تاپیک به نظر میرسه از زبان اون آقا اما با اکانت شما باشه، حدسم درسته؟


    اینقدر این موضوع ظاهر رو برای خودم بزرگ کردم، که فکر میکنم تا وقتی یه دختر بسیاااااااار زیبا نباشه هیچ وقت نمیتونم به عنوان یک همسر ازش لذت ببرم و یا توسطش ارضا بشم.
    می دونی این جمله می تونه چه بلایی بر سر تو و آینده ت و آرزوهات بیاره؟
    اون قاطع نیست. تو قاطع باش.

  2. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (جمعه 17 آذر 91)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    صبا جون من فکر کنم رز زرد اکانتش رو داده به این آقا و گفته مشکلش رو در سایت مطرح کنه

  4. 2 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 17 آذر 91)

  5. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    ممنونم صبا و نازنین عزیز.

    بله. اون تاپیک مربوط به ایشونه که من با اکانتم اجازه دادم ایشون مشکلشون رو مطرح کنن.

    راست میگید. درست میگید.
    تقریبا یک ساعت پیش همه چیز رو تموم کردم.
    یعنی یه ایمیل زد (باز در حالت شوخی و اینا) نخواستم خودم بگم دیگه تمومش کنیم. خواستم برای یک بار هم شده تو روی یک پسر بیارم که عزیزم خنگ نیستم داری بازی با کلمات میکنی و ....

    خلاصه در ایمیل چیزی نوشته بود، منم در جواب گفتم این نوع صحبت مخصوص آقایونی هست که نمیخوان رابطه رو ادامه بدن، نمیخوان هم از دست بدن، برای همین با کلماتی زیبا دختر رو گیر میندازن (حالا نه به این خشانت ها. به انگیلیسی نوشتم، خشانتش کم بود )
    باز با شوخی جواب داد که یعنی کمی با گپ بزنیم، گفتم دلیلی نداره با کسی که هیچ نسبتی باهاش ندارم و خواستگارم هم نیست گپ بزنم

    جواب داد و من دیگه جواب ندادم و نخواهم داد ...........


    تمام
    در عمل
    حالا در احساس و اینا .... من میتوانم

    ببخشید نیاز دارم خودم رو تخلیه احساسی کنم:

    لای پر قو بزرگ شدن و اینکه دخترم پسرها جیز هستن، همینه دیگه. وقتی 25 سالت میشه و درگیر خواستگار بازی، روح و روانت به هم میریزه و زبان اشاره آقایون و پسرها رو بلد نیستی... تازه اینکه اولشه، تو زندگی این عدم شناخت و این جداسازی های افراطی چه به سرم میاره خدا عالمه

    این خدا خدا که میگن همینه؟؟؟ خیر سرمون در شروع این رابطه چه اشک و نذر و چه کارها که نکردیم که خدایا من پشتوانه جز خودت ندارم. میدونی اگر شکست بخورم (با توجه به این که خانواده من راضی به ادامه خواستگاری نبودن به دلایل کامل سنتی که الان بهشون میگن خودشون میگن اشتباه میکردیم....) کسی جز خودت ندارم و با هیچ کسی هم درد و دل نمیتونم بکنم. فقط چماغ میشه و میزنن تو سرم... خدا به خودت سپردم. نمیشه شروع نشه....

    بیا! شروع شد و اینم تهش.
    دستت درد نکنه خدا. با اعتماد به تو شروع کردم. واقعا انتظار داری بقیه کارهام رو هم با اعتماد به تو شروع کنم؟؟؟
    واقعا فکر میکنی میتونم بهت دیگه اعتماد کنم؟
    come on

  6. #24
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    رز زرد تصمیم دارم از دریچه ای دیگر به ماجرا نگاه گنم .


    من این آقا را درک می کنم و تا حد زیادی بهش حق می دم . البته تو را هم درک می کنم .



