سلام
عزیزم
این مشکل همه ماست
بهترین راه اینه که بذاری زمان خودسشهمه چیزو درست کنه
تشکرشده 498 در 242 پست
سلام
عزیزم
این مشکل همه ماست
بهترین راه اینه که بذاری زمان خودسشهمه چیزو درست کنه
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 0 در 0 پست
کسی نیست بهم کمک کنههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه هههههههههههههههه
تشکرشده 13 در 10 پست
سلام دوست من ....
اميد وارم روز و روزگار به وفق مراد شما باشه .
ميخواستم خدمتتون عرض كنم كه هر مردي احتياج به اين داره كه مشكلات يا ابراز علاقه به زندگيشو به يكي بيان كنه پس چه كسي بهتر از مادرش ؟
شما برادر داريد ؟ آيا برادر شما ازدواج كرده ؟ آيا وقتي ازدواج كردي به خونوادت احتياج نداري ديگه ؟ آيا مادر شوهر شما فكر نمي كنه كه پسرش چون ازدواج كرده و زن داره نبايد به مادرشون سر بزنه ؟ اگه دير به دير به مادرش سر بزنه اونوقت ميگن زن پسرم ، پسرم رو از من دور كرده ... .
بهد فكر نمي كنيد اين خودش تبديل به يه كدورت ميشه ؟ ....
البته اينو نبايد فراموش كرد كه وقتي چه پسر چه دختر با هم ازدواج ميكنن تا آخر عمرشون واسه هم هستن تو اين هيچ شكي نيست ... همه اينا بستگي به سياست خودتون تو خونوادتون داره .. تا حالا شده به شوهرتون بگيد زنگ بزنه خونه مادرش تا هر جفتتون با هم با اونا حرف بزنيد ...
حرف واسه گفتن زياده اما بهتره با عقل تصميم بگيريد .
موفق باشيد
حرفهاي نگفته ام رو اينجا بخون :
http://sokooooooot.blogfa.com/
npm (یکشنبه 13 مرداد 87)
تشکرشده 0 در 0 پست
من عقدی هستم هنوز خونه خودمون نرفتیم شوهرم همش خونه مادرش هست خیلی کم میاد پیش من همش من باید برم اونجا خیلی کم زنگ بهم می زنه من باید زنگ بزنم و بهش بگم زنگ بزن تا زنگ بزنه البته اگه من زنگ نزنم یا خونه اونا نرم خیلی ناراحت و عصبی میشه وقتی پیشش باشم ارومه ولی دلش میخواد من و مامانش همش کنار هم باشیم می گه مامانش تنهاس من با اینا مشکلی ندارم مشکلم اینه که شوهرم همش به حرف مادرش گوش می ده انگار هیچ اختیاری از خودش نداره هرجایی اون بره می ره خیلی کم باهم تنهایی جایی میریم و من خوشم نمیاد دوست دارم با شوهرم بیشتر تنها باشم همین جمعه من گفته بودم بیا خونه ما ولی او همراه خانوادش رفته بود گردش . در ضمن من هرروز به مامانش زنگ می زنم .
تشکرشده 37,119 در 7,019 پست
سلام farnaz-t
ما برای اداره بهتر زندگی لازم است که بین اجرای مهارتهای زندگی و زندگی دلبخواهی تفاوت قائل بشویم.
همه ما برای زندگی چیزهایی دوست داریم و البته این حق ما هم هست. اما این دوست داشتن کافی نیست. برای به دست اوردن خواسته هایمان نیاز است که آگاهی و مهارت لازم در آن زمینه را نیز داشته باشیم. اینکه شما دوست دارید زندگی مستقل داشته باشید، اینکه دوست دارید همسرتان به جای مادرش انرزی خود را روی رابطه خودتون متمرکز کنه ، کاملا به جاست. اما کافی نیست. اکنون که ایشون نوع دیگر رفتار می کند نیاز است که شما بدانید به چه نحو عمل کنید. اگر سری به موضوعات بخش «اختلاف با خانواده همسر» در این آدرس بزنید:
http://www.hamdardi.net/forumdisplay.php?fid=29
سئوالات زیادی در این زمینه مطرح شده و راهکارهای متفاوت را می توانید مطالعه کنید. و به کارگیری آنها ، به تدریج منجر می شود که احاطه بیشتری بر زندگی خود پیدا کنید. همچنین توصیه دارم سایر مقالات و مطالب بخش آموزشی مشاوره خانواده را مطالعه کنید و اگر براتون امکان داشت یک ملاقات حضوری هم با یک مشاور خانواده در محل سکونت خود داشته باشید.