    بسیار دیده شده که تعداد زیادی در شناخت و تصمیم گیری و انتخاب عجله می کنند و اول عاشق می شوند و درگیری حسی پیدا می کنند ( آن هم به فوریت !) بعد ازدواج می کنند و بعد هم می روند برای شناخت ! بعد هم حد فاصل شنبه که عاشق می شوند تا جمعه کار می کشد به بحث شیرین طلاق و خیانت و قهر و دادگاه و .....( بگذریم که همه اینگونه نیستند اما ما از درصدی که اینگونه هستند و تعدادشان هم بر اساس آمار طلاق کم نیست سخن می گوییم .............وامصیبتا !!)

    و اما در یک قیاس می بینیم که درست قضیه این است که تو از هر لحاظ طی زمان طرف مقابلت را اول بشناسی بعد طی زمان خودت را بسنجی و ببینی که می توانی عاشق او بشوی و یا دوستش داشته باشی و بعد در نهایت ازدواج کنی .

    حال رویکرد تو از نگاه من با عجله توام است . ضمن اینکه درگیر احساس شدی و از نگاه من اشکالی ندارد که این آقا سد راه تو نمی شود و به تو می گوید به زندگیت بپرداز و خواستگارانت را بسنج و ببین و اگر توانستی یکی را انتخاب کن . اگر نتوانستی و در نهایت این آقا را انتخاب کردی ...............همه و همه مسئولش خودت هستی . اما نمی توانی از او بخواهی که دچار عجله بشود و یا مثل تو ذهنش درگیر شود و ..........

    در نتیجه به نظر من شوخی این آقا هم اشکالی ندارد رفتی توی خیال و فانتزی بچه و ..............ایشان هم ترا همراهی کرده و ازت سئوالی کرده . این سئوال چه قدرتی داشته که تو را ناراحت کند ؟!

    کاری به درست و غلط ماجرا ندارم اما اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت بهت می گوید حتی اگر اشتباه باشد . اما اگر تو از این اشتباه ( البته به ذائقه ی غیر ) خوشحالی . اشتباه کن . تجربه کن و بهایش را هم قبول کن که باید خودت بدهی .( البته بدون نک و ناله و .........آی اینجور شد و آی اونجور شد ............به فریادم برسید و....ندارد !)


    از نگاه من تو ، از یک سو می خواهی عقلانی حرکت کنی . از سمت دیگر دلت چیزی می گوید و دلت ترا با خودش می کشد به این سو و عقلت به آن سو .......تو قدری در راه دل و قدری در راه عقلی !

    اول تکلیفت را با خودت معلوم کن . تا بعد به تکلیفت با این آقا برسی .

    اگر دلی می خواهی جلو بروی گزینه ی صبر و فرصت دادن به این آقا بهای انتخاب دلی است . درست مثل این می ماند که بگویی من دلم می خواهد گل رز بچینم اما نمی خواهم خارش به دستم فرو رود ! لاجرم است عزیزم وقتی در نزدیکی اقیانوس ایستاده ای تر شدن از امواج بلند هم هست . باید پذیرش خودت را بالا ببری .

    اگر هم عقلی جلو می روی دیگر فاتحه ی من نمی توانم به این فکر کنم با اون حرف بزنم و ...........را بزن . چون عقلانیت به تو می گوید این مرد را به حال خودش بگذار ( چیزی که خود این مرد هم به تو می گوید ) و خودت هم برای زندگیت تلاش کن و از تلاش باز نمان .....اگر آمد که خوش آمد ..............اگر هم نیامد تو از زندگی عقب نمی مانی . چون در واقع تو ابدا کار بدی نمی کنی که بگویی من نمی توانم و برای خودت سد و مانع بتراشی ................

    قابل درک است که اولویت یک تو این آقاست اما مشکلاتی دارد و با تو هم بر سر تصمیم گیری تو برای ازدواج و استفاده کردن از زمان و شناخت سایر خواستگارانت تفاهم دارد . اگر گزینه ی بهتری پیدا کردی بسم الله ............اگر نه که چیزی از دست نداده ای ..........این آقا سر جای خودش هست .


    در ضمن برای فرار از سنت تن به ازدواج مدرن نده و اساسا اگر هم نمی خواهی و نمی توانی سنتی ازدواج کنی نکن ............به نوعی قصد خودت را از تصمیم ازدواج واقعا چک کن . مبادا که بخواهی از چیزی فرار کنی و به چیز دیگری پناه ببری و یا از سر ناچاری انتخاب کنی که از چاله به چاه افتادن است .

  7. 5 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 18 آذر 91)

  8. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    واقعا دلم سوخت. وقتی یه سری خصوصیات اخلاقی و رفتاری و شرایط رو که یه عمر بابتش تلاش کردی، یه آدمی داشته باشه، بعد دل بسته بشی و .......... آخرش اینطوری

    و از طرفی ببینی روال زندگی عادی و خواستگارهای سنتی تو کسایی هستن که اون شرایط و اخلاق ها رو ندارن......


    خیلی دلم شکسته
    خیلی

    ممنون آنی جان

    راستش اینکه رویکرد من با عجله بوده رو شک دارم. نمیتونم قبول کنم.
    یکسال در ارتباط بودیم. چون دور بود تصمیم بر آن شد هرررررر اتفاق و عکس العملی در طول روز داریم، چه خوشمان بیاید چه نیاید، تعریف کنیم که عکس العمل ها و بازخوردها و شرایط هم رو در موقعیت های گوناگون بفهمیم.

    یک هفته با هم مسافرت رفتیم و شب و روز با هم بودیم.


    راستش من بعید میدونم چیزی بیشتر از این بتونیم قبل از زیر یک سقف رفتن از آدمی بفهمیم. برای همین زمان رو کافی میدیدم و میبینیم.

    -----------------------------------------

    میدونی آنی، توان صبر برای چنین آدمی رو ندارم. چون به نظرم به اندازه کافی بهش فرصت دادم.
    ولی... اخلاقیاتش همون هایی بود که دنبالش بودم.

    همین هایی که الان توی خواستگار الانم و بقیه خواستگاران سنتی نمیبینم.
    اخلاقیاتی که من بابتش هزینه خیلیییییییییییییی زیاد دادم. عمرم رو دادم.

    اگر با خواستگار سنتی ازدواج کنم، این اخلاقیات رو نداره. نمیدونم این اخلاقیات که تفاوت افکار نشات میگیره، میتونه باعث از بین بردن آرامش فکری من در زندگی آینده بشه؟
    در زندگی اکنونم شده، البته بماند که یاد گرفتم چطور کنترل کنم، چطور بگذرم، چطور آرام باشم ولذت ببرم.
    و البته این خواستگار کمی بهتر از شرایط خوانواده ام در این موضوع هست....


    اگر دنبال خواستگاری مدرن باشم، میدانم خیلی بدنم میلرزد. خانواده ای که به شدتتتتتتتتتتتتت مخالف هر گونه (حتی صحبت عادی) دو جنس مخالف هستن.....
    طبیعتا من خیلیی رفتارهای لازم برای کنترل روابط دختر و پسر رو بلد نیستم. تا اکنون زیاد یاد گرفتم از تجارب قبلی، ولی اگر دوباره واردش شوم و باز اشتباه کنم و باز ضربه از اشتباه خودم بخورم و باز بدون حامی و همش ترس از خانواده .....


    در بین 2 موقعیت گیر کرده ام. دومی میخواهم، اما پای رفتن ندارم. به تمام معنا دیگر نمیتوانم آن همه بدن لرزه و توهین و تحقیر از جانب خانوادم بابت صبرم برای یافتن همسر مورد نظرم رو تحمل کنم
    و اولی، میترسم زندگی همان گندی بشود که تا اکنون بوده... و من انسان گستاخی هستم که اگر گند بشود طلاق میگیرم...

  9. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (شنبه 18 آذر 91)

  10. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    به جای زانوی غم بغل گرفتن و دلخور و ناراحت شدن و.....درک کن این آقا تنها آدمی نیست که خصوصیات اخلاقی مناسب با تو را داراست . ( جمعیت سطح کره ی زمین چند میلیارد نفره ؟!)