مدیرهمدردی (پنجشنبه 03 مرداد 87)
تشکرشده 0 در 0 پست
من اونا را خوندم من به همش عمل کردم باهاش مهربون بودم همه کاری براش کردم او اصلا نمی ذاره باهاش حرف بزنم همین که میخوام یه چیزی بگم ناراحت میشه و سروصدا راه میندازه من خیلی پشیمونم کاش زودتر می شناختمش یک هفته هست نرفتم خونشون هرروز بهش زنگ زدم گفتم عزیزم دلم برات تنگ شده بیا پیشم منتظرم البته صبحا سرکار همدیگه را می بینیم عصر تنها هستم ولی هرروز یه بهونه ای اورد تا دیروز که من زنگ زدم نمیای پیشم گفت ماشینم خرابه با داداشم میام دنبالت بیا خونه ما وقتی اومد داداشش بود مادرش بود زن داداشش بود من فقط شبها باهاش تنهام اونم شبهایی که برم خونشون اون نمیاد خونه ما میگه من مرد هستم نباید بیام خونه شما حتی اگه گریه کنم و التماسش کنم بمون پیشم نمی مونه دیگه خسته شدم دیشب که رفتم ناراحت بودم باهاش حرف نزدم اونم نیومد باهام حرف بزنه همش پیش مادرش نشسته بود و حرف می زد و می خندید من خونه اونا اگه هرجایی باشم صدام نمی زنه بیا پیشم بشین بیا باهام فیلم ببینیم ولی به مادرش می گه انگار مادرش عشقش هست مادرش معشوقه اش هست مادرش شده هووی من من دیگه شوهرمو نمی خوام من نمی تونم اصلاحش کنم او منو دوست نداره فقط واس سکس منو می خواد همین و بس
تشکرشده 3 در 3 پست
سلام گلم. من بعد از مدتی طولانی دوباره وارد این سایت شدم من هم مشکل تو را داشتم و دارم با این تفاصیل که من 12 سال است ازدواج کرده ام و یک دختر 8 ساله هم دارم و مشکلم را هم در این سایت مطح کرده ام و هر کدام از دوستان راهی پیشنهاد کرده اند که موقتاً خوب بوده ولی راه اصولی و حتمی نبوده و هنوز هم خودم و دخترم عذاب می کشیم به این امید مباش که بهتر می شود یا شاید بعد از مادرش زندگی شما خوب شود نه بهترین کار اینست که با شوهرت منطقی صحبت کنی و تا دیر نشده برای زندگیت تصمیم بگیری میدانم در زندگی تصمیم سخت این است مخصوصاً برای ما ایرانی ها ولی منطقی تر این است تا کسی دیگری را هم شریک عذاب کشیدن خودت نکرده ای تصمیمی بگیری ساید حضور مداوم دیگری در زندگی آدم سخت تر از تصمیم یکبار گرفته شده است.
تشکرشده 13 در 10 پست
بقول جناب مدير :
شما بايد پيش يه مشاوره خانواده تو محل زندگيتون يا پيش يه كسي كه همسر محترمتون به اون شخص احترام خاصي ميذاره ( ترجيحاً مرد ) تشريف ببريد و مشكل خودتونو با ايشان در مياد بگذاريد ؛ ايشون هم همه حرفاتونو با شوهرتون در ميان بگذاره .... .
اميد به خدا داشته باش ...
حرفهاي نگفته ام رو اينجا بخون :
http://sokooooooot.blogfa.com/
تشکرشده 0 در 0 پست
من خودمو زدم به بیخیالی دیروز رفتم خونه خودمون به او هم نگفتم بیا عصر هم فقط یکبار بهش زنگ زدم مغازه دوستش بود واس خرید بهم گفت به محض اینکه رسیدم خونه زنگ می زنم ولی اصلا زنگ نزد منم زنگ نزدم تا ساعت 1 شب منتظر موندم زنگ نزد منم رفتم خوابیدم دیگه حوصلشو ندارم دیگه نمی تونم التماسش کنم زنگ بزنه اگه بخواد خودش زنگ می زنه دیگه نمی گم چیکار می کنی اگه بخود خودش می گه اگه اینجوری پیش برده ازش جدا میشم .
تشکرشده 0 در 0 پست
ادیروز هم رفتم خونه خودمون وقتی از سرکار اومدیم بیرون بهم گفت می ری خونه یا میای منم گفتم کلی کار دارم اگه منو می تونی عصر ببری خونه میام اونم گفت معلوم نیست نمی رسم من دیگه هیچی نگفتم اونم منو برد خونه خودمون و رفت خونه وقتی می رفت خیلی ناراحت بود بهش گفتم امروز تلفن ندارم نمی تونم زنگ بزنم هیچی نگفت دیگه بهش نگفتم تو زنگ بزن و او رفت عصر اصلا زنگ نزد اخر شب زنگ زد و کمی حرف زد و گفت می خوام شام بخورم و خداحافظی کرد منم هیچی نگفتم صبح هم که اومد دنبالم اصلا نخندید و حرف هم نزد دیگه حوصله شو ندارم ازش بدم میاد خیلی بچه ننه هست واس ننه اش وقت داره واس من وقت نداره دیروز حتی یه بار نیومد در خونه منو ببینه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)