    باید جستجو کنی و دقت کنی . جوینده یابنده است .

    و نکته ی مهم تر اینکه باید از این مرد ممنون باشی که دریچه ای را بهت نشان دادو باعث شد که خودت را کشف کنی تا بهتر درک کنی که باید دنبال چه معیارهایی بروی و ......

    و نکته ی بعدی اینکه ابدا مجبور نیستی با مردی که خوشت نمی آید و معیارهای تو را ندارد ازدواج کنی.


    و باز تاکید می کنم این آقا تک ستاره و یک پدیده ی نادر نیست . امثال او تا بخواهی و به وفور و چه بسا بهتر . خیلی بهتر و مناسب تر برای تو ......


  11. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 18 آذر 91)

  12. #27
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    سئوالی دارم

    تو در بستر چنین خانواده ای که به تصویر می کشی چطور و با چه بهانه ای یک هفته با این آقا شبانه روز زندگی کردی و مسافرت رفتی ؟ این بخش را نمی فهمم .

    در ضمن یادت باشه وقتی می خواهی سنت شکن باشی باید از دیدگاه تجربه به مسائل نگاه کنی نه از جایگاه آسیب و ....این بخش خودت دچار اشکال است اساسی .

    نمی توانی حرفهای قشنگ قشنگ بزنی اما وقتی تجربه کردی بگویی آسیب خوردم و.......چرا ؟
    چون خودت این مسیر را انتخاب می کنی . به این مسائل دقت داشته باش و اگر انتخاب اینگونه داری باید خارها و رطوبت و خیس شدن و .....( خلاصه با باورمندی به پرداخت و هزینه ی تجربه و انتخاب ) را بپذیری . نمیشه تلفیقی باشی و هر طرف منفعت و سود داشت غش کنی

  13. 3 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 18 آذر 91)

  14. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    ممنون آنی عزیز از توجهت.
    من مدت کوتاهی خارج از ایران بودم، یک هفته هم با ایشون در همون زمان رفتم مسافرت.

    برای درس رفته بودم. و البته به همین سادگی هم نبود. 3 سال تلاش کردم تا خانوادم قبول کردن میتوان برای مدت کوتاهی برای درس، از ایران خارج شد.

    آره آنی. به خدا میدونم. اما وقتی تجربت کم باشی، و آموزش هم ندیده باشی، طبیعیه اشتباه میکنی و تجربه ...
    وقتی کنار اینها هزینه های زیاد میدی (واقعا بدن لرزه گرفتم. یعنی فقط یه اصطلاح نیست، واقعا وقتی یادم میافته چه هزینه هایی دادم از طرف خانواده بدنم میلرزه) خوب سخته دیگه
    میدونم، روزی هزار بار به خودم میگم : زندگی همینه، گارانتی نداره

    اما شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته....
    من تا قبلش در تمومی تجربه هام حرفی از آسیب نمیزدم. میگفتم فلان موضوع تجربه بود .... الان هم بسیااااااااارررر سپاسگزار این آشنایی هستم بابت هزاران چیزی که یاد گرفتم و لحظات زیبایی که داشتم
    ذره ای از اون پسر گله مند نیستم. واقعا نیستم.
    اگر چیزی هست، صرفا طلبکاری از خودم هست بایت هزینه هایی که دارم بیش از توانم میدم.

    باید رو این هم کار کنم که طلبکار هزینه ها نشم.... وقتی که زیادی شکسته شدم.

    اولین هزینه ها از اولین صحبت هامون شروع شد. خاستگاری بود و هر دو خانواده در جریان.
    چون از دور بودیم، قرار شد همه چیز و همه اتفاقی رو تعریف کنیم که درست هم رو بشناسیم. همههههه اتفاقی.

    صحبتمون از یک ساعت بیشتر شد و مادر من، بنده خدا، درست نمیدونست. همش رو یه کاغذ مینوشت : "بسه دیگه، خدافظی کن" یه جوری میداد دستم که تو وب-کم دیده نشه.... منم وسط صحبت .....

    دور حال راه میرفت و صلوات میفرستاد و .... بنده خدا مادره دیگه. نگران.... دیگه خود بخوان حدیث مفصل اتفاقات بعد از هر حرف زدن من با خواستگار توی خونه....
    بعد از 3 جلسه مامانم دیگه داشت مریض میشد از نگرانی. رفت استخاره کرد و بد اومد.

    از طرفی منم دلیلی نمیدیدم الکی تموم کنم. خلاصه واقعیت رو به ایشون گفتم و گفتم من اصلا به این نوع استخاره اعتقاد ندارم، ولی مادره دیگه....
    اونم گفت خیلی دوست داره من رو بیشتر بشناسه به دلایلی... خلاصه بدون اینکه مامان من بدونن ادامه دادیم و هر از گاهی مادر من میفهمید من دارم صحبت میکنم یا چت میکنم یا ....
    کار به جایی کشیده بود که تک تک تلفن های من رو از یه گوشی دیگه گوش میدادن تا ببینن چه خبره....

    اینها رو بعدا بهم گفتن... و من چقدر دلم شکست
    چقدر دعواهای بد داشتم تو این مدت بابت تک تک این هزینه هاا.....



    آره. میدونم منطق چی میگه. اما توان ندارم...

  15. #29
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    اشتباه کردن ربطی به تجربه داشتن و نداشتن ندارد .هر چقدر که تجربه داشته باشی باز مباحثی هست که نمی دانی . چیزی هست برای یاد گرفتن و چیزی هست برای اشتباه کردن .
    برای یادگیری یک مبحث ریاضی چند بار مسئله حل می کنی ؟یک بار به کل نمی فهمی داستان چیست و مسئله مفهوم نیست . یکبار مسئله را فهمیده ای راه حل غلط است . یک بار جواب اشتباه است و....( به همین ظرافت )

    اساسا انسان حتم الخطاست و نه جایزالخطا ......فقط انسان پرمدعا و خودخواه خودش را از اشتباه بری می داند و فکر می کند که هر کاری کرده درست بوده و درست هست و خواهد بود. در نتیجه با بهانه ی بی تجربه بودن و اشتباه کردن خودت را سرزنش نکن و در مقام قیاس با غیر بر نیا . این حرف معنی خودخواهی و پر مدعی بودن نمی دهد فقط قیاس تعطیل ....

    و نکته ی بعدی اینکه چرا مدام از هزینه می گویی؟ ..............مگر گران خریده ای ؟! بها داده ای . اما با تلاش . به هر حال هر تجربه ای قیمتی دارد .............تو هم بهای تجربه ات را پرداخته ای . به نظر من گران خری نکرده ای . این حس سنگین گران خریدن را از دوش خودت و احساست بردار ..................

    درست مثل اینکه مسیر خاکی بوده و مجبور بوده ای قبل از تردد آسان زیر سازی و آسفالت و .....کنی . هیچ راهی از اول آسفالت نبوده عزیزم . همیشه یک نفر هست که آن را برای خودش و دیگران زیرسازی و آسفالت می کند . اما نمیشه گفت که این آدم هزینه کرده و گران خری کرده . بلکه بلکه او به عشق پریدن این مسیر را انتخاب کرده .

    حس سپاسگزاری و شکرانه ات از این آقا قابل تقدیر است . جدا به خودت افتخار کن . بعد هم کفه ی ترازو به دست بگیر . لحظات خوب و آموزنده داشتی و مشخص است که این آقا وقت ترا نکرفته . تو هم شاگرد خوبی بودی . خوب یاد گرفته ای . این ارزشمندتر از هر چیز است . خصوصا درک چنین موقعیتی با چنین احساسی . در نتیجه رابطه ی ارزشمندی بوده . بهش احترام بگذار و حس گران خریدن را از خودت دور کن .لذت تجربه ات را ببر . حال خودت را با افکار سنگین نگیر . تو امروز دختر با تجربه تری نسبت به یکسال پیش هستی و این ترا قیمتی تر کرده . به این فکر کن .

  16. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 18 آذر 91)

  17. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟

    شاید لازمه این قسمت از وجودم رو یه گردگیری بکنم.
    شاکیم، خودم رو محق میدونم، و کلی از این صفات. در برابر چی یا کی هم نمیدونم. شاید خدا.

    وقتی برای هر کاری، حتی حرف زدن با خواستگار که به دلیل دور بودن کمی نوعش با عرف متفاوته، مجبوری کلی توضیح بدی به خانواده بعد قبول نکنن بعد کلا حرفشون یک کلام باشه چون کلا پایه های استدلالشون با تو متفاوته...
    وقتی برای هر کاری، واقعا هر کاری، کل انرژی مصرف کنی، به امید اینکه این بار درست میشه، و به همین امید همش تلاش و تلاش و تلاش.... و خیلیییی بیش از اندازه ی یک خواستگار (حالا در این مورد خواستگار، در بقیه موارد هم همین طور) تلاش کنی تا ظاهر امور خیلی عادی پیش بره و توش گند نخوره.... انگار یه جورایی منتظر یه "جایزه" هستم برای تلاش هام.
    انگار دنبال اینم که حالا که احساس میکنم "گیر" کردم و "پای رفتن" ندارم، دنیا بابت تمامی تلاش های صادقانه و پشت کارهام بیاد یه "جایزه" از نوع حل شدن خیلی خوشگل مشکلم بهم بده و بگه : "ببین عزیزم من قدرتو میدونم..."

    شاید انتظارم از نظام هستی خیلیییییییی زیاد بود و نظام هستی و خدا اصلا به اندازه تصور من نه عادل هست نه مهربون و نه سرنوشت آدمی مثل من براش مهم

    از کودکی بهم آموزش دادن "اگر درست زندگی کنی هیچ وقت خدا تنهات نمیگذاره" یا "تو نیکی میکن و در دجله انداز، خداوند در بیابانت دهد باز" و امثالهم.
    اما الان که تسلیم شدم ، منتظر عملی شدن چنین جملاتی بودم که دیدم خیر، دنیا همون 2*2=4 هست و این حرفا کشک ....

    2-3 سالی هست با اینکه خستم دارم خودم رو کشون کشون تو زندگی میبرم جلو. واقعا دیگه انتظار نداشتم با این حجم از خستگی و در عین حال با این حجم از تلاشم برای ساختن دوباره، زندگی بهم این بار هم جایزه نده.


    اگر قرار بود من تا ابد در این سن بمونم میگفتم 1-2 سالی فقط استراحت و خوش گذرونی و مسافرت تا خوبه خوب شم. و بعد دوباره شروع میکنم همه چیز رو.
    اما.... نه من همیشه جوانم، نه فرصت این نوع استراحت ها رو دارم و نه زندگی گارانتی داره که دوباره مثل 3 سال پیش تا حالا کشون کشون خودم رو نکشم رو جاده زندگی و امید داشته باشم به جایزه و رسیدن به آرامش، بعد دوباره نشه ....

    میگم بیخیال، شاید دارم سخت میگیرم. بیا با همین خاستگارهای سنتی ازدواج کن. غمم میگیره که تمام زندگیم سعی کردم آگاهانه و درست زندگی کنم و اکثر آموزه هام از کودکی که در ذهنم رفته بوده تک تک خارج کردم و سعی کردم آجر های درست و محکم رو فقط وارد مغزم کنم. بابت همهههههههه اینا من هزینه دادم. واقعا "هزینه" دادم. اما گفتم خدا گفته آگاهانه زندگی کنید حتی اگر به تمسخر گرفته بشید و طرد بشید توسط اطرافیان .... و البته بعدها یاد گرفتم سیاست داشته باشم و ...
    حالا، باید با کسانی برای ازدواج صحبت کنم که اصلااااااااا راجع به آموزه هاش فکر نکرده و برای همین پر هست از تناقضات آشکار. از طرفی مرد سالار هم هستن و انتظار دارن به نظراتشون راجع به رفتارهای ما بگیم چشم!!! شما درست میگید!!!

  18. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (یکشنبه 19 آذر 91)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